معرفی کتاب احضاریه اثر علی موذنی

احضاریه

احضاریه

3.2
128 نفر |
40 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

312

خواهم خواند

35

ناشر
اسم
شابک
9786226019019
تعداد صفحات
224
تاریخ انتشار
1398/8/26

توضیحات

        انتشارات اسم تقدیم میکند:باز گمش کردم.دلم میخواست برایش دردل کنم و بپرسم چرا فقط من باید این وسط مریض شوم و به آن حال بیفتم. شما که دکترید، راهنمایی ام کنید. و بگویم دکترجان من فکر میکنم از شدت ضعف دچارمالیخولیا شده ام و به قول شما پزشک ها گرفتار سندرم حاج ناصر شده ام و ویروسی در ذهن من به فحش فعال شده است که هرچه پیش تر می روم، سلول های بیشتری را از من بر میگیرد. بفرما . سرو کله اش پیدا شد و این بار مشتی بادام ریخت توی مشتم و رفت. هیچ سوالی نکرد.نپرسید "خوبی؟" ، نگفت "تصمیمت چیست؟"  عین فرفره رفت. چهارده تا بادام بود. دستش را خواندم . حتما به نیت چهاده معصوم میخورم. بسیار خوب. فحشت هم نمی دهم. چون اینجا نجف است و علی هست و آه او....

اثر برگزیده سومین دوره جایزه دعبل در بخش ادبیات داستانی
      

لیست‌های مرتبط به احضاریه

نمایش همه
پادشاهان پیاده: خرده روایت هایی از زیارت اربعینبدو دجله بدو: روایت سفر به عراقسر بر خاک دهکده: روایت یک نویسنده از راهپیمایی اربعین به همراه چهار محافظش!

کوله بار اربعین

21 کتاب

پیاده روی اربعین از آن جنس وقایعی ست که چندان نمی شود در قاب روایت آورد ، هرچقدر کادر ببندی و داستان و خاطره و سفرنامه اش را تهیه کنی ، باز هم اندازه دریچه دوربین و پهنای قلم توست! یک قصه است از قصه میلیون ها انسان ... همان قصه را هم می شود با دلتنگی و دلنوشته طور نوشت ، می شود سفرنامه باشد ، می شود معارف دینی و تربیتی را چاشنی روایت کرد و حتی می توان با نمک طنز از اربعین گفت ... چرا که اربعین وسعت عجیبی دارد ، در همه این قالب ها جا می شود و هیچ یک‌از این قالب ها نیست! کتاب های اربعینی را با این نیت بخوانیم که انگیزه راهی شدن باشند.. یعنی روایت ها منشا انگیزه و خواستن باشند نه ملاک شناخت و قضاوت ، که برای درک مشایه باید کوله اربعینی آماده کرد ، عمود ها را لمس کرد ، جاده نجف تا کربلا را قدم زد و غبار راه را عمیق نفس کشید ... خاطره و سفرنامه : ۱ تا ۱۱ خاطرات با کمی چاشنی زنانه : ۱۲ و ۱۳(البته ۱۰ و۱۱ هم‌راوی خانم‌دارند‌ و کتاب شماره ۱۱ به عنوان خانمی که تنها راهی مشایه می شود جالب توجه و فکر می کنم بین‌ باقی روایت ها منحصر به فرد است) با نمکِ طنز : ۱۴ و ۱۵ درباره جایگاه و معرفت اربعین : ۱۶ تا ۱۸ کمی رمان : ۱۹ تا ۲۱ 💫کتاب های اربعینی ای برای نخواندن: _‌طوطی و تاول

17

یادداشت‌ها

          روایت داستانی کتاب مخصوصا قسمت‌های پایانی سردرگمی و گیجی عجیبی دارد که آدام احساس می‌کند که حتی خود نویسنده‌ هم نفهمید که آخر این عارفه است که توانست به پیاده‌روی اربعین برود یا مسعود؟

و البته من که از این قبیل داستان‌ها را می‌پسندم و دوست دارم؛ هرچند روایت ساده‌ای بود. ولی مشکل اصلی من با قسمتی از روایت بود که به زندگانی حضرت زینب سلام الله علیها می‌پرداخت؛ و شاید شما گمان کنید که من به لحاظ اسناد تاریخی با جریان‌های نقل شده مشکل داشتم، ولی این مشکل من با کتاب نیست، که البته این هم حای بررسی دارد که متخصصان خودش را می‌خواهد، اما در بخش‌هایی که تاریخی بود، من احساس می‌کردم که شان حضرات حفظ نشده است! نه تنها در مورد حضرت زینب سلام الله علیها بلکه در مورد امیرالمومین صلوات الله علیه و یا حسنین علیهما السلام  وحتی حضرت فاطمه سلام الله علیها؛ و بعضی از قسمت‌ها بر من سنگین می‌آمد. 

البته این که عرض می‌کنم جدای از آن قسمت‌هایی است که به صورت واضح مقام حضرات را پایین می‌آورد؛ مثل جایی که حضرت زینب سلام الله علیها از خوش‌حالی جیغ می‌کشد و بالا می‌پرد؛ که این قسمت‌ها را نمی‌دانم چگونه در وزارت ارشاد اجازه چاپ گرفته است؟!

ولی به‌هر حال نویسنده این حق را ندارد که خیال خود را برای پروراندن داستان به هرکجا که خواست راه بدهد.



از قبل هم این درگیری را در ذهنم داشتم که اگر قرار باشد زندگی معصومین علیهم السلام تبدیل به ادبیات داستانی شود، باید به چه نحو باشد، ولی اصلا این سبک آقای موذنی در ذهنم نمی‌گنجید! کمی احساس می‌شود که ایشان قصد داشته به پیروی از آقای شجاعی وارد این عرصه بشود، ولی اصلا موفق نبوده است؛ چرا که وقتی آثار آقای شجاعی مثل کشتی پهلو گرفته، خوانده می‌شود این حس که به شان و مقام حضرات پایین آمده باشد احساس نمی‌شود.

البته کتاب می‌خواهد تلقین کند که این متن را عارفه با همان حس زنانه و خواهرانه خود و با اعتقادات خود و میزان اطلاعات خود نوشته است، و نباید زیاد به آن خورده گرفت، ولی باز هم جای سوال است که مگر همین عارفه زایده‌ی ذهن نویسنده نیست؟ پس نباید اینچنین بی‌پروا قلم بسراید، ما نوشته عارفه و ستون‌نویسی های مسعود را به پای شما می‌گذاریم.

چرا می‌گویم کتاب می‌خواهد این سبک نوشتار را به عارفه نسبت بدهد؟ 

چون وقتی نوبت به ستون‌نویسی‌های مسعود می‌شود نوع نگارش کمی متفاوت می‌شود.



ولی جدای از این‌ها قسمت‌های که وارد تاریخ می‌شود؛ روضه‌هایی زیبا است، که آدم از گریه کردن با آن‌ها سیر نمی‌شود.
        

2

          کتاب احضاریه از علی مؤذنی را خیلی قبل‌تر -که بعید می‌دانم همان سال چاپش، ۱۳۹۷ بوده باشد- خریده بودم و چند باری خواسته بودم شروعش کنم. نشده بود. روزهای آخر محرم یا اوّل صفر بود که بالاخره چند صفحه‌ای ازش خواندم. و امشب، ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، اینجا، عمود ۸۷۰ جاده‌ی نجف- کربلا، موکبِ -فکر کنم- آذربایجانی‌ها تمام شد.

داستان‌گویی مؤذنی -بیشترْ آنجاها که از زبان مسعود است- تکنیکی است. و این الزاماً خوب نیست. چطور بگویم؟ موقعیتی شگفت است؛ تصویری شگفت‌آور است؛ رویایی اعجاب‌آور ترسیم شده؛ امّا وقتی ورق می‌زنی، دیگر باورپذیر نیست! انگار که نویسنده تجربه‌اش را به کار گرفته و چند «جلوه‌ی ویژه» اضافه کرده؛ امّا در واقع خواننده را گول زده و «داستان ویژه» تحویل نداده. مثل اسپری زعفران!

امّا آنجا که داستان نیست و یادداشت است، به نظرم بسیار جسورانه و خلّاقانه است.
یادداشت‌های مسعود (صص ۱۶۳-۱۸۴) اتفاقات تاریخی را روی تخته‌ی کارآگاهی می‌برد و با کاموا و سوزن ته‌گرد به هم وصل می‌کند. جوری که هم ربط اتفاقات منطقی به نظر می‌رسد و هم چیزی در تاریخ جابجا نمی‌شود. و این خلاقانه است.
برخلاف یادداشت‌های عاطفه (صص ۵۴-۱۱۴ و صص ۱۸۹-۲۱۹) که چیزهایی به تاریخ اضافه می‌کند! و این جسورانه است. مؤذنی (شاید هم عاطفه) خود را در ضمیر اهل بیت (ع) می‌برَد و از احساس‌های فروخورده، افکارِ نگفته، نگاه‌های نادیده و گفتگوهای ناشنیده‌ی آنها روایت می‌کند. تظاهر نمی‌کنم و می‌نویسم که نمی‌توانم با این جسارت کنار بیایم و از کنارش ساده بگذرم. نمی‌خواهم تصویری اسطوره‌گونه (در مقابل تصویر یک الگو و اسوه) از اهل بیت (ع) را خط قرمز بدانم و از خراب شدن آن تصویر بترسم؛ اما نمی‌توان کتمان کرد که مؤذنی به خط قرمزهایی نیز نزدیک شده است. به هر حال، راستش را بخواهید چند جا از این جسارت به وجد هم آمدم و بی‌انصافی است اگر نگویم که چندین بار با این تصویرسازی‌های «نه‌راست» همراه شدم و گریستم و -با تردید و چشم‌پوشی- پذیرفتم.
        

0