چگونه آمدنت را به جای سر در خانه
به خط اشک به سردی سنگ ها بنویسم
هنوزم با گذشت 5 سال از حادثه، با شنیدن نام منا، تصاویر دردناک آن روزها جلوی چشمهایمان میآید. منا برای بسیاری مصادف شده با فاجعه خیابانی که تا انتها پر بود از اجسادی که با حولههای سفید پوشیده شده بودند. آماری که هر روز بالاتر میرفت و البته سخنرانی پرجذبه #رهبری که فرمودند: برخورد ما خشن خواهد بود، سخت هم خواهد بود.
که تاثیر این سخنرانی را اعضای گروه تفحص بیشتر از هر کسی دیدند.
خانم #زهرا_کاردانی در کتاب #خیابان_204 از زبان حاضران و اعضای گروه تفحص و خانوادهی شهدا روایتگر این فاجعه شدند. روایت اعضای گروه تفحص خیلی تکان دهنده است، هیچ کس به اندازه آنان عمق فاجعه را درک نکرده. شجاعت و از خودگذشتگی این افراد باعث شده که آمار شهدا پایین بیاید و ابدان مطهر شهدا شناسایی شوند. و حالا با بیماریهای عصبی روزگار را سپری میکنند. با بسیاری از این
روایتها چشمهای مخاطب به اشک مینشیند. خصوصا روایت مادر شهید محسن حسنی کارگر که به گفته مادر سفر حج جایزه محسن نبود جایزه اصلی شهادت بود. روایت حاجیانی که بدون همسفر برگشتند و تکهای از وجودشان را در آن سرزمین جا گذاشته بودند، بسیار جانکاه است. در حین خواندن روایت خانوادههایی که خانه را با ریسههای رنگی تزیین کرده بودند و حالا مجبور بودند تمام آنها را با سیاهی عوض کنند بغض رهایت نمیکند . با خواندن این کتاب خیلی از حقایق آشکار میشود هرچند به قول نویسنده اینها تنها گوشه از حقایق است. این کتاب از آن دست کتابهایست که باید خوانده شود. از آن دست کتابهایی که تا تمامش نکنی توان زمین گذاشتنش را نداری.