بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 65

رابی حالا هر بار که پا روی یخ می گذاشت ، به توانایی های خودش شک می کرد ، درحالی که پیتر از هیچ چیز نمی ترسید . پیتر همان سالی به ان.اچ.ال دعوت شد که رابی کار در کارخانه را شروع کرد. در هاکی اصلا «تقریبا » وجود ندارد. یک بازیکن به رویاهایش می رسد در حالی که دیگری برف کفش هایش را می تکاند و منتظر است تا میکده باز شود. فقط پنج قدم دیگر تا میکده مانده، و با این پنج قدم راه پله های رینگ هم گم می شوند؛ از دم در دیگر نمی توان سقف رینگ را دید.

رابی حالا هر بار که پا روی یخ می گذاشت ، به توانایی های خودش شک می کرد ، درحالی که پیتر از هیچ چیز نمی ترسید . پیتر همان سالی به ان.اچ.ال دعوت شد که رابی کار در کارخانه را شروع کرد. در هاکی اصلا «تقریبا » وجود ندارد. یک بازیکن به رویاهایش می رسد در حالی که دیگری برف کفش هایش را می تکاند و منتظر است تا میکده باز شود. فقط پنج قدم دیگر تا میکده مانده، و با این پنج قدم راه پله های رینگ هم گم می شوند؛ از دم در دیگر نمی توان سقف رینگ را دید.

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.