بریده‌ کتاب‌های اتاق شماره 6

مهدیار

1402/11/19

بریدۀ کتاب

صفحۀ 29

آه، چرا انسان زندگی جاودان ندارد؟ این همه شیار ها و کانون‌های مغز به چه درد می‌خورند، قوه بینایی، گفتار، احساس، نبوغ به چه درد می‌خورند اگر قرار است همگی بروند زیر خاک و در نهایت به همراه پوسته زمین سرد بشوند و بعد میلیون‌ها سال بدونِ معنا و بدون هدف همراه زمین دور خورشید بچرخند؟ برای سرد شدن و چرخیدن که هیچ لازم نیست انسان را با این عقل والا و تقریبا الهی از نیستی آورد و بعد، انگار برای ریشخند کردنش، دوباره او را به گِل تبدیل کرد... تبدیل ماده به ماده دیگر! ولی چه بزدلی بزرگی است که خودمان را با این شبه جاودانگی تسکین بدهیم! پدیده هایی فاقد شعور و آگاهی که در طبیعت اتفاق می‌افتند، حتی از حماقت انسانی هم پایینترند، چون در حماقت هم به هرحال شعور و اراده‌ای وجود دارد، ولی در این پدیده‌ها مطلقا چیزی نیست. فقط ترسویی که به جای سرافرازی در برابر مرگ از آن بترسد می‌تواند این‌طور خود را تسکین دهد که بدن او با گذشت زمان در علف و سنگ و وزغ و... به زندگی خود ادامه خواهد داد. *پیرو نظریه مارکوس اورلیوس (جاودانگی ذرات آدما بعد از مرگ، توی طبیعت)

مهدیار

1402/11/19

بریدۀ کتاب

صفحۀ 45

- بی جهت این حرف را می‌زنید. اگر بیشتر به این چیز‌ها فکر کنید خواهید دید همه این ظواهری که باعث نگرانی ما می‌شود، چقدر بی‌ارزش است. باید برای درک زندگی تلاش کرد، خوشبختی واقعی در همین درک نهفته است. ایوان دیمیتریچ چین به صورت انداخت:« درک... ظاهر، باطن... ببخشید ولی اینها برای من قابل درک نیست.» سپس بلند شد و با غیظ به دکتر نگاه کرد و ادامه داد:« من می‌دانم که خداوند مرا از عصب و خون گرم به وجود آورده است. و این بافتِ زنده، اگر مستعدِ زندگی کردن باشد، باید در برابرِ هر عاملی که عصب‌های او را تحریک کند، واکنش نشان دهد. و من هم واکنش نشان می‌دهم! به درد با فریاد و اشک واکنش نشان می‌دهم و به پستی با اظهار تنفر، به رذالت با انزجار. به نظر من اصلا چیزی که اسمش را می‌گذاریم زندگی، همین است. موجود زنده هرچه در سطح پایینتری باشد، حساسیت کمتری هم دارد و نسبت به عوامل تحریک کننده واکنش ضعیفتری نشان می‌دهد، و هرچه سطح تکاملش بالاتر باشد، واکنشش در برابرِ واقعیات، حساسیت و جوش و خروش بیشتری خواهد داشت ... »