بریدههای کتاب اتاق شماره 6 Kimia 1404/3/7 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 26 در این دنیا همهچیز پیشپاافتاده و بیاهمیت است، غیر از جرقههای والا و معنوی عقل بشر. عقل فاصلهٔ عظیمی بین حیوان و انسان ایجاد میکند، نشانهای است از منشأ الهی دومی، و تا اندازهای جای فناناپذیریِ نداشتهٔ انسان را میگیرد. به این ترتیب، عقل تنها منبع موجود برای لذت بردن است. ولی چشم و گوش ما در این دوروبر نشانهای از عقل نمیبیند و نمیشنود، یعنی ما از لذت محرومیم. البته کتاب داریم، ولی این اصلاً جای مصاحبت و گفتوگوی رودررو را نمیگیرد. اگر اجازه بفرمایید تشبیه ضعیفی بکنم، میشود گفت کتابها مثل نت هستند، درحالیکه گفتوگو مثل آواز است. 1 37 امیر زاده علی 1404/1/17 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 40 عقل یگانه سرچشمه لذات بشر به شمار می آید و چون ما در اطراف خود مردمان عاقل نمی بینیم و سخنان عاقلانه نمی شنویم از هر گونه لذتی بی بهره ایم... 0 32 sky 1403/11/22 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 85 در ازای درد و رنج انسان تلخ و مایه تاسفه که پایان زندگی چیزی به جز مرگ نصیبش نمی شه نه پاداشی نه حتی یک صحنه شبیه پایان یک اپرای باشکوه .. 2 61 مینا 1403/7/6 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 29 1 6 کالبُد؛ 1404/1/21 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 45 «موجود زنده هرچه در سطح پایینتری باشد، حساسیت کمتری هم دارد و نسبت به عوامل تحریککننده واکنش ضعیفتری نشان میدهد، و هر چه سطح تکاملش بالاتر باشد، واکنشش در برابر واقعیات، حساسیت و جوش و خروش بیشتری خواهد داشت.» 0 3 سعیده قاسمی 1404/3/20 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 1 از چهرهاش معلوم بود که نمیخواند، بلکه میبلعد. و حتی فرصت خوب جویدن به خود نمیدهد. 1 24 کالبُد؛ 1404/1/21 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 51 «مسئله این نیست که شما رنج کشیدهاید و من نکشیدهام. رنج و شادی گذراست. آنها را رها کنیم، خدا به همراهشان.» 0 1 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 21 ضمن اینکه اگر مرگ پایان عادی و منطقی همهچیز است، پس برای چه باید مانع مردن مردم شد؟ چه سودی دارد که فلان کاسب یا کارمند پنج یا ده سال بیشتر زنده بماند؟ اگر هدف پزشکی را در این بدانیم که به کمک دارو از رنجها کاسته شود، بیاختیار این سوال در ذهن شکل میگیرد: برای چه باید از این رنجها کاسته شود؟ اولا میگویند رنج انسان را به سوی تکامل سوق میدهد، ثانیا اگر بشریت واقعا یاد بگیرد که رنجهای خود را به وسیله قرص و قطره تخفیف دهد، پس حتما مذهب و فلسفه را که تا امروز از همه بلاها به آنها پناه میبرد، و حتی خوشبختی را کنار خواهد گذاشت. 0 3 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 29 آه، چرا انسان زندگی جاودان ندارد؟ این همه شیار ها و کانونهای مغز به چه درد میخورند، قوه بینایی، گفتار، احساس، نبوغ به چه درد میخورند اگر قرار است همگی بروند زیر خاک و در نهایت به همراه پوسته زمین سرد بشوند و بعد میلیونها سال بدونِ معنا و بدون هدف همراه زمین دور خورشید بچرخند؟ برای سرد شدن و چرخیدن که هیچ لازم نیست انسان را با این عقل والا و تقریبا الهی از نیستی آورد و بعد، انگار برای ریشخند کردنش، دوباره او را به گِل تبدیل کرد... تبدیل ماده به ماده دیگر! ولی چه بزدلی بزرگی است که خودمان را با این شبه جاودانگی تسکین بدهیم! پدیده هایی فاقد شعور و آگاهی که در طبیعت اتفاق میافتند، حتی از حماقت انسانی هم پایینترند، چون در حماقت هم به هرحال شعور و ارادهای وجود دارد، ولی در این پدیدهها مطلقا چیزی نیست. فقط ترسویی که به جای سرافرازی در برابر مرگ از آن بترسد میتواند اینطور خود را تسکین دهد که بدن او با گذشت زمان در علف و سنگ و وزغ و... به زندگی خود ادامه خواهد داد. *پیرو نظریه مارکوس اورلیوس (جاودانگی ذرات آدما بعد از مرگ، توی طبیعت) 0 6 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 47 - نه، میخواهم بدانم برای چه خودتان را در مورد درک زندگی و خوار شمردن رنج و این قبیل چیزها صاحب صلاحیت میدانید؟ مگر شما تا به حال رنج کشیدهاید؟ اصلا ذهنیتی درباره رنج دارید؟ 0 2 هستی 1403/3/10 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 29 0 0 علی شعبانی 1403/12/15 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 40 ایوان دیمیتریچ جوش آورد و از کوره در رفت: « من زندگی را دوست دارم. با شور و حرارت هم دوست دارم! من دچار توهم تعقیب هستم، یعنی یک ترس همیشگی و شکنجه آور. ولی لحظاتی هم هست که عطش زندگی سر تا پای مرا در بر میگیرد و آن وقت میترسم عقل از سرم بپرد. وحشتناک دلم میخواهد زندگی کنم، وحشتناک! » برش کوتاهی از کتاب. ایوان دیمیتریچ: از اعضای اتاق شماره ۶! تحصیل کرده و مامور اجرای دادگاه. اتاق شماره ۶: از اتاق هایی که دیوانه ها را در آنجا حبس کردهاند ... پینوشت : پایه گذاری تفکری عمیق در این کتاب از چخوف، آن هم به این شکل! عجیب به دل من نشسته است. 0 10 سید علی مرعشی 1402/2/29 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 8 2 24 اِل.کُردی 💫🦋 1403/12/9 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 79 0 5 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 45 - بی جهت این حرف را میزنید. اگر بیشتر به این چیزها فکر کنید خواهید دید همه این ظواهری که باعث نگرانی ما میشود، چقدر بیارزش است. باید برای درک زندگی تلاش کرد، خوشبختی واقعی در همین درک نهفته است. ایوان دیمیتریچ چین به صورت انداخت:« درک... ظاهر، باطن... ببخشید ولی اینها برای من قابل درک نیست.» سپس بلند شد و با غیظ به دکتر نگاه کرد و ادامه داد:« من میدانم که خداوند مرا از عصب و خون گرم به وجود آورده است. و این بافتِ زنده، اگر مستعدِ زندگی کردن باشد، باید در برابرِ هر عاملی که عصبهای او را تحریک کند، واکنش نشان دهد. و من هم واکنش نشان میدهم! به درد با فریاد و اشک واکنش نشان میدهم و به پستی با اظهار تنفر، به رذالت با انزجار. به نظر من اصلا چیزی که اسمش را میگذاریم زندگی، همین است. موجود زنده هرچه در سطح پایینتری باشد، حساسیت کمتری هم دارد و نسبت به عوامل تحریک کننده واکنش ضعیفتری نشان میدهد، و هرچه سطح تکاملش بالاتر باشد، واکنشش در برابرِ واقعیات، حساسیت و جوش و خروش بیشتری خواهد داشت ... » 0 0 z.khatib 1402/12/27 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 36 _درست است که ما کتاب میخوانیم ولی کتاب به کلی با مکالمه زنده و معاشرت با مردم اختلاف دارد. اگرچه این مقایسه کاملا صحیح و درست نیست، ولی اجازه میخواهم بگویم که کتاب چون نت موسیقی، و گفت و گو و مکالمه مانند آواز است. 0 20 اِل.کُردی 💫🦋 1403/12/9 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 60 0 22 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 44 - سرما را هم مثل هر دردی میشود احساس نکرد. مارکوس اورلیوس میگوید:« درد عبارت است است تصوری زنده در برابر درد: ارادهات را به کار انداز تا این تصور را عوض کنی، آن را کنار بگذار، از شکوه کردن دست بکش، و درد ناپدید خواهد شد.» حرف درستی است. وجه تمایز آدم دانا، یا صرفاً آدم فکور و تیزبین، دقیقا همین است که رنج را خوار میشمرد. چنین آدمی همیشه قانع و راضی است و از هیچ چیز متعجب نمیشود. 0 0 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 88 چند نمونه از اندیشه های چخوف: مرگ بیرحمی است، مجازاتی است منزجرکننده. اگر پس از مرگ هویت فردی از بین میرود، پس زندگی وجود ندارد. من نمیتوانم خود را با این فکر تسکین دهم که در آه ها و رنج های این جهان - که هدفی برای خود دارد - تحلیل خواهم رفت. من حتی این هدف را هم درک نمیکنم» 1 8 سید علی مرعشی 1402/2/30 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 50 عقل تنها منبع موجود برای لذت بردن است. ولی چشم و گوش ما در این دور و بر نشانهای از عقل نمیبیند و نمیشنود، یعنی ما از لذت محرومیم. البته کتاب داریم، ولی این اصلا جای مصاحبت و گفتوگوی رو در رو را نمیگیرد. اگر اجازه بفرمایید تشبیه ضعیفی بکنم، میشود گفت کتابها مثل نت هستند، در حالی که گفتوگو مثل آواز است. 0 14
بریدههای کتاب اتاق شماره 6 Kimia 1404/3/7 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 26 در این دنیا همهچیز پیشپاافتاده و بیاهمیت است، غیر از جرقههای والا و معنوی عقل بشر. عقل فاصلهٔ عظیمی بین حیوان و انسان ایجاد میکند، نشانهای است از منشأ الهی دومی، و تا اندازهای جای فناناپذیریِ نداشتهٔ انسان را میگیرد. به این ترتیب، عقل تنها منبع موجود برای لذت بردن است. ولی چشم و گوش ما در این دوروبر نشانهای از عقل نمیبیند و نمیشنود، یعنی ما از لذت محرومیم. البته کتاب داریم، ولی این اصلاً جای مصاحبت و گفتوگوی رودررو را نمیگیرد. اگر اجازه بفرمایید تشبیه ضعیفی بکنم، میشود گفت کتابها مثل نت هستند، درحالیکه گفتوگو مثل آواز است. 1 37 امیر زاده علی 1404/1/17 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 40 عقل یگانه سرچشمه لذات بشر به شمار می آید و چون ما در اطراف خود مردمان عاقل نمی بینیم و سخنان عاقلانه نمی شنویم از هر گونه لذتی بی بهره ایم... 0 32 sky 1403/11/22 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 85 در ازای درد و رنج انسان تلخ و مایه تاسفه که پایان زندگی چیزی به جز مرگ نصیبش نمی شه نه پاداشی نه حتی یک صحنه شبیه پایان یک اپرای باشکوه .. 2 61 مینا 1403/7/6 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 29 1 6 کالبُد؛ 1404/1/21 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 45 «موجود زنده هرچه در سطح پایینتری باشد، حساسیت کمتری هم دارد و نسبت به عوامل تحریککننده واکنش ضعیفتری نشان میدهد، و هر چه سطح تکاملش بالاتر باشد، واکنشش در برابر واقعیات، حساسیت و جوش و خروش بیشتری خواهد داشت.» 0 3 سعیده قاسمی 1404/3/20 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 1 از چهرهاش معلوم بود که نمیخواند، بلکه میبلعد. و حتی فرصت خوب جویدن به خود نمیدهد. 1 24 کالبُد؛ 1404/1/21 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 51 «مسئله این نیست که شما رنج کشیدهاید و من نکشیدهام. رنج و شادی گذراست. آنها را رها کنیم، خدا به همراهشان.» 0 1 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 21 ضمن اینکه اگر مرگ پایان عادی و منطقی همهچیز است، پس برای چه باید مانع مردن مردم شد؟ چه سودی دارد که فلان کاسب یا کارمند پنج یا ده سال بیشتر زنده بماند؟ اگر هدف پزشکی را در این بدانیم که به کمک دارو از رنجها کاسته شود، بیاختیار این سوال در ذهن شکل میگیرد: برای چه باید از این رنجها کاسته شود؟ اولا میگویند رنج انسان را به سوی تکامل سوق میدهد، ثانیا اگر بشریت واقعا یاد بگیرد که رنجهای خود را به وسیله قرص و قطره تخفیف دهد، پس حتما مذهب و فلسفه را که تا امروز از همه بلاها به آنها پناه میبرد، و حتی خوشبختی را کنار خواهد گذاشت. 0 3 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 29 آه، چرا انسان زندگی جاودان ندارد؟ این همه شیار ها و کانونهای مغز به چه درد میخورند، قوه بینایی، گفتار، احساس، نبوغ به چه درد میخورند اگر قرار است همگی بروند زیر خاک و در نهایت به همراه پوسته زمین سرد بشوند و بعد میلیونها سال بدونِ معنا و بدون هدف همراه زمین دور خورشید بچرخند؟ برای سرد شدن و چرخیدن که هیچ لازم نیست انسان را با این عقل والا و تقریبا الهی از نیستی آورد و بعد، انگار برای ریشخند کردنش، دوباره او را به گِل تبدیل کرد... تبدیل ماده به ماده دیگر! ولی چه بزدلی بزرگی است که خودمان را با این شبه جاودانگی تسکین بدهیم! پدیده هایی فاقد شعور و آگاهی که در طبیعت اتفاق میافتند، حتی از حماقت انسانی هم پایینترند، چون در حماقت هم به هرحال شعور و ارادهای وجود دارد، ولی در این پدیدهها مطلقا چیزی نیست. فقط ترسویی که به جای سرافرازی در برابر مرگ از آن بترسد میتواند اینطور خود را تسکین دهد که بدن او با گذشت زمان در علف و سنگ و وزغ و... به زندگی خود ادامه خواهد داد. *پیرو نظریه مارکوس اورلیوس (جاودانگی ذرات آدما بعد از مرگ، توی طبیعت) 0 6 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 47 - نه، میخواهم بدانم برای چه خودتان را در مورد درک زندگی و خوار شمردن رنج و این قبیل چیزها صاحب صلاحیت میدانید؟ مگر شما تا به حال رنج کشیدهاید؟ اصلا ذهنیتی درباره رنج دارید؟ 0 2 هستی 1403/3/10 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 29 0 0 علی شعبانی 1403/12/15 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 40 ایوان دیمیتریچ جوش آورد و از کوره در رفت: « من زندگی را دوست دارم. با شور و حرارت هم دوست دارم! من دچار توهم تعقیب هستم، یعنی یک ترس همیشگی و شکنجه آور. ولی لحظاتی هم هست که عطش زندگی سر تا پای مرا در بر میگیرد و آن وقت میترسم عقل از سرم بپرد. وحشتناک دلم میخواهد زندگی کنم، وحشتناک! » برش کوتاهی از کتاب. ایوان دیمیتریچ: از اعضای اتاق شماره ۶! تحصیل کرده و مامور اجرای دادگاه. اتاق شماره ۶: از اتاق هایی که دیوانه ها را در آنجا حبس کردهاند ... پینوشت : پایه گذاری تفکری عمیق در این کتاب از چخوف، آن هم به این شکل! عجیب به دل من نشسته است. 0 10 سید علی مرعشی 1402/2/29 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 8 2 24 اِل.کُردی 💫🦋 1403/12/9 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 79 0 5 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 45 - بی جهت این حرف را میزنید. اگر بیشتر به این چیزها فکر کنید خواهید دید همه این ظواهری که باعث نگرانی ما میشود، چقدر بیارزش است. باید برای درک زندگی تلاش کرد، خوشبختی واقعی در همین درک نهفته است. ایوان دیمیتریچ چین به صورت انداخت:« درک... ظاهر، باطن... ببخشید ولی اینها برای من قابل درک نیست.» سپس بلند شد و با غیظ به دکتر نگاه کرد و ادامه داد:« من میدانم که خداوند مرا از عصب و خون گرم به وجود آورده است. و این بافتِ زنده، اگر مستعدِ زندگی کردن باشد، باید در برابرِ هر عاملی که عصبهای او را تحریک کند، واکنش نشان دهد. و من هم واکنش نشان میدهم! به درد با فریاد و اشک واکنش نشان میدهم و به پستی با اظهار تنفر، به رذالت با انزجار. به نظر من اصلا چیزی که اسمش را میگذاریم زندگی، همین است. موجود زنده هرچه در سطح پایینتری باشد، حساسیت کمتری هم دارد و نسبت به عوامل تحریک کننده واکنش ضعیفتری نشان میدهد، و هرچه سطح تکاملش بالاتر باشد، واکنشش در برابرِ واقعیات، حساسیت و جوش و خروش بیشتری خواهد داشت ... » 0 0 z.khatib 1402/12/27 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 36 _درست است که ما کتاب میخوانیم ولی کتاب به کلی با مکالمه زنده و معاشرت با مردم اختلاف دارد. اگرچه این مقایسه کاملا صحیح و درست نیست، ولی اجازه میخواهم بگویم که کتاب چون نت موسیقی، و گفت و گو و مکالمه مانند آواز است. 0 20 اِل.کُردی 💫🦋 1403/12/9 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 60 0 22 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 44 - سرما را هم مثل هر دردی میشود احساس نکرد. مارکوس اورلیوس میگوید:« درد عبارت است است تصوری زنده در برابر درد: ارادهات را به کار انداز تا این تصور را عوض کنی، آن را کنار بگذار، از شکوه کردن دست بکش، و درد ناپدید خواهد شد.» حرف درستی است. وجه تمایز آدم دانا، یا صرفاً آدم فکور و تیزبین، دقیقا همین است که رنج را خوار میشمرد. چنین آدمی همیشه قانع و راضی است و از هیچ چیز متعجب نمیشود. 0 0 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 88 چند نمونه از اندیشه های چخوف: مرگ بیرحمی است، مجازاتی است منزجرکننده. اگر پس از مرگ هویت فردی از بین میرود، پس زندگی وجود ندارد. من نمیتوانم خود را با این فکر تسکین دهم که در آه ها و رنج های این جهان - که هدفی برای خود دارد - تحلیل خواهم رفت. من حتی این هدف را هم درک نمیکنم» 1 8 سید علی مرعشی 1402/2/30 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 75 صفحۀ 50 عقل تنها منبع موجود برای لذت بردن است. ولی چشم و گوش ما در این دور و بر نشانهای از عقل نمیبیند و نمیشنود، یعنی ما از لذت محرومیم. البته کتاب داریم، ولی این اصلا جای مصاحبت و گفتوگوی رو در رو را نمیگیرد. اگر اجازه بفرمایید تشبیه ضعیفی بکنم، میشود گفت کتابها مثل نت هستند، در حالی که گفتوگو مثل آواز است. 0 14