بریدههای کتاب اتاق شماره 6 Kimia 1404/3/7 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 72 مریضیِ من فقط این است که ظرف بیست سال در تمام شهر فقط یک آدم عاقل پیدا کردهام که از قضا او هم دیوانه است. 0 20 لنا 1403/10/26 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 45 «برای آنکه نسبت به درد بی اعتنا باشید، همیشه احساس رضایت کنید و از هیچ چیز متعجب نشوید باید به چنین وضعی رسیده باشید...»ایوان دمیتریچ به دهقان چاق و چله اشاره کرد ادامه داد:«و یا آنکه خودتان را آن قدر در برابر درد و رنج آبدیده کنید که هرگونه حساسیتی را نسبت به آنها از دست بدهید به عبارت دیگر از زندگی کردن دست بکشید.» 0 20 مهشید رضوانی 5 روز پیش اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 26 میشود گفت کتاب ها مثل نت هستند، درحالی که گفتوگو مثل آواز است. 0 2 مهدیار 1402/11/18 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 19 روی زمین، هیچ چیزِ خوبی نیست که سرچشمه اولیهاش کثافت نباشد 0 14 مهدی شکرگزار 1402/12/14 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 31 0 8 کالبُد؛ 1404/1/21 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 39 «اگر هم خدایی وجود نداشته باشد، مردم خودشان آن را ابداع میکنند.» 0 1 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 90 «علتی که زندانی را وا میدارد نجات خود را در فرار بجوید، عمدتاً به واسطه حس زندگی ای است که هنوز در وجود او از بین نرفته. اگر او فیلسوف نباشد که همه جا و در هر شرایطی زندگی برایش به یک شکل باشد، پس نمیتواند و نباید تمایلی به فرار نداشته باشد.» *بریدهای از کتابِ فراریان ساخارین، نوشته چخوف 1891 0 3 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 39 «دلیل خاصی برای خوشحالی نمیبینم. از زندان و تیمارستان خبری نخواهد بود، و حقیقت هم به قول شما، پیروز خواهد شد. ولی آخر ماهیت قضایا که عوض نمی شود. قوانین طبیعت همانطور باقی میمانند. مردم باز هم درست مثل حالا مریض خواهند شد، پیر خواهند شد و خواهند مرد. هر سپیدهی زیبایی هم که زندگی ما را روشن کند، به هرحال در آخر کار، شما را میگذارند توی تابوت و فرستند توی گودال» 0 1 ~سِتایِش~ 1404/3/3 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 55 آرامش وخشنودی و رضایت بشر در خارج نیست بلکه در خود اوست. اتاق شماره ۶ 0 6 Kimia 1404/3/7 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 26 در این دنیا همهچیز پیشپاافتاده و بیاهمیت است، غیر از جرقههای والا و معنوی عقل بشر. عقل فاصلهٔ عظیمی بین حیوان و انسان ایجاد میکند، نشانهای است از منشأ الهی دومی، و تا اندازهای جای فناناپذیریِ نداشتهٔ انسان را میگیرد. به این ترتیب، عقل تنها منبع موجود برای لذت بردن است. ولی چشم و گوش ما در این دوروبر نشانهای از عقل نمیبیند و نمیشنود، یعنی ما از لذت محرومیم. البته کتاب داریم، ولی این اصلاً جای مصاحبت و گفتوگوی رودررو را نمیگیرد. اگر اجازه بفرمایید تشبیه ضعیفی بکنم، میشود گفت کتابها مثل نت هستند، درحالیکه گفتوگو مثل آواز است. 1 35 امیر زاده علی 1404/1/17 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 40 عقل یگانه سرچشمه لذات بشر به شمار می آید و چون ما در اطراف خود مردمان عاقل نمی بینیم و سخنان عاقلانه نمی شنویم از هر گونه لذتی بی بهره ایم... 0 29 sky 1403/11/22 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 85 در ازای درد و رنج انسان تلخ و مایه تاسفه که پایان زندگی چیزی به جز مرگ نصیبش نمی شه نه پاداشی نه حتی یک صحنه شبیه پایان یک اپرای باشکوه .. 2 58 مینا 1403/7/6 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 29 1 4 کالبُد؛ 1404/1/21 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 45 «موجود زنده هرچه در سطح پایینتری باشد، حساسیت کمتری هم دارد و نسبت به عوامل تحریککننده واکنش ضعیفتری نشان میدهد، و هر چه سطح تکاملش بالاتر باشد، واکنشش در برابر واقعیات، حساسیت و جوش و خروش بیشتری خواهد داشت.» 0 1 کالبُد؛ 1404/1/21 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 51 «مسئله این نیست که شما رنج کشیدهاید و من نکشیدهام. رنج و شادی گذراست. آنها را رها کنیم، خدا به همراهشان.» 0 1 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 21 ضمن اینکه اگر مرگ پایان عادی و منطقی همهچیز است، پس برای چه باید مانع مردن مردم شد؟ چه سودی دارد که فلان کاسب یا کارمند پنج یا ده سال بیشتر زنده بماند؟ اگر هدف پزشکی را در این بدانیم که به کمک دارو از رنجها کاسته شود، بیاختیار این سوال در ذهن شکل میگیرد: برای چه باید از این رنجها کاسته شود؟ اولا میگویند رنج انسان را به سوی تکامل سوق میدهد، ثانیا اگر بشریت واقعا یاد بگیرد که رنجهای خود را به وسیله قرص و قطره تخفیف دهد، پس حتما مذهب و فلسفه را که تا امروز از همه بلاها به آنها پناه میبرد، و حتی خوشبختی را کنار خواهد گذاشت. 0 3 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 29 آه، چرا انسان زندگی جاودان ندارد؟ این همه شیار ها و کانونهای مغز به چه درد میخورند، قوه بینایی، گفتار، احساس، نبوغ به چه درد میخورند اگر قرار است همگی بروند زیر خاک و در نهایت به همراه پوسته زمین سرد بشوند و بعد میلیونها سال بدونِ معنا و بدون هدف همراه زمین دور خورشید بچرخند؟ برای سرد شدن و چرخیدن که هیچ لازم نیست انسان را با این عقل والا و تقریبا الهی از نیستی آورد و بعد، انگار برای ریشخند کردنش، دوباره او را به گِل تبدیل کرد... تبدیل ماده به ماده دیگر! ولی چه بزدلی بزرگی است که خودمان را با این شبه جاودانگی تسکین بدهیم! پدیده هایی فاقد شعور و آگاهی که در طبیعت اتفاق میافتند، حتی از حماقت انسانی هم پایینترند، چون در حماقت هم به هرحال شعور و ارادهای وجود دارد، ولی در این پدیدهها مطلقا چیزی نیست. فقط ترسویی که به جای سرافرازی در برابر مرگ از آن بترسد میتواند اینطور خود را تسکین دهد که بدن او با گذشت زمان در علف و سنگ و وزغ و... به زندگی خود ادامه خواهد داد. *پیرو نظریه مارکوس اورلیوس (جاودانگی ذرات آدما بعد از مرگ، توی طبیعت) 0 6 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 47 - نه، میخواهم بدانم برای چه خودتان را در مورد درک زندگی و خوار شمردن رنج و این قبیل چیزها صاحب صلاحیت میدانید؟ مگر شما تا به حال رنج کشیدهاید؟ اصلا ذهنیتی درباره رنج دارید؟ 0 2 هستی 1403/3/10 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 29 0 0 علی شعبانی 1403/12/15 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 40 ایوان دیمیتریچ جوش آورد و از کوره در رفت: « من زندگی را دوست دارم. با شور و حرارت هم دوست دارم! من دچار توهم تعقیب هستم، یعنی یک ترس همیشگی و شکنجه آور. ولی لحظاتی هم هست که عطش زندگی سر تا پای مرا در بر میگیرد و آن وقت میترسم عقل از سرم بپرد. وحشتناک دلم میخواهد زندگی کنم، وحشتناک! » برش کوتاهی از کتاب. ایوان دیمیتریچ: از اعضای اتاق شماره ۶! تحصیل کرده و مامور اجرای دادگاه. اتاق شماره ۶: از اتاق هایی که دیوانه ها را در آنجا حبس کردهاند ... پینوشت : پایه گذاری تفکری عمیق در این کتاب از چخوف، آن هم به این شکل! عجیب به دل من نشسته است. 0 7
بریدههای کتاب اتاق شماره 6 Kimia 1404/3/7 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 72 مریضیِ من فقط این است که ظرف بیست سال در تمام شهر فقط یک آدم عاقل پیدا کردهام که از قضا او هم دیوانه است. 0 20 لنا 1403/10/26 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 45 «برای آنکه نسبت به درد بی اعتنا باشید، همیشه احساس رضایت کنید و از هیچ چیز متعجب نشوید باید به چنین وضعی رسیده باشید...»ایوان دمیتریچ به دهقان چاق و چله اشاره کرد ادامه داد:«و یا آنکه خودتان را آن قدر در برابر درد و رنج آبدیده کنید که هرگونه حساسیتی را نسبت به آنها از دست بدهید به عبارت دیگر از زندگی کردن دست بکشید.» 0 20 مهشید رضوانی 5 روز پیش اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 26 میشود گفت کتاب ها مثل نت هستند، درحالی که گفتوگو مثل آواز است. 0 2 مهدیار 1402/11/18 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 19 روی زمین، هیچ چیزِ خوبی نیست که سرچشمه اولیهاش کثافت نباشد 0 14 مهدی شکرگزار 1402/12/14 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 31 0 8 کالبُد؛ 1404/1/21 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 39 «اگر هم خدایی وجود نداشته باشد، مردم خودشان آن را ابداع میکنند.» 0 1 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 90 «علتی که زندانی را وا میدارد نجات خود را در فرار بجوید، عمدتاً به واسطه حس زندگی ای است که هنوز در وجود او از بین نرفته. اگر او فیلسوف نباشد که همه جا و در هر شرایطی زندگی برایش به یک شکل باشد، پس نمیتواند و نباید تمایلی به فرار نداشته باشد.» *بریدهای از کتابِ فراریان ساخارین، نوشته چخوف 1891 0 3 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 39 «دلیل خاصی برای خوشحالی نمیبینم. از زندان و تیمارستان خبری نخواهد بود، و حقیقت هم به قول شما، پیروز خواهد شد. ولی آخر ماهیت قضایا که عوض نمی شود. قوانین طبیعت همانطور باقی میمانند. مردم باز هم درست مثل حالا مریض خواهند شد، پیر خواهند شد و خواهند مرد. هر سپیدهی زیبایی هم که زندگی ما را روشن کند، به هرحال در آخر کار، شما را میگذارند توی تابوت و فرستند توی گودال» 0 1 ~سِتایِش~ 1404/3/3 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 55 آرامش وخشنودی و رضایت بشر در خارج نیست بلکه در خود اوست. اتاق شماره ۶ 0 6 Kimia 1404/3/7 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 26 در این دنیا همهچیز پیشپاافتاده و بیاهمیت است، غیر از جرقههای والا و معنوی عقل بشر. عقل فاصلهٔ عظیمی بین حیوان و انسان ایجاد میکند، نشانهای است از منشأ الهی دومی، و تا اندازهای جای فناناپذیریِ نداشتهٔ انسان را میگیرد. به این ترتیب، عقل تنها منبع موجود برای لذت بردن است. ولی چشم و گوش ما در این دوروبر نشانهای از عقل نمیبیند و نمیشنود، یعنی ما از لذت محرومیم. البته کتاب داریم، ولی این اصلاً جای مصاحبت و گفتوگوی رودررو را نمیگیرد. اگر اجازه بفرمایید تشبیه ضعیفی بکنم، میشود گفت کتابها مثل نت هستند، درحالیکه گفتوگو مثل آواز است. 1 35 امیر زاده علی 1404/1/17 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 40 عقل یگانه سرچشمه لذات بشر به شمار می آید و چون ما در اطراف خود مردمان عاقل نمی بینیم و سخنان عاقلانه نمی شنویم از هر گونه لذتی بی بهره ایم... 0 29 sky 1403/11/22 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 85 در ازای درد و رنج انسان تلخ و مایه تاسفه که پایان زندگی چیزی به جز مرگ نصیبش نمی شه نه پاداشی نه حتی یک صحنه شبیه پایان یک اپرای باشکوه .. 2 58 مینا 1403/7/6 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 29 1 4 کالبُد؛ 1404/1/21 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 45 «موجود زنده هرچه در سطح پایینتری باشد، حساسیت کمتری هم دارد و نسبت به عوامل تحریککننده واکنش ضعیفتری نشان میدهد، و هر چه سطح تکاملش بالاتر باشد، واکنشش در برابر واقعیات، حساسیت و جوش و خروش بیشتری خواهد داشت.» 0 1 کالبُد؛ 1404/1/21 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 51 «مسئله این نیست که شما رنج کشیدهاید و من نکشیدهام. رنج و شادی گذراست. آنها را رها کنیم، خدا به همراهشان.» 0 1 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 21 ضمن اینکه اگر مرگ پایان عادی و منطقی همهچیز است، پس برای چه باید مانع مردن مردم شد؟ چه سودی دارد که فلان کاسب یا کارمند پنج یا ده سال بیشتر زنده بماند؟ اگر هدف پزشکی را در این بدانیم که به کمک دارو از رنجها کاسته شود، بیاختیار این سوال در ذهن شکل میگیرد: برای چه باید از این رنجها کاسته شود؟ اولا میگویند رنج انسان را به سوی تکامل سوق میدهد، ثانیا اگر بشریت واقعا یاد بگیرد که رنجهای خود را به وسیله قرص و قطره تخفیف دهد، پس حتما مذهب و فلسفه را که تا امروز از همه بلاها به آنها پناه میبرد، و حتی خوشبختی را کنار خواهد گذاشت. 0 3 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 29 آه، چرا انسان زندگی جاودان ندارد؟ این همه شیار ها و کانونهای مغز به چه درد میخورند، قوه بینایی، گفتار، احساس، نبوغ به چه درد میخورند اگر قرار است همگی بروند زیر خاک و در نهایت به همراه پوسته زمین سرد بشوند و بعد میلیونها سال بدونِ معنا و بدون هدف همراه زمین دور خورشید بچرخند؟ برای سرد شدن و چرخیدن که هیچ لازم نیست انسان را با این عقل والا و تقریبا الهی از نیستی آورد و بعد، انگار برای ریشخند کردنش، دوباره او را به گِل تبدیل کرد... تبدیل ماده به ماده دیگر! ولی چه بزدلی بزرگی است که خودمان را با این شبه جاودانگی تسکین بدهیم! پدیده هایی فاقد شعور و آگاهی که در طبیعت اتفاق میافتند، حتی از حماقت انسانی هم پایینترند، چون در حماقت هم به هرحال شعور و ارادهای وجود دارد، ولی در این پدیدهها مطلقا چیزی نیست. فقط ترسویی که به جای سرافرازی در برابر مرگ از آن بترسد میتواند اینطور خود را تسکین دهد که بدن او با گذشت زمان در علف و سنگ و وزغ و... به زندگی خود ادامه خواهد داد. *پیرو نظریه مارکوس اورلیوس (جاودانگی ذرات آدما بعد از مرگ، توی طبیعت) 0 6 مهدیار 1402/11/19 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 47 - نه، میخواهم بدانم برای چه خودتان را در مورد درک زندگی و خوار شمردن رنج و این قبیل چیزها صاحب صلاحیت میدانید؟ مگر شما تا به حال رنج کشیدهاید؟ اصلا ذهنیتی درباره رنج دارید؟ 0 2 هستی 1403/3/10 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 29 0 0 علی شعبانی 1403/12/15 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 62 صفحۀ 40 ایوان دیمیتریچ جوش آورد و از کوره در رفت: « من زندگی را دوست دارم. با شور و حرارت هم دوست دارم! من دچار توهم تعقیب هستم، یعنی یک ترس همیشگی و شکنجه آور. ولی لحظاتی هم هست که عطش زندگی سر تا پای مرا در بر میگیرد و آن وقت میترسم عقل از سرم بپرد. وحشتناک دلم میخواهد زندگی کنم، وحشتناک! » برش کوتاهی از کتاب. ایوان دیمیتریچ: از اعضای اتاق شماره ۶! تحصیل کرده و مامور اجرای دادگاه. اتاق شماره ۶: از اتاق هایی که دیوانه ها را در آنجا حبس کردهاند ... پینوشت : پایه گذاری تفکری عمیق در این کتاب از چخوف، آن هم به این شکل! عجیب به دل من نشسته است. 0 7