دانه زیر برف: دنباله کتاب "نان و شراب"

دانه زیر برف: دنباله کتاب "نان و شراب"

دانه زیر برف: دنباله کتاب "نان و شراب"

2.7
3 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

11

خواهم خواند

11

شابک
9789640018118
تعداد صفحات
560
تاریخ انتشار
1399/6/16

توضیحات

        
نان و شراب داستان مبارزة یک سوسیالیست است علیه فاشیسم و دانه زیر برف، داستان همین مبارزه و گریز دائم است، اما نه در جهات جغرافیایی، بلکه در عمق روح و اندیشه. داستان «پیترو اسپینا»، داستان خود سیلونه است. این مبارزی که ده ها سال از بهترین سال های عمرش را وقف مبارزه با فاشیسم کرده و در گروه جوانان سوسیالیست مبارزه می کند، ناگهان چنان در خود فرو می رود و در خویشتن خویش به نشستی عارفانه می نشیند که حتی از زاهدان نیز چنان تأمل و تفکری بر نمی آید. این جاست که خواننده از خود می پرسد، چگونه از یک سوسیالیست بیرون گرا، مردی عارف و درون گرا ساخته می شود؟ سراسر این کتاب سرشار از اندیشه های ناب عرفانی است، کاوش در عمق قلب و ذهنیت خویشتن و تولدی دوباره یافتن همچون مسیح. قهرمان اثر و حتی آن آدم کر و لال نیز، تجسم عینی مسیح است، زیرا صلیب رنج خویش را بر دوش دارد.

      

یادداشت‌ها

          دانه زیر برف امروز تموم شد و از پایانش حیرانم.

من اگر میخواستم برای کتاب اسمی بذارم اسمش را میگذاشتم داستان دوستی واقعی در زمانه هیولاها ، هیولاهایی توتالیتر و حزب گرا داستان روزهایی که چتر مسموم فاشیسم آنقدر پهناور است که ‌شیوه و سلسله مراتب شان به روابط انسانی هم سرایت میکند و آن ها را مسموم می سازد.

قهرمان داستان پیترو، فداکار ، آگاه ، مهربان و با عطوفت است اما به نظر من چیزی که پیترو را قهرمان می سازد این است که او جست و جو گر است ، پیترو در تمام خطوط داستانی جست و جو می‌کند برای دُر های نایاب زمانه اش : دوستی و انسان .

گویی که یک نظام فاشیستی اولین چیز هایی را که نابود می سازد همان هایی است که پیترو به دنبالش میگردد در پله اول اگاهی و سواد سیاسی پیترو او را به نقطه مقابل حکومت فاشیستی یعنی حزب کمونیست جلب میکند ،اما دریغا که بازهم پیترو تنها چیزی که در آنجا نمی یابد، دوستی و انسان است، جایی که رفقا در حد مهره های حزبی هستند مکان خوبی برای راضی کردن چنین سالکی نیست.
پیترو معنای زندگی را در جایی می یابد که انتظارش را نداشته ، معنای زندگی را در زیر زمینی نمور و تاریک هنگام رشد دانه ای ضعیف که زیر برف پوشانده شده پیدا میکند ‌.

 توصیفات پیترو در این باره چنان عمیق است که گویا حیات خود را در گروی سالم ماندن آن دانه می بیند‌.
در ادامه پیترو چنان احساس یگانگی با آن دانه با خری بینوا،با اینفانته کر و لال و فقرای ماتم زده می‌کند که بین وجود خود با آنان وحدتی می‌ یابد.
فی الواقع پیترو عارفی انسان شناس است نه خداشناس‌.
در زمانه ای که تمام سرها مشغول به آسمان و کلیسا است تا  در ازایش کلیسا به آن ها این امکان را بدهد که در زمین حرص رانی کنند ، بالا بروند و در ظاهر از مگس هایی بی ارزش تبدیل شوند به مقامات دولتی با نفوذ اما در این میان سر پیترو پایین است و واقعیت انسان را می‌بیند ، حیوانات و طبیعت را با چشم هایش نوازش میکند و عاشق طردشدگانی می شوند که در نظام های معیوب انگل نامیده می شوند فی الواقع کسانی که هنوز دل هاشان چرکین نشده کسانی که به قول خود پیترو دیوانگانی هستند که هر چند کم اما نوعشان با گذشت سال‌ها از بین نمی‌رود.

فکر میکنم اولین مواجه من با نویسنده ای بود که انقدر از طنز درست دقیق بجا و در عین حال نامحسوس  استفاده کرده بود ، نویسنده تاریک ترین مناسبات زمانه خودش را در لفافه کلماتی تقریبا دور از ماجرا با طنزی قوی بیان کرده بود.
ترجمه آقای سحابی در حدی نیستم که بخوام کارشناسانه در موردش نظر بدم اما استفاده شون از لفظ خر مقدس ها خیلی جالب و بموقع بود.
محوریت اصلی کتاب نقد همین خر مقدس ها در (هر) اجتماعی است.  نقد تندکتاب به روی دین رسمی است ، دینی که تنها کارکرد آن بهم پیوستگی توده ها در جهت نیل حکومت به هدف هایش هست ، منتها نویسنده سر ستیزی با دین خالصانه و مسیح راستین ندارد.‌
مسیحی که‌ به قول خود سیلوونه از فقرا فقیر تر است.
        

0

          این جلد ادامه‌ی کتاب نان و شرابه. به نظر میاد که کلا اینیاتسیو سیلونه خیلی اهمیتی به قصه گویی و جذابیت ادبی کتاب‌هاش نمیده و بیشتر دنبال اینه که اون حرفی که تو ذهنش هست رو در قالب یک داستان بیان کنه، حالا اگه داستان بسیار ساکن و یکنواخت هم شد، مهم نیست.ه

*از اینجا شاید نان و شراب اسپویل بشه*

در انتهای کتاب نان و شراب دیدیم که سپینا فرار کرد و کریستینا دنبالش به کوه زد و در برف گیر کرد و گرگ‌ها دوره‌ش کردن، حالا بعد از مدتی بقایای جسد کریستینا پیدا شد و ابتدا تصور شد که سپیناست. اما سپینا زنده بود و مادربزرگش هم از این اطلاع داشت و کمکش کرد. در این جلد سپینا از نظر روحی و اعتقادی دچار کمی تردید و در نتیجه دچار تحول میشه و سعی می‌کنه با فقر به مردم نزدیک بشه. در مجموع همون‌طور که گفتم داستان آنچنان جذابی نیست و بیشتر دیالوگ هایی برای روشن شدن اعتقادات نویسنده ست هرچند حرف و حدیث بسیار راجع به زندگی و اعتقادات نویسنده بر سر زبان‌هاست.ه
        

0