بریده کتابهای حنانه علی پور حنانه علی پور 1403/6/20 ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد: کمدی در سه قسمت با یک مقدمه و یک موخره ایرج پزشکزاد 3.2 6 صفحۀ 109 بی تملق نمی شود زندگی کرد. همین قدر که بنده به لطیفه ی بی مزه رئیسم اجبارا لبخند می زنم خودش یک نوع تملق است. 0 15 حنانه علی پور 1403/6/9 ژاک قضا و قدری و اربابش دنی دیدرو 4.1 14 صفحۀ 251 برای ریشار ، ژاک مرد جالب و بی شیله پیله ای است که نظیرش بیشتر پیدا می شد اگر نخست تحصیلات و سپس رسم و رسوم جامعه آن ها را بدل به سکه های نقره ای نمیکرد که از فرط استعمال ساییده می شوند و نقش خود را از دست میدهند. 0 1 حنانه علی پور 1403/6/6 دیالکتیک پل فولیکه 2.5 1 صفحۀ 23 تفکر ، رفت و آمدی است درنگ ناپذیر از جزئی به کلی و از کلی به جزئی ؛ از غیرانتزاعی به انتزاعی و از انتزاعی به غیر انتزاعی . 0 15 حنانه علی پور 1403/5/14 دانه زیر برف: دنباله کتاب "نان و شراب" اینیاتسیو سیلونه 2.7 4 صفحۀ 498 دو دوست قدیمی که دوباره یکدیگر را باز می یابند ، چه درد و دل ها که نمی توانند با هم بکنند. آه ، با کسی که هیچ پیوند خونی و یا رابطه ی ناشی از سودجویی و فایده خواهی با تو ندارد حرف زدن ؛ با اعتماد ، با محبت و رو در رو سخن گفتن . 2 13 حنانه علی پور 1403/5/4 دانه زیر برف: دنباله کتاب "نان و شراب" اینیاتسیو سیلونه 2.7 4 صفحۀ 345 سیمونه با عصبانیت می گوید : چه فایده دارد که آدم چیزی را قبول کند و بعد که موقعیت حساسی پیش آمد ، آن را مثل الان تو زیر پا بگذارد ؟ 3 8 حنانه علی پور 1403/2/2 همسر و نقد همسر آنتون چخوف 4.2 3 صفحۀ 46 می دانید که ، اگر کسی حتی یک بار توی زندگی اش با دست خودش ماهی گرفته باشد یا پاییز که می شود پرواز توکلی ها را تماشا کرده باشد که چطور دسته دسته تو هوای بلورین و خنک آسمان دهکده می پرند ، آن آدم دیگر آدم زندگی شهر نیست و تا دم مرگش هی دلش پر می کشد برای آزادی. 0 4 حنانه علی پور 1403/1/22 نون و القلم جلال آل احمد 3.8 21 صفحۀ 124 … میرزا اسدالله گفت: هیچ چی . فکر میکردم اگر این تن بدهکار نبود، بدهکار این همه نعمتی که حرام میکند، چه راحت میشد کنار نشست و تماشاچی بود و خیال بافت و به شعر و عرفان پناه برد. اما حیف که جبران این همه نعمت به سکون ممکن نیست . 0 3 حنانه علی پور 1403/1/12 مگس ها ژان پل سارتر 3.8 11 صفحۀ 42 بو ها و صداها ، غوغای باران بر بام ها و لرزش های نور را به حال خود می گذاشتم که در طول پیکرم بلغزند و دور تا دورم بیفتند؛ می دانستم که آن ها به دیگران تعلق دارند و من هرگز نمی توانم آن ها را خاطره های خودم بکنم، زیرا خاطره ها برای کسانی که خانه ، دام ، خدمتکار و مزرعه دارند غذاهای چربی هستند. 0 7 حنانه علی پور 1403/1/11 برای زندگی: گفتارهای تفسیری مهدی فرخیان 4.5 1 صفحۀ 47 ... از همین رو، انسان نماینده و خلیفه خداوند است، و به تبع آن این کار ها را با «بسم الله» انجام می دهد، چنان که قاضی به اسم مردم و یا به اسم عدالت حکم می دهد.پس انسان در زندگی خود به اسم خداوند کار می کند؛ انگار چنین می گوید که خداوند فاعل اصیل امور اشیاست.در قرآن نیز آمده است : « و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی.» 0 0 حنانه علی پور 1402/12/20 سوارکار مفرغی آلکساندرسرگیویچ پوشکین 3.8 2 صفحۀ 83 آیا تمام زندگی ما چون رویایی پوچ است و کج خنده ی آسمان بر زمین؟ 0 11 حنانه علی پور 1402/12/14 مردگان زرخرید (بردگان مرده) نیکلای واسیلیویچ گوگول 3.9 15 صفحۀ 298 بشر در جستجوی حقیقت مطلق ، کوره راه های پیچ در پیچ ، ناآشنا ، ناهموار و ناممکن و گمراه کننده ای را پیموده است ؛ در حالی که همواره ، درست در مقابلش صراط مستقیمی وجود داشته که می توانسته است او را به جایگاه پر تلالو و درخشانی رهنمون شود که مقصدش ، مأوا و کاخ فرمانرواست. این شاهراه از همه ی راههای دیگر آشکارتر ، هموار تر و زیباتر است . طی روز از نور آفتاب انباشته است و در شب به وضوح آن را نورافشانی می کنند ، ولی توده های انبوه بشر در تاریکی از کنار آن می گذرند. 1 8 حنانه علی پور 1402/12/14 مردگان زرخرید (بردگان مرده) نیکلای واسیلیویچ گوگول 3.9 15 صفحۀ 297 ... این موضوع نشان می دهد که بشر چه نوع مخلوقی است : راجع به آنچه که خودش در آن درگیر نیست عاقل ، هوشیار و حساس و در مقابل مشکلات زندگی همواره استوار و محتاط است. مردم درباره اش اظهار عقیده می کنند : «عجب مغز متفکری !» ، «چه همت و پشتکاری ! » ولی همین که این مغز متفکر با بحرانی مواجه می شود همه حیرت می کنند که پس همت و پشتکارش کجا رفته است ، زیرا آن انسان مصمم و قوی به شخصی ترسو و بینوا و کودکی بیچاره و زبون و به قول نوزدروف صرفا به آدمی بی دست و پا مبدل می شود. 0 6 حنانه علی پور 1402/12/11 اتوپرتره ادوارد لووه 3.7 2 صفحۀ 7 دیر می فهمم که کسی دارد با من بدرفتاری می کند ؛ همیشه جا می خورم : انگار شر به نظرم غیر واقعی است. 3 34 حنانه علی پور 1402/11/24 رنج کشیدگان و خوارشدگان فیودور داستایفسکی 4.2 7 صفحۀ 224 انگار که ادامه ی آن گفتگو معذبش کرده باشد ، پرید توی حرفم که :« چای میل داری؟» همان کاری را کرد که همه ی آدم های فروتن و ساده دل ، هنگامی که مورد تحسین قرار بگیرند ، می کنند. 0 26 حنانه علی پور 1402/11/19 خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت شرمن الکسی 4.0 44 صفحۀ 203 توی رده بندی قرارگاه همیشه پایین ترین نفر بودم. کسی از من انتظار خوب بودن نداشت.این بود که من هم خوب نبودم . اما توی ریردان ، مربی و بازیکنان دیگر از من می خواستند خوب باشم . از من توقع خوب بودن داشتند. به خوب بودنم احتیاج داشتند. نتیجه این که خوب شدم. من می خواستم توقع ها را برآورده کنم. فکر کنم مسأله همین است. نیروی توقع ها. 0 13 حنانه علی پور 1402/11/6 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 43 صفحۀ 160 «... شاید تمام روز را به انتظار نیم کوپکی که از گرسنگی نمیرد می نوازد ، اما با اینهمه ارباب خودش است و نان خودش را در می آورد. از کسی صدقه نمی خواهد ؛ زحمت می کشد و مردم را سرگرم می کند ، مثل یک ماشین کوکی کار می کند تا مردم را سرگرم کند. می گوید :« بیایید ، هرکاری بلدم می کنم تا شما را سرگرم کنم.» بله ، البته تهی دست است ، نمی توان منکر شد ؛ اما شرافتمندانه تهی دست است؛ خسته است ، تا مغز استخوانش یخ کرده است، اما باز زحمت می کشد ، به شکلی که بلد است زحمت می کشد ، اما به هرحال زحمت می کشد و از این آدم های شرافتمند بسیارند ... » 2 10 حنانه علی پور 1402/10/4 شهر خرس فردریک بکمن 4.1 30 صفحۀ 373 تعریف هیچ لغتی در دنیا سخت تر از وفاداری نیست.وفاداری همیشه به عنوان یک ویژگی مثبت شناخته می شود، چون اکثر مردم معتقدند که بسیاری از کارهای خوبی که در حق هم می کنند به خاطر وفاداری است.مشکل فقط اینجاست که خیلی از کارهای بدی هم که در حق هم می کنیم دقیقا به همین دلیل است. 0 25 حنانه علی پور 1402/10/1 شهر خرس فردریک بکمن 4.1 30 صفحۀ 255 نه جامعه شناسان و نه اعضای تیم های ورزشی ، هیچ کدام، قادر نیستند بگویند چه چیز از یک آدم معمولی یک رهبر می سازد، رهبری که ما از او پیروی می کنیم .فقط چشممان که به او می افتد بی اختیار می دانیم که او رهبر ماست. 0 2 حنانه علی پور 1402/10/1 شهر خرس فردریک بکمن 4.1 30 صفحۀ 118 حمله ی عصبی، چیزی که روانشناس شش ماه پیش به او گفت و کرا هم دیگر پیشش نرفت. احساس خجالت میکرد انگار که زندگی به اندازه کافی شاد نیست. انگار که او به اندازه ی کافی راضی نیست. چطوری باید این را برای خانواده اش توضیح دهد؟ «حمله ی عصبی»، اصلا معنی اش چیست؟ یک وکیل، همسر یک مدیر عامل، مادر هاکی و خدا می داند از هر سه تای اینها چقدر خوشحال است، اما گاه ماشین را وسط جنگل توی جاده یا هر جای دیگری نگه می دارد، در تاریکی می نشیند و زارزار گریه می کند. در این شرایط همیشه یاد مادرش می افتد که چطور اشکهای بچه هایش را پاک میکرد و آرام میگفت: « هیچ کس تا حالا نگفته زندگی آسونه ». پدر و مادر بودن باعث میشود احساس کنی پتویی هستی که همیشه کوچکتر از آنی است که باید باشد؛ مهم نیست چقدر سعی کنی همه را بپوشانی، همیشه کسی هست که سردش است. 0 2 حنانه علی پور 1402/9/29 شهر خرس فردریک بکمن 4.1 30 صفحۀ 65 رابی حالا هر بار که پا روی یخ می گذاشت ، به توانایی های خودش شک می کرد ، درحالی که پیتر از هیچ چیز نمی ترسید . پیتر همان سالی به ان.اچ.ال دعوت شد که رابی کار در کارخانه را شروع کرد. در هاکی اصلا «تقریبا » وجود ندارد. یک بازیکن به رویاهایش می رسد در حالی که دیگری برف کفش هایش را می تکاند و منتظر است تا میکده باز شود. فقط پنج قدم دیگر تا میکده مانده، و با این پنج قدم راه پله های رینگ هم گم می شوند؛ از دم در دیگر نمی توان سقف رینگ را دید. 0 1
بریده کتابهای حنانه علی پور حنانه علی پور 1403/6/20 ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد: کمدی در سه قسمت با یک مقدمه و یک موخره ایرج پزشکزاد 3.2 6 صفحۀ 109 بی تملق نمی شود زندگی کرد. همین قدر که بنده به لطیفه ی بی مزه رئیسم اجبارا لبخند می زنم خودش یک نوع تملق است. 0 15 حنانه علی پور 1403/6/9 ژاک قضا و قدری و اربابش دنی دیدرو 4.1 14 صفحۀ 251 برای ریشار ، ژاک مرد جالب و بی شیله پیله ای است که نظیرش بیشتر پیدا می شد اگر نخست تحصیلات و سپس رسم و رسوم جامعه آن ها را بدل به سکه های نقره ای نمیکرد که از فرط استعمال ساییده می شوند و نقش خود را از دست میدهند. 0 1 حنانه علی پور 1403/6/6 دیالکتیک پل فولیکه 2.5 1 صفحۀ 23 تفکر ، رفت و آمدی است درنگ ناپذیر از جزئی به کلی و از کلی به جزئی ؛ از غیرانتزاعی به انتزاعی و از انتزاعی به غیر انتزاعی . 0 15 حنانه علی پور 1403/5/14 دانه زیر برف: دنباله کتاب "نان و شراب" اینیاتسیو سیلونه 2.7 4 صفحۀ 498 دو دوست قدیمی که دوباره یکدیگر را باز می یابند ، چه درد و دل ها که نمی توانند با هم بکنند. آه ، با کسی که هیچ پیوند خونی و یا رابطه ی ناشی از سودجویی و فایده خواهی با تو ندارد حرف زدن ؛ با اعتماد ، با محبت و رو در رو سخن گفتن . 2 13 حنانه علی پور 1403/5/4 دانه زیر برف: دنباله کتاب "نان و شراب" اینیاتسیو سیلونه 2.7 4 صفحۀ 345 سیمونه با عصبانیت می گوید : چه فایده دارد که آدم چیزی را قبول کند و بعد که موقعیت حساسی پیش آمد ، آن را مثل الان تو زیر پا بگذارد ؟ 3 8 حنانه علی پور 1403/2/2 همسر و نقد همسر آنتون چخوف 4.2 3 صفحۀ 46 می دانید که ، اگر کسی حتی یک بار توی زندگی اش با دست خودش ماهی گرفته باشد یا پاییز که می شود پرواز توکلی ها را تماشا کرده باشد که چطور دسته دسته تو هوای بلورین و خنک آسمان دهکده می پرند ، آن آدم دیگر آدم زندگی شهر نیست و تا دم مرگش هی دلش پر می کشد برای آزادی. 0 4 حنانه علی پور 1403/1/22 نون و القلم جلال آل احمد 3.8 21 صفحۀ 124 … میرزا اسدالله گفت: هیچ چی . فکر میکردم اگر این تن بدهکار نبود، بدهکار این همه نعمتی که حرام میکند، چه راحت میشد کنار نشست و تماشاچی بود و خیال بافت و به شعر و عرفان پناه برد. اما حیف که جبران این همه نعمت به سکون ممکن نیست . 0 3 حنانه علی پور 1403/1/12 مگس ها ژان پل سارتر 3.8 11 صفحۀ 42 بو ها و صداها ، غوغای باران بر بام ها و لرزش های نور را به حال خود می گذاشتم که در طول پیکرم بلغزند و دور تا دورم بیفتند؛ می دانستم که آن ها به دیگران تعلق دارند و من هرگز نمی توانم آن ها را خاطره های خودم بکنم، زیرا خاطره ها برای کسانی که خانه ، دام ، خدمتکار و مزرعه دارند غذاهای چربی هستند. 0 7 حنانه علی پور 1403/1/11 برای زندگی: گفتارهای تفسیری مهدی فرخیان 4.5 1 صفحۀ 47 ... از همین رو، انسان نماینده و خلیفه خداوند است، و به تبع آن این کار ها را با «بسم الله» انجام می دهد، چنان که قاضی به اسم مردم و یا به اسم عدالت حکم می دهد.پس انسان در زندگی خود به اسم خداوند کار می کند؛ انگار چنین می گوید که خداوند فاعل اصیل امور اشیاست.در قرآن نیز آمده است : « و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی.» 0 0 حنانه علی پور 1402/12/20 سوارکار مفرغی آلکساندرسرگیویچ پوشکین 3.8 2 صفحۀ 83 آیا تمام زندگی ما چون رویایی پوچ است و کج خنده ی آسمان بر زمین؟ 0 11 حنانه علی پور 1402/12/14 مردگان زرخرید (بردگان مرده) نیکلای واسیلیویچ گوگول 3.9 15 صفحۀ 298 بشر در جستجوی حقیقت مطلق ، کوره راه های پیچ در پیچ ، ناآشنا ، ناهموار و ناممکن و گمراه کننده ای را پیموده است ؛ در حالی که همواره ، درست در مقابلش صراط مستقیمی وجود داشته که می توانسته است او را به جایگاه پر تلالو و درخشانی رهنمون شود که مقصدش ، مأوا و کاخ فرمانرواست. این شاهراه از همه ی راههای دیگر آشکارتر ، هموار تر و زیباتر است . طی روز از نور آفتاب انباشته است و در شب به وضوح آن را نورافشانی می کنند ، ولی توده های انبوه بشر در تاریکی از کنار آن می گذرند. 1 8 حنانه علی پور 1402/12/14 مردگان زرخرید (بردگان مرده) نیکلای واسیلیویچ گوگول 3.9 15 صفحۀ 297 ... این موضوع نشان می دهد که بشر چه نوع مخلوقی است : راجع به آنچه که خودش در آن درگیر نیست عاقل ، هوشیار و حساس و در مقابل مشکلات زندگی همواره استوار و محتاط است. مردم درباره اش اظهار عقیده می کنند : «عجب مغز متفکری !» ، «چه همت و پشتکاری ! » ولی همین که این مغز متفکر با بحرانی مواجه می شود همه حیرت می کنند که پس همت و پشتکارش کجا رفته است ، زیرا آن انسان مصمم و قوی به شخصی ترسو و بینوا و کودکی بیچاره و زبون و به قول نوزدروف صرفا به آدمی بی دست و پا مبدل می شود. 0 6 حنانه علی پور 1402/12/11 اتوپرتره ادوارد لووه 3.7 2 صفحۀ 7 دیر می فهمم که کسی دارد با من بدرفتاری می کند ؛ همیشه جا می خورم : انگار شر به نظرم غیر واقعی است. 3 34 حنانه علی پور 1402/11/24 رنج کشیدگان و خوارشدگان فیودور داستایفسکی 4.2 7 صفحۀ 224 انگار که ادامه ی آن گفتگو معذبش کرده باشد ، پرید توی حرفم که :« چای میل داری؟» همان کاری را کرد که همه ی آدم های فروتن و ساده دل ، هنگامی که مورد تحسین قرار بگیرند ، می کنند. 0 26 حنانه علی پور 1402/11/19 خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت شرمن الکسی 4.0 44 صفحۀ 203 توی رده بندی قرارگاه همیشه پایین ترین نفر بودم. کسی از من انتظار خوب بودن نداشت.این بود که من هم خوب نبودم . اما توی ریردان ، مربی و بازیکنان دیگر از من می خواستند خوب باشم . از من توقع خوب بودن داشتند. به خوب بودنم احتیاج داشتند. نتیجه این که خوب شدم. من می خواستم توقع ها را برآورده کنم. فکر کنم مسأله همین است. نیروی توقع ها. 0 13 حنانه علی پور 1402/11/6 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 43 صفحۀ 160 «... شاید تمام روز را به انتظار نیم کوپکی که از گرسنگی نمیرد می نوازد ، اما با اینهمه ارباب خودش است و نان خودش را در می آورد. از کسی صدقه نمی خواهد ؛ زحمت می کشد و مردم را سرگرم می کند ، مثل یک ماشین کوکی کار می کند تا مردم را سرگرم کند. می گوید :« بیایید ، هرکاری بلدم می کنم تا شما را سرگرم کنم.» بله ، البته تهی دست است ، نمی توان منکر شد ؛ اما شرافتمندانه تهی دست است؛ خسته است ، تا مغز استخوانش یخ کرده است، اما باز زحمت می کشد ، به شکلی که بلد است زحمت می کشد ، اما به هرحال زحمت می کشد و از این آدم های شرافتمند بسیارند ... » 2 10 حنانه علی پور 1402/10/4 شهر خرس فردریک بکمن 4.1 30 صفحۀ 373 تعریف هیچ لغتی در دنیا سخت تر از وفاداری نیست.وفاداری همیشه به عنوان یک ویژگی مثبت شناخته می شود، چون اکثر مردم معتقدند که بسیاری از کارهای خوبی که در حق هم می کنند به خاطر وفاداری است.مشکل فقط اینجاست که خیلی از کارهای بدی هم که در حق هم می کنیم دقیقا به همین دلیل است. 0 25 حنانه علی پور 1402/10/1 شهر خرس فردریک بکمن 4.1 30 صفحۀ 255 نه جامعه شناسان و نه اعضای تیم های ورزشی ، هیچ کدام، قادر نیستند بگویند چه چیز از یک آدم معمولی یک رهبر می سازد، رهبری که ما از او پیروی می کنیم .فقط چشممان که به او می افتد بی اختیار می دانیم که او رهبر ماست. 0 2 حنانه علی پور 1402/10/1 شهر خرس فردریک بکمن 4.1 30 صفحۀ 118 حمله ی عصبی، چیزی که روانشناس شش ماه پیش به او گفت و کرا هم دیگر پیشش نرفت. احساس خجالت میکرد انگار که زندگی به اندازه کافی شاد نیست. انگار که او به اندازه ی کافی راضی نیست. چطوری باید این را برای خانواده اش توضیح دهد؟ «حمله ی عصبی»، اصلا معنی اش چیست؟ یک وکیل، همسر یک مدیر عامل، مادر هاکی و خدا می داند از هر سه تای اینها چقدر خوشحال است، اما گاه ماشین را وسط جنگل توی جاده یا هر جای دیگری نگه می دارد، در تاریکی می نشیند و زارزار گریه می کند. در این شرایط همیشه یاد مادرش می افتد که چطور اشکهای بچه هایش را پاک میکرد و آرام میگفت: « هیچ کس تا حالا نگفته زندگی آسونه ». پدر و مادر بودن باعث میشود احساس کنی پتویی هستی که همیشه کوچکتر از آنی است که باید باشد؛ مهم نیست چقدر سعی کنی همه را بپوشانی، همیشه کسی هست که سردش است. 0 2 حنانه علی پور 1402/9/29 شهر خرس فردریک بکمن 4.1 30 صفحۀ 65 رابی حالا هر بار که پا روی یخ می گذاشت ، به توانایی های خودش شک می کرد ، درحالی که پیتر از هیچ چیز نمی ترسید . پیتر همان سالی به ان.اچ.ال دعوت شد که رابی کار در کارخانه را شروع کرد. در هاکی اصلا «تقریبا » وجود ندارد. یک بازیکن به رویاهایش می رسد در حالی که دیگری برف کفش هایش را می تکاند و منتظر است تا میکده باز شود. فقط پنج قدم دیگر تا میکده مانده، و با این پنج قدم راه پله های رینگ هم گم می شوند؛ از دم در دیگر نمی توان سقف رینگ را دید. 0 1