بریدههای کتاب دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی رعنا حشمتی 1402/11/1 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 25 وگرنه همهی اهل عالم از فقیر و غنی روزی از روزهای خدا پا به این دنیا میگذارند و روزی دیگر از آن پا برمیدارند. اما آنچه هرکس را از دیگری جدا میکند کیفیت گذراندن فاصلهی میان این دو روز است، نه زمان آمدن و رفتن. 0 22 ماه آفرید 1403/11/15 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 25 همه اهل عالم از فقیر و غنی روزی از روزهای خدا پا به این دنیا میگذارند و روزی دیگر از آن پا برمیدارند. اما آنچه هر کس را از دیگری جدا میکند کیفیت گذراندن فاصله میان این دو روز است، نه زمانه آمدن و رفتن. 0 6 N.Z.Hajali 1404/4/15 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 154 یه عزیز وقتی می میره ، رفتنش هرطور که فکر کنی ناگهانیه. حتی اگه خیلی پیر یا مریض باشه. 0 1 nova 1404/4/31 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 104 جهل فقر میآره و فقر جهل؛ 0 0 وایولت 1404/5/7 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 127 دستپاچه گفتم:《بابا به خدا من همچین منظوری نداشتم.》 اما بابا حرفم را نمیشنید و همچنان داد میکشید:《من اگه رفتم سراغ کار بازاری به خاطر خودم نبود.خواستم چرخ این خونه بچرخه، وگرنه منم مثل هر هنرمند دیگهای واسه خودم حرف دارم. پس اینقدر تحقیرم نکن...》 من در حالی که بغض کرده بودم گفتم:《من هیچوقت نخواستم شما رو تحقیر کنم.》 بابا با تمام وجودش داد کشید:《ولی تحقیر کردی...》 0 5 وایولت 1404/5/7 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 153 گفتم از وقتی که او رفته خانهی ما سرد و بیروح شده. گفتم که حسرت خداحافظی و حسرت یک بار دیدن او قبل از مرگ برای همیشه به دلم مانده. و گریه کردم. گریم کردم و با مامان حرف زدم. 0 44 وایولت 1404/5/7 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 152 به مامان گفتم دلم برایش تنگ شده، گفتم آرزو دارم فقط یک بار دیگر ببینمش. 0 3 وایولت 1404/5/7 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 154 وقتی عزیزترین کس آدم میره یه بخشی از وجود اون آدم رو هم با خودش میبره. یه جایی از وجود آدم برای همیشه خالی میمونه. این جای خالی میشه جای رفت و آمد هزار فکر و خیال، هزار جور حسرت و افسوس. 0 13 وایولت 1404/5/7 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 154 یه عزیز وقتی میره، رفتنش هر طور که فکر کنی ناگهانیه، حتی اگه خیلی پیر باشه، حتی اگر مدتها مریض بوده باشه، رفتنش باورنکردنیه چون یه تیکه از وجود تو رو هم با خودش میبره. 0 17 راضیه محمدی 1402/12/3 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 93 شاید بزرگترین نعمت الهی به انسان نعمت فراموشی باشد. اینکه بتوانی خاطرات تلخ را فراموش کنی. اینکه بتوانی روزگار شیرین گذشته را از یاد ببری و به آنچه نصیبت شده عادت کنی و باور کنی که از اول روزگارت همین بوده، نعمت بزرگی است. 0 4 فاطمه بیکوردی 1403/3/5 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 16 بگذریم که اکنون آنچه خواست من است نه بیان سال و ماه و روز تولد خود که شرح چگونه گذشتن عمر پررنج و مرارتم پس از پا گذاشتن به این جهان فانی است. وگرنه همهی اهل عالم از فقیر و غنی روزی از روزهای خدا پا به این دنیا میگذارند و روزی دیگر از آن پا برمیدارند. اما آنچه هر کس را از دیگری جدا میکند کیفیت گذراندن فاصلهی میان این دو روز است، نه زمان آمدن و رفتن. 0 6 •fatemeh• 1404/1/15 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 92 0 3 امین 1402/11/1 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 100 جهل فقر میآره و فقر جهل، برای نجات مردم از این همه بدبختی باید جهل رو از بین برد. 0 44 امین 1402/11/2 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 150 وقتی عزیزترین کس آدم میره، یه بخشی از وجود آدم رو با خودش میبره. یه جایی از وجود آدم برای همیشه خالی میمونه. این جای خالی میشه جای رفتوآمد هزار فکر و خیال، هزار جور حسرت و افسوس. حسرت اینکه چرا وقتی بود خوب تماشاش نکردی، خوب باهاش حرف نزدی، خوب به حرفاش گوش نکردی. یه عزیز وقتی میره، رفتنش هرطور که فکر کنی ناگهانیه؛ حتی اگه خیلی پیر باشه، حتی اگر مدتها مریض بوده باشه، رفتنش باورنکردنیه چون یه تیکه از وجود تو رو هم با خودش میبره. 0 4 فاطمه سليماني 1404/2/1 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 20 "اين اعتقاد نادرستي است كه با شكافتن سينه آدمي و دست يافتن به آنچه كه زير پوست و گوشت او نهان شده ما از تمامي رازهاي او آگاه خواهيم شد. با اين روش ما تنها آگاهي اندكي درباره بخشي از وجود انسان كسب ميكنيم و همچنان چيزهاي زياد ديگري هست كه نمي دانيم" 0 12 امین 1402/11/1 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 87 شاید بزرگترین نعمت الهی به انسان نعمت فراموشی باشد. اینکه بتوانی خاطرات تلخ را فراموش کنی. اینکه بتوانی روزگار شیرین گذشته را از یاد ببری و به آنچه نصیبت شده عادت کنی و باور کنی از اول روزگارت همین بوده. 1 6 مبیناامامی 1402/11/13 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 25 همهء اهل عالم از فقیر و غنی،روزی از روز های خدا پا به این دنیا میگذارند و روزی دیگر از آن پا برمیدارند.اما آنچه هر کس را از دیگری جدا میکند کیفیت گذراندن فاصلهء میان این دو روز است،نه زمان آمدن و رفتن. 0 5 ماهی در تُنگِ تاریک 1403/4/16 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 92 وسایل شخصیاش را که میدیدم نمیتوانستم باور کنم که مامان دیگر نیست.کم کم در نگاه من مرگ مامان تبدیل به اتفاق غیرعادلانهای که شد نباید رخ میداد 0 18 راضیه محمدی 1402/12/4 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 219 خیلی چیزها هست که نمیدانیم. چیزهای زیادی که انگار پشت دیوار بلندی پنهان شدهاند و یک نفر مثل "شکور" میتواند به ما بگوید. خیلی چیزها هست که پیش روی ما یا پشت سر ما اتفاق میافتد و سایهاش در جایی دیگر دیده میشود. 0 4 دل آرا صادقی 1403/11/27 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 24 و دیگران را چه حاجت که بدانند چنین کسی کی پا به تاریکخانه ی این دنیا نهاده است ! 0 1
بریدههای کتاب دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی رعنا حشمتی 1402/11/1 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 25 وگرنه همهی اهل عالم از فقیر و غنی روزی از روزهای خدا پا به این دنیا میگذارند و روزی دیگر از آن پا برمیدارند. اما آنچه هرکس را از دیگری جدا میکند کیفیت گذراندن فاصلهی میان این دو روز است، نه زمان آمدن و رفتن. 0 22 ماه آفرید 1403/11/15 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 25 همه اهل عالم از فقیر و غنی روزی از روزهای خدا پا به این دنیا میگذارند و روزی دیگر از آن پا برمیدارند. اما آنچه هر کس را از دیگری جدا میکند کیفیت گذراندن فاصله میان این دو روز است، نه زمانه آمدن و رفتن. 0 6 N.Z.Hajali 1404/4/15 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 154 یه عزیز وقتی می میره ، رفتنش هرطور که فکر کنی ناگهانیه. حتی اگه خیلی پیر یا مریض باشه. 0 1 nova 1404/4/31 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 104 جهل فقر میآره و فقر جهل؛ 0 0 وایولت 1404/5/7 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 127 دستپاچه گفتم:《بابا به خدا من همچین منظوری نداشتم.》 اما بابا حرفم را نمیشنید و همچنان داد میکشید:《من اگه رفتم سراغ کار بازاری به خاطر خودم نبود.خواستم چرخ این خونه بچرخه، وگرنه منم مثل هر هنرمند دیگهای واسه خودم حرف دارم. پس اینقدر تحقیرم نکن...》 من در حالی که بغض کرده بودم گفتم:《من هیچوقت نخواستم شما رو تحقیر کنم.》 بابا با تمام وجودش داد کشید:《ولی تحقیر کردی...》 0 5 وایولت 1404/5/7 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 153 گفتم از وقتی که او رفته خانهی ما سرد و بیروح شده. گفتم که حسرت خداحافظی و حسرت یک بار دیدن او قبل از مرگ برای همیشه به دلم مانده. و گریه کردم. گریم کردم و با مامان حرف زدم. 0 44 وایولت 1404/5/7 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 152 به مامان گفتم دلم برایش تنگ شده، گفتم آرزو دارم فقط یک بار دیگر ببینمش. 0 3 وایولت 1404/5/7 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 154 وقتی عزیزترین کس آدم میره یه بخشی از وجود اون آدم رو هم با خودش میبره. یه جایی از وجود آدم برای همیشه خالی میمونه. این جای خالی میشه جای رفت و آمد هزار فکر و خیال، هزار جور حسرت و افسوس. 0 13 وایولت 1404/5/7 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 154 یه عزیز وقتی میره، رفتنش هر طور که فکر کنی ناگهانیه، حتی اگه خیلی پیر باشه، حتی اگر مدتها مریض بوده باشه، رفتنش باورنکردنیه چون یه تیکه از وجود تو رو هم با خودش میبره. 0 17 راضیه محمدی 1402/12/3 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 93 شاید بزرگترین نعمت الهی به انسان نعمت فراموشی باشد. اینکه بتوانی خاطرات تلخ را فراموش کنی. اینکه بتوانی روزگار شیرین گذشته را از یاد ببری و به آنچه نصیبت شده عادت کنی و باور کنی که از اول روزگارت همین بوده، نعمت بزرگی است. 0 4 فاطمه بیکوردی 1403/3/5 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 16 بگذریم که اکنون آنچه خواست من است نه بیان سال و ماه و روز تولد خود که شرح چگونه گذشتن عمر پررنج و مرارتم پس از پا گذاشتن به این جهان فانی است. وگرنه همهی اهل عالم از فقیر و غنی روزی از روزهای خدا پا به این دنیا میگذارند و روزی دیگر از آن پا برمیدارند. اما آنچه هر کس را از دیگری جدا میکند کیفیت گذراندن فاصلهی میان این دو روز است، نه زمان آمدن و رفتن. 0 6 •fatemeh• 1404/1/15 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 92 0 3 امین 1402/11/1 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 100 جهل فقر میآره و فقر جهل، برای نجات مردم از این همه بدبختی باید جهل رو از بین برد. 0 44 امین 1402/11/2 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 150 وقتی عزیزترین کس آدم میره، یه بخشی از وجود آدم رو با خودش میبره. یه جایی از وجود آدم برای همیشه خالی میمونه. این جای خالی میشه جای رفتوآمد هزار فکر و خیال، هزار جور حسرت و افسوس. حسرت اینکه چرا وقتی بود خوب تماشاش نکردی، خوب باهاش حرف نزدی، خوب به حرفاش گوش نکردی. یه عزیز وقتی میره، رفتنش هرطور که فکر کنی ناگهانیه؛ حتی اگه خیلی پیر باشه، حتی اگر مدتها مریض بوده باشه، رفتنش باورنکردنیه چون یه تیکه از وجود تو رو هم با خودش میبره. 0 4 فاطمه سليماني 1404/2/1 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 20 "اين اعتقاد نادرستي است كه با شكافتن سينه آدمي و دست يافتن به آنچه كه زير پوست و گوشت او نهان شده ما از تمامي رازهاي او آگاه خواهيم شد. با اين روش ما تنها آگاهي اندكي درباره بخشي از وجود انسان كسب ميكنيم و همچنان چيزهاي زياد ديگري هست كه نمي دانيم" 0 12 امین 1402/11/1 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 87 شاید بزرگترین نعمت الهی به انسان نعمت فراموشی باشد. اینکه بتوانی خاطرات تلخ را فراموش کنی. اینکه بتوانی روزگار شیرین گذشته را از یاد ببری و به آنچه نصیبت شده عادت کنی و باور کنی از اول روزگارت همین بوده. 1 6 مبیناامامی 1402/11/13 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 25 همهء اهل عالم از فقیر و غنی،روزی از روز های خدا پا به این دنیا میگذارند و روزی دیگر از آن پا برمیدارند.اما آنچه هر کس را از دیگری جدا میکند کیفیت گذراندن فاصلهء میان این دو روز است،نه زمان آمدن و رفتن. 0 5 ماهی در تُنگِ تاریک 1403/4/16 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 92 وسایل شخصیاش را که میدیدم نمیتوانستم باور کنم که مامان دیگر نیست.کم کم در نگاه من مرگ مامان تبدیل به اتفاق غیرعادلانهای که شد نباید رخ میداد 0 18 راضیه محمدی 1402/12/4 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 219 خیلی چیزها هست که نمیدانیم. چیزهای زیادی که انگار پشت دیوار بلندی پنهان شدهاند و یک نفر مثل "شکور" میتواند به ما بگوید. خیلی چیزها هست که پیش روی ما یا پشت سر ما اتفاق میافتد و سایهاش در جایی دیگر دیده میشود. 0 4 دل آرا صادقی 1403/11/27 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی جلد 1 حمیدرضا شاه آبادی 4.4 117 صفحۀ 24 و دیگران را چه حاجت که بدانند چنین کسی کی پا به تاریکخانه ی این دنیا نهاده است ! 0 1