محمد فائزی فرد

محمد فائزی فرد

پدیدآور بلاگر
@mohammad_FaeziFard

24 دنبال شده

50 دنبال کننده

            
هیچ
          

یادداشت‌ها

نمایش همه
        کتاب عجیبیه.
از طرفی بخش‌هاییش اون‌قدر یک‌نواخت می‌شد و بدون اتفاق جلو می‌رفت که فقط خط اول هر پاراگراف رو می‌خوندم و دیالوگ‌ها رو. از طرفی یک سوم انتهایی داستان رو نه کلمه‌به‌کلمه که حرف‌به‌حرف خوندم و حتی احساساتم رو خیلی شدید درگیر کرد.

درسته که یک‌جاهایی یک‌نواخته، و یا خیلی شدید تلخی مواجهه جامعه آمریکایی با سیاه‌ها رو به کاممون می‌ریزه، اما آخر هنر مگر قرار نیست احساس رو برانگیزه؟ خب توی این مورد کارش رو خیلی خوب انجام می‌ده. در حدی که با وجود مونث بودن تمام کاراکترهای اصلی داستان، اون‌قدر ماجرا رو برای من درونی کرد که نزدیک بود گریه کنم. :)

درباره درونمایه کار هم اگر بخوام چند خطی بنویسم، درواقع مواجهه پاک‌ترین و معصوم‌ترین موجود خلقت، یعنی بچه‌ها است با جهان تاریک آمریکایی دهه شصت. روش زیبایی که استفاده می‌کنه هم اینه که ما رو شبیه به همون دخترها با تبعیض‌ها و ... آشنا می‌کنه. موعضه نمی‌کنه. حتی در ابتدا مبارزان سیاه رو آدم‌های عجیبی نشون می‌ده که نمی‌شه درکشون کرد. اما هر قدر جلوتر می‌ریم بیشتر با دلایل وجود چنین آدم‌هایی آشنا می‌شیم و بیشتر زنی رو درک می‌کنیم که دخترهاش رو رها کرده و رفته.
البته از نظر من، نگاهش به زن، نگاه درستی نیست. همون نگاه افراطی فمنیستی موج سوم رو داره. زنی که نه خانه‌دار، بلکه یک مادر باشه رو هم به رسمیت نمی‌شناسه. هرچند در کل سعی می‌کنه در آخر این دو نقش رو تا حدودی با هم آشتی بده اما ناتوانه و الگویی که ارائه می‌ده، الگوی کاملی نیست؛ هرچند می‌شه بهش احترام گذاشت.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        بلیم هم از نظر داستانی سنگینه و هم از نظر شکل و سبک طراحی. جهانی که ارائه می‌ده هم تاریک و عمیقا درهم‌کوبیده‌شده است.
فضای تاریکی داره و از لحظه اول مخاطب رو وسط نبرد خون‌آلودی می‌اندازه که هدفی برای اون شاید نشه پیدا کرد؛ حداقل در این جلد.
بی‌رحمی و تلاش برای بقا در اون خیلی خشن به نمایش گذاشته می‌شه و مهربانی و نوع‌دوستی مثل، انسان حقیقی، در اون کمیابه. برای همین مهربانی در این اثر خیلی به چشم می‌آد. چون کمه و نایاب.
اما داستان چیه؟
راستش درک داستان در بلیم خیلی ساده نیست. دیالوگ‌ها کم هستن و ما هم مثل شخصیت اصلی درگیر جست‌وجویی می‌شیم که از ادامه اون تصویر روشنی نداریم. تنها یک چیز مشخصه، اینکه شخصیت اصلی به‌دنبال ژن خالص انسانیه. چرا؟
چون سال‌ها گذشته و ما آینده‌ای رو می‌بینیم که انسان‌ها تغییر کردن. حداقل از نظر ژنتیکی انگار اصلاحاتی داشتن یا شاید جهش‌هایی، برای همین انسان خالص در دسترس نیست. پس برای یافتنش باید سفر درازی رو به جون خرید. اما چرا به این انسان نیازه؟ حداقل در جلد اول خیلی واضح درباره‌اش صحبت نمی‌شه. هرچند اشاراتی می‌شه اما باید گفت جلد اول بلیم، آغاز سفر رو به تصویر می‌کشه. سفری در جهانی طبقه‌طبقه و آهنی که هیچ آسمانی تا هزاران طبقه بالاتر وجود نداره.
در این جهان، موجودات سیلیکونی انسان ها رو شکار می‌کنن (هنوز نمی‌دونیم چرا) و سرپرستی که معمار این دنیای آهنیه هم نیروی دیگریه که هر گونه مزاحمی رو نابود می کنه.

در آخر باید بگم چیزی که عمیقا من رو تحت تاثیر قرار داده، طراحی جهان و این دنیای تاریکه. حتی اگر داستانش جذبتون نکرده، چند صفحه‌ایش رو نگاه بندازید.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

15

        کاری که این کتاب کرده گردآوری اسطوره‌های هم‌موضوع از فرهنگ‌های مختلف در کنار همه.
تقریبا می‌شه گفت هشتاد درصد متن کتاب همینه. تازه این اسطوره‌ها رو گاهی با اشتباهات ریزی وارد کرده و می‌شه گفت خیلی چیزی فراتز از ویکی‌پدیا نداره. و شاید تمام کاری که در این هشتاد درصد انجام داده همینه. یک سری مطلب رو کنار هم آورده که شخصا از این هشتاد درصد کار اصلا خوشم نیومد.
اما...
اما درست در بیست درصد انتهایی کتاب، یک سری مقالات و نتیجه‌گیری‌ها داره که می‌خواد اسطوره و این توازی معانی یا شکلی رو در فرهنگ‌های مختلف از دیدگاه‌های مختلف بیان کنه. این بخش برای من خیلی ارزشمند بود و اگر این بخش نبود احتمالا کتابی بود که نگهش نمی‌داشتم.کاش همین صد صفحه رو چاپ می‌کردن.

در کل به‌نظرم اگر آشنایی محدودی با اساطیر ملل دارید، ده بیست صفحه اول کتاب رو بخونید و بعد مستقیم برید سراغ هشتاد صفحه آخر کتاب. اون وسط چیز خاصی براتون وجود نداره.
اما اگه کلا با اساطیر و... بیگانه‌اید که کلا کتاب برای شما نیست. اون بخش میانی که اساطیر رو شرح داده براتون سمه. برید و از همون ویکی‌پدیا اسطوره‌های ملل رو بخونید. :)
      

19

        خب کتاب بسیار خوش‌خوانیه. از عکس و اسم و همه‌چیزش هم مشخصه که با برگشت هیتلر طرف هستیم.
راستش یکی از معدود محتواهاییه که درباره هیتلر خوندم یا دیدم و حس نکردم که نویسنده یا کارگردان احمق فرضم کرده باشه. آره هیتلر جنایتکاره و اگر زنده بود باید محاکمه می‌شد، اما مگه چرچیل چیزی غیر از اینه؟ بگذریم. داستان در قالب یک طنز خشک و جدی از موقعیت ساخته شده؛ نه شیرین‌بازی‌های راوی که شخصا ازش خوشم نمی‌آد مگر برای کار نوجوان.
حالا چی می‌خواد بگه؟ به‌نظرم محور اصلی ماجرا اینه که خیلی هم خودتون رو جدی و عاقل فرض نکنید. احتمالا اگر زمان هیتلر بودید یا هیتلر زمان شما بود(اتفاقی که در کتاب می‌افته) خیلی راحت جذب تفکراتش می‌شدید و شاید بهش اعلام وفاداری می‌کردید. شاید اولش کمی هم اون رو دست می‌انداختید اما یه جایی اون تغییر رخ می‌داد.
دیگه اینکه به‌نظر می‌رسه نویسنده سعی کرده منصفانه به ماجرای هیتلر بپردازه، البته که اصلا عمیق نمی‌شه و نباید انتظار کتابی رو داشته باشید که قراره باهاش تاریخ رو یاد بگیرید و... اما هیتلری که می‌سازه تقریبا در یک کار طنز، باورپذیره و این بزرگ‌ترین موفقیت نویسنده است، چرا که داستان از زبان همین هیتلر داره روایت می‌شه و اگر نمی‌تونست این کار رو بکنه کارش کاملا شکست می‌خورد.

در انتها هم اینکه «همه‌اش هم بد نبود...» : ))
      

0

        دروغ‌های لاک لامورا تموم شد. دروغگویی که عضو گروه حرام‌زادگان نجیبه و دروغ‌هاش رو معطوف کسانی می‌کنه که یا مستحق چنین دروغ‌هایی هستند یا دست‌کم لامورا این حس رو داره که مستحقش هستند.

حسی که درباره کتاب دارم متناقضه. از یک طرف اصل داستان و طرح اون رو دوست دارم از یک طرف زیاده‌گویی‌ها ومکانیکی بودن طرح رو نمی‌پسندم. کتاب پر از میان‌پرده است که ابتدا جذابه اما از یک جایی به بعد نشون می‌ده که نویسنده نتونسته داستان پشت هر شخصیت رو در خود داستان ذکر کنه و مجبور شده بره و توی میان‌پرده‌ها درست قبل از اینکه شخصیت بخواد نقشی رو ایفا کنه، سرگذشت اون شخصیت رو بیان کنه. انگار ویراستار داستانی بهش گفته: «سرگذشت شخصیت وقتی برای مخاطب مهم خواهد بود که اعمالش رو درک کنه و یکی از این راه‌ها اینه که گذشته اون رو بدونه یا دست‌کم بدونه چرا چنین اعمالی رو از خودش نشون می‌ده.» و جناب نویسنده که دوست نداشته طرح رو زیاد دستکاری کنه در ساده‌ترین راه، سرگذشت شخصیت رو در میان‌پرده آورده.
یا مشکل دیگه اینه که نویسنده از جهانی که ساخته زیادی ذوق‌زده شده و به همین خاطر کلی توصیف اضافه داریم درباره اینکه این ساختمان چرا این رنگیه و آجرهاش رو کدوم استاد تراش داده و رنگش رو از کدوم مغاره خریدن و... به همین خاطر خیلی از توصیفات رو در نیمه دوم کتاب اصلا نمی‌خوندم.

موضوع بعدی مکانیکی بودن طرح اثره. به‌شکل افراطی تمام قواعد مطرح شده در کتاب‌های تئوری درباره مراحل طرح و اینکه در فلان صفحه وارد فلان مرحله از داستان بشید و... رو در داستان می‌بینیم. یک دست‌آورد خوب داره و یک دست‌آورد بد. دست‌آورد خوبش اینه که داستان کامل می‌شه. اما موضوع بد ماجرا همین احساس مکانیکی بودنه. اینکه دقیقا روی فلان صفحه شخصیت من باید شکست دروغین بخوره. حالا باید با بدون دوستاش با خطر اصلی روبه‌رو بشه؛ به درونی‌ترین غار برگرده، نقشه بکشه و...  خلاصه که شخصا وقتی چنین اثر مکانیکی‌ای می‌بینیم یه مقدار گارد می‌گیرم.

یه مورد کوچک هم اینکه، اشخاص مقابل لاک‌لامورا عامدانه در جاهایی که داستان نیاز داشت،‌احمق می‌شدن و دیگه قوه منطقشون رو از دست می‌دادن تا لامورا و نویسنده به نتیجه دلخواهشون برسن و طرح پیش بره.

همه این موارد در کنار کلیت داستانی که زیبا بود باعث می‌شه یک حس دوگانه نسبت به این داستان داشته باشم. اون‌قدرا برای ادامه داستان مشتاق نیستم، اما اگه یک روزی بر حسب اتفاق کتاب به دستم برسه، می خونمش. :)
      

17

        همه‌ی همسران اجنه شیخ محمود، تا جایی که من فهمیدم یک اثر ضد پیرنگ پست‌مدرنیسمی است.
خصوصیات ضدپیرنگ بودن را تمام و کمال در خود دارد. زمان خطی را به‌شدت در هم می‌کوبد و روابط علت‌ومعلولی را نیز اگر درست یادم باشد بارها عقب‌وجلو می‌کند.

از آن‌طرف حداقل در بخش ابتدایی که البته شیرین‌ترین بخش کار بود و هلمت اگر باقی اثر را نیز روی همان شاه‌بیت بنا می‌کرد همه‌چیز را برنده می‌شد، با ارجاعات و کارکشیدن فوق‌العاده از آثار دیگر روبه‌رو هستیم.
(آنجا که ادعا می‌کند نویسنده‌های مختلف اجنه‌های پدرش هستند و مثلا کامو یک کرد بوده است که در نهایت هم...)
طنز کار به اوج خودش رسیده بود و بعد... بعد داستان از تک‌وتا افتاد. بدی ماجرا هم این بود که گل هندوانه را همان اول به کاممان فرو کرده بود، در نتیجه در ادامه هیچ‌چیزی کمتر از آن شاه‌بیت ابتدایی نمی‌توانست کاممان را شیرین کند.

مولفه‌های دیگر اثر را نیز می‌توان به بحث نشست. در کل اثر همان‌چیزی است که خودش خواسته است. انتهای اثر می‌گوید برایم مهم است که این تکنیک را درست اجرا کرده باشم. که می‌شود گفت خیلی هم درست آن را اجرا کرده است. در حدی که تک‌تک مؤلفه‌ها را می‌توان در اثرش به بحث نشست و به‌عنوان یک نمونه آن را در کلاس درس مطالعه کرد. اما یک کیفیتی فرای درست اجرا شدن وجود دارد که «همه همسران اجنه شیخ محمود» از آن خالی است و همان کیفیت، مرز میان شاهکار و یک اثر مکانیکی را می‌سازد.
آن کیفیت چیست؟ فکر کنم آن‌قدر کیفی باشد که نتوانم درست شرحش بدهم، فقط می‌دانم که اثر از آن کیفیت خالی است. دی:
      

0

باشگاه‌ها

پست‌ها

فعالیت‌ها

خدای کشتار
شرح الف خمیده
شاعر سرود
چرا ز؟ چرا ه ؟ چرا ر؟ چرا ا ؟ شکسته؟!🥺😭
"شرح الف خمیده" 
کتابی بود در تفسیر همین یک مصرع.
کتابی که از زبان سه راوی خانم به قلم در آمد.
آنجا که خدیجه شروع کرد از گفتن 
از خاطراتش از زندگی‌اش از شیرینی ها از تلخی ها
و 
دیگر آنجا که سرور زنان جهانیان ، بانو زهرای مرضیه سلام الله علیها 
که از زندگانی اش روایت نمود 
او هم مهر وعشق و مادری‌اش را در فراق نبود مادر برای پدرش جبران کرد و آنسان که همچون یک سرباز فدایی وطن امامت به دفاع از مقام شامخ امامت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام پسر عم و شوی خود روایت نمود 
و سه دیگر بار که اسماء بنت عمیس که روایتگری از رنج و محنت وارد شده بر خاندان رسالت گفت
از اواخر روایتگری های مادرم زهرا علیهاالسلام 
چشمه اشک در چشمانم جاری گشت و آرام‌نگرفت
تا روایت اسماء را شنیدم 
دلم سوخت دلم خیلی سوخت واژه به واژه به همراهی مادرم لعن و نفرین بر عاملین غصب و هتک بیت رسالت کردم 
کتاب در سطح خوبی از تکنیک نویسندگی گام برداشت
اما با روایت بخش دوم که شخصیت حضرت زهرا سلام الله علیها بود و خود حضرت روایت نمودند کمی مشکل داشتم
کمی با اصول نویسندگی متعهدانه فاصله دارد 
کاش همچون‌روایت خدیجه کبری و اسماء بنت عمیس 
بخش دوم را نیز فردی دیگر روایت می‌کرد.
از نویسنده محترم اول بابت خلق این اثر و دوم بابت اهداء این اثر به بنده تشکر و قدردانی میکنم.
          شاعر سرود
چرا ز؟ چرا ه ؟ چرا ر؟ چرا ا ؟ شکسته؟!🥺😭
"شرح الف خمیده" 
کتابی بود در تفسیر همین یک مصرع.
کتابی که از زبان سه راوی خانم به قلم در آمد.
آنجا که خدیجه شروع کرد از گفتن 
از خاطراتش از زندگی‌اش از شیرینی ها از تلخی ها
و 
دیگر آنجا که سرور زنان جهانیان ، بانو زهرای مرضیه سلام الله علیها 
که از زندگانی اش روایت نمود 
او هم مهر وعشق و مادری‌اش را در فراق نبود مادر برای پدرش جبران کرد و آنسان که همچون یک سرباز فدایی وطن امامت به دفاع از مقام شامخ امامت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام پسر عم و شوی خود روایت نمود 
و سه دیگر بار که اسماء بنت عمیس که روایتگری از رنج و محنت وارد شده بر خاندان رسالت گفت
از اواخر روایتگری های مادرم زهرا علیهاالسلام 
چشمه اشک در چشمانم جاری گشت و آرام‌نگرفت
تا روایت اسماء را شنیدم 
دلم سوخت دلم خیلی سوخت واژه به واژه به همراهی مادرم لعن و نفرین بر عاملین غصب و هتک بیت رسالت کردم 
کتاب در سطح خوبی از تکنیک نویسندگی گام برداشت
اما با روایت بخش دوم که شخصیت حضرت زهرا سلام الله علیها بود و خود حضرت روایت نمودند کمی مشکل داشتم
کمی با اصول نویسندگی متعهدانه فاصله دارد 
کاش همچون‌روایت خدیجه کبری و اسماء بنت عمیس 
بخش دوم را نیز فردی دیگر روایت می‌کرد.
از نویسنده محترم اول بابت خلق این اثر و دوم بابت اهداء این اثر به بنده تشکر و قدردانی میکنم.
        

8

یعنی آدمی که عدالت و آزادی براش دیگه مهم نبوده، رفته قوی بشه تا بعدا عدالت و آزادی رو دنبال کنه و بعد از قوی شدن گفته خب، حالا وقت دنبال کردن عدالت و آزادیه؟ خیلی بعیده روح و ذهن آدم از این فرایند سالم بیرون بیاد. چون همون لحظه که برای قوی شدن، عدالت و آزادی رو بی خیال بشی، تبدیل به هیولایی می‌شی که بقیه برای رسیدن به عدالت و آزادی باید از تو عبور کنن. اما اگه منظورتون اینه که آدم قوی‌ای دیدید که دنبال عدالت و آزادی بوده، این ممکنه، اما نه از راهی که استاد شما فرمودن. این آدم هیچ‌وقت برای قوی شدن بی خیال عدالت و آزادی نشده. بلکه با دنبال کردن همون قوی شده. @Narges_infj

15

ژرمینال

15

تابستان دیوانه
        کتاب عجیبیه.
از طرفی بخش‌هاییش اون‌قدر یک‌نواخت می‌شد و بدون اتفاق جلو می‌رفت که فقط خط اول هر پاراگراف رو می‌خوندم و دیالوگ‌ها رو. از طرفی یک سوم انتهایی داستان رو نه کلمه‌به‌کلمه که حرف‌به‌حرف خوندم و حتی احساساتم رو خیلی شدید درگیر کرد.

درسته که یک‌جاهایی یک‌نواخته، و یا خیلی شدید تلخی مواجهه جامعه آمریکایی با سیاه‌ها رو به کاممون می‌ریزه، اما آخر هنر مگر قرار نیست احساس رو برانگیزه؟ خب توی این مورد کارش رو خیلی خوب انجام می‌ده. در حدی که با وجود مونث بودن تمام کاراکترهای اصلی داستان، اون‌قدر ماجرا رو برای من درونی کرد که نزدیک بود گریه کنم. :)

درباره درونمایه کار هم اگر بخوام چند خطی بنویسم، درواقع مواجهه پاک‌ترین و معصوم‌ترین موجود خلقت، یعنی بچه‌ها است با جهان تاریک آمریکایی دهه شصت. روش زیبایی که استفاده می‌کنه هم اینه که ما رو شبیه به همون دخترها با تبعیض‌ها و ... آشنا می‌کنه. موعضه نمی‌کنه. حتی در ابتدا مبارزان سیاه رو آدم‌های عجیبی نشون می‌ده که نمی‌شه درکشون کرد. اما هر قدر جلوتر می‌ریم بیشتر با دلایل وجود چنین آدم‌هایی آشنا می‌شیم و بیشتر زنی رو درک می‌کنیم که دخترهاش رو رها کرده و رفته.
البته از نظر من، نگاهش به زن، نگاه درستی نیست. همون نگاه افراطی فمنیستی موج سوم رو داره. زنی که نه خانه‌دار، بلکه یک مادر باشه رو هم به رسمیت نمی‌شناسه. هرچند در کل سعی می‌کنه در آخر این دو نقش رو تا حدودی با هم آشتی بده اما ناتوانه و الگویی که ارائه می‌ده، الگوی کاملی نیست؛ هرچند می‌شه بهش احترام گذاشت.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

تابستان دیوانه
        کتاب عجیبیه.
از طرفی بخش‌هاییش اون‌قدر یک‌نواخت می‌شد و بدون اتفاق جلو می‌رفت که فقط خط اول هر پاراگراف رو می‌خوندم و دیالوگ‌ها رو. از طرفی یک سوم انتهایی داستان رو نه کلمه‌به‌کلمه که حرف‌به‌حرف خوندم و حتی احساساتم رو خیلی شدید درگیر کرد.

درسته که یک‌جاهایی یک‌نواخته، و یا خیلی شدید تلخی مواجهه جامعه آمریکایی با سیاه‌ها رو به کاممون می‌ریزه، اما آخر هنر مگر قرار نیست احساس رو برانگیزه؟ خب توی این مورد کارش رو خیلی خوب انجام می‌ده. در حدی که با وجود مونث بودن تمام کاراکترهای اصلی داستان، اون‌قدر ماجرا رو برای من درونی کرد که نزدیک بود گریه کنم. :)

درباره درونمایه کار هم اگر بخوام چند خطی بنویسم، درواقع مواجهه پاک‌ترین و معصوم‌ترین موجود خلقت، یعنی بچه‌ها است با جهان تاریک آمریکایی دهه شصت. روش زیبایی که استفاده می‌کنه هم اینه که ما رو شبیه به همون دخترها با تبعیض‌ها و ... آشنا می‌کنه. موعضه نمی‌کنه. حتی در ابتدا مبارزان سیاه رو آدم‌های عجیبی نشون می‌ده که نمی‌شه درکشون کرد. اما هر قدر جلوتر می‌ریم بیشتر با دلایل وجود چنین آدم‌هایی آشنا می‌شیم و بیشتر زنی رو درک می‌کنیم که دخترهاش رو رها کرده و رفته.
البته از نظر من، نگاهش به زن، نگاه درستی نیست. همون نگاه افراطی فمنیستی موج سوم رو داره. زنی که نه خانه‌دار، بلکه یک مادر باشه رو هم به رسمیت نمی‌شناسه. هرچند در کل سعی می‌کنه در آخر این دو نقش رو تا حدودی با هم آشتی بده اما ناتوانه و الگویی که ارائه می‌ده، الگوی کاملی نیست؛ هرچند می‌شه بهش احترام گذاشت.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

روایت: مفاهیم بنیادی و روش های تحلیل

9

روایت: مفاهیم بنیادی و روش های تحلیل

9