بریدۀ کتاب

شهر خرس
بریدۀ کتاب

صفحۀ 118

حمله ی عصبی، چیزی که روانشناس شش ماه پیش به او گفت و کرا هم دیگر پیشش نرفت. احساس خجالت میکرد انگار که زندگی به اندازه کافی شاد نیست. انگار که او به اندازه ی کافی راضی نیست. چطوری باید این را برای خانواده اش توضیح دهد؟ «حمله ی عصبی»، اصلا معنی اش چیست؟ یک وکیل، همسر یک مدیر عامل، مادر هاکی و خدا می داند از هر سه تای اینها چقدر خوشحال است، اما گاه ماشین را وسط جنگل توی جاده یا هر جای دیگری نگه می دارد، در تاریکی می نشیند و زارزار گریه می کند. در این شرایط همیشه یاد مادرش می افتد که چطور اشکهای بچه هایش را پاک میکرد و آرام میگفت: « هیچ کس تا حالا نگفته زندگی آسونه ». پدر و مادر بودن باعث میشود احساس کنی پتویی هستی که همیشه کوچکتر از آنی است که باید باشد؛ مهم نیست چقدر سعی کنی همه را بپوشانی، همیشه کسی هست که سردش است.

حمله ی عصبی، چیزی که روانشناس شش ماه پیش به او گفت و کرا هم دیگر پیشش نرفت. احساس خجالت میکرد انگار که زندگی به اندازه کافی شاد نیست. انگار که او به اندازه ی کافی راضی نیست. چطوری باید این را برای خانواده اش توضیح دهد؟ «حمله ی عصبی»، اصلا معنی اش چیست؟ یک وکیل، همسر یک مدیر عامل، مادر هاکی و خدا می داند از هر سه تای اینها چقدر خوشحال است، اما گاه ماشین را وسط جنگل توی جاده یا هر جای دیگری نگه می دارد، در تاریکی می نشیند و زارزار گریه می کند. در این شرایط همیشه یاد مادرش می افتد که چطور اشکهای بچه هایش را پاک میکرد و آرام میگفت: « هیچ کس تا حالا نگفته زندگی آسونه ». پدر و مادر بودن باعث میشود احساس کنی پتویی هستی که همیشه کوچکتر از آنی است که باید باشد؛ مهم نیست چقدر سعی کنی همه را بپوشانی، همیشه کسی هست که سردش است.

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.