بریده‌ای از کتاب مگس ها اثر ژان پل سارتر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 42

بو ها و صداها ، غوغای باران بر بام ها و لرزش های نور را به حال خود می گذاشتم که در طول پیکرم بلغزند و دور تا دورم بیفتند؛ می دانستم که آن ها به دیگران تعلق دارند و من هرگز نمی توانم آن ها را خاطره های خودم بکنم، زیرا خاطره ها برای کسانی که خانه ، دام ، خدمتکار و مزرعه دارند غذاهای چربی هستند.

بو ها و صداها ، غوغای باران بر بام ها و لرزش های نور را به حال خود می گذاشتم که در طول پیکرم بلغزند و دور تا دورم بیفتند؛ می دانستم که آن ها به دیگران تعلق دارند و من هرگز نمی توانم آن ها را خاطره های خودم بکنم، زیرا خاطره ها برای کسانی که خانه ، دام ، خدمتکار و مزرعه دارند غذاهای چربی هستند.

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.