یادداشت هانیه بیضایی
1403/8/27
دانه زیر برف امروز تموم شد و از پایانش حیرانم. من اگر میخواستم برای کتاب اسمی بذارم اسمش را میگذاشتم داستان دوستی واقعی در زمانه هیولاها ، هیولاهایی توتالیتر و حزب گرا داستان روزهایی که چتر مسموم فاشیسم آنقدر پهناور است که شیوه و سلسله مراتب شان به روابط انسانی هم سرایت میکند و آن ها را مسموم می سازد. قهرمان داستان پیترو، فداکار ، آگاه ، مهربان و با عطوفت است اما به نظر من چیزی که پیترو را قهرمان می سازد این است که او جست و جو گر است ، پیترو در تمام خطوط داستانی جست و جو میکند برای دُر های نایاب زمانه اش : دوستی و انسان . گویی که یک نظام فاشیستی اولین چیز هایی را که نابود می سازد همان هایی است که پیترو به دنبالش میگردد در پله اول اگاهی و سواد سیاسی پیترو او را به نقطه مقابل حکومت فاشیستی یعنی حزب کمونیست جلب میکند ،اما دریغا که بازهم پیترو تنها چیزی که در آنجا نمی یابد، دوستی و انسان است، جایی که رفقا در حد مهره های حزبی هستند مکان خوبی برای راضی کردن چنین سالکی نیست. پیترو معنای زندگی را در جایی می یابد که انتظارش را نداشته ، معنای زندگی را در زیر زمینی نمور و تاریک هنگام رشد دانه ای ضعیف که زیر برف پوشانده شده پیدا میکند . توصیفات پیترو در این باره چنان عمیق است که گویا حیات خود را در گروی سالم ماندن آن دانه می بیند. در ادامه پیترو چنان احساس یگانگی با آن دانه با خری بینوا،با اینفانته کر و لال و فقرای ماتم زده میکند که بین وجود خود با آنان وحدتی می یابد. فی الواقع پیترو عارفی انسان شناس است نه خداشناس. در زمانه ای که تمام سرها مشغول به آسمان و کلیسا است تا در ازایش کلیسا به آن ها این امکان را بدهد که در زمین حرص رانی کنند ، بالا بروند و در ظاهر از مگس هایی بی ارزش تبدیل شوند به مقامات دولتی با نفوذ اما در این میان سر پیترو پایین است و واقعیت انسان را میبیند ، حیوانات و طبیعت را با چشم هایش نوازش میکند و عاشق طردشدگانی می شوند که در نظام های معیوب انگل نامیده می شوند فی الواقع کسانی که هنوز دل هاشان چرکین نشده کسانی که به قول خود پیترو دیوانگانی هستند که هر چند کم اما نوعشان با گذشت سالها از بین نمیرود. فکر میکنم اولین مواجه من با نویسنده ای بود که انقدر از طنز درست دقیق بجا و در عین حال نامحسوس استفاده کرده بود ، نویسنده تاریک ترین مناسبات زمانه خودش را در لفافه کلماتی تقریبا دور از ماجرا با طنزی قوی بیان کرده بود. ترجمه آقای سحابی در حدی نیستم که بخوام کارشناسانه در موردش نظر بدم اما استفاده شون از لفظ خر مقدس ها خیلی جالب و بموقع بود. محوریت اصلی کتاب نقد همین خر مقدس ها در (هر) اجتماعی است. نقد تندکتاب به روی دین رسمی است ، دینی که تنها کارکرد آن بهم پیوستگی توده ها در جهت نیل حکومت به هدف هایش هست ، منتها نویسنده سر ستیزی با دین خالصانه و مسیح راستین ندارد. مسیحی که به قول خود سیلوونه از فقرا فقیر تر است.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.