بریده‌ای از کتاب دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی اثر حمیدرضا شاه آبادی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 153

گفتم از وقتی که او رفته خانه‌ی ما سرد و بی‌روح شده. گفتم که حسرت خداحافظی و حسرت یک‌ بار دیدن او قبل از مرگ برای همیشه به دلم مانده. و گریه کردم. گریم کردم و با مامان حرف زدم.

گفتم از وقتی که او رفته خانه‌ی ما سرد و بی‌روح شده. گفتم که حسرت خداحافظی و حسرت یک‌ بار دیدن او قبل از مرگ برای همیشه به دلم مانده. و گریه کردم. گریم کردم و با مامان حرف زدم.

539

44

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.