بریدهای از کتاب دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی اثر حمیدرضا شاه آبادی
1402/11/2
صفحۀ 150
وقتی عزیزترین کس آدم میره، یه بخشی از وجود آدم رو با خودش میبره. یه جایی از وجود آدم برای همیشه خالی میمونه. این جای خالی میشه جای رفتوآمد هزار فکر و خیال، هزار جور حسرت و افسوس. حسرت اینکه چرا وقتی بود خوب تماشاش نکردی، خوب باهاش حرف نزدی، خوب به حرفاش گوش نکردی. یه عزیز وقتی میره، رفتنش هرطور که فکر کنی ناگهانیه؛ حتی اگه خیلی پیر باشه، حتی اگر مدتها مریض بوده باشه، رفتنش باورنکردنیه چون یه تیکه از وجود تو رو هم با خودش میبره.
وقتی عزیزترین کس آدم میره، یه بخشی از وجود آدم رو با خودش میبره. یه جایی از وجود آدم برای همیشه خالی میمونه. این جای خالی میشه جای رفتوآمد هزار فکر و خیال، هزار جور حسرت و افسوس. حسرت اینکه چرا وقتی بود خوب تماشاش نکردی، خوب باهاش حرف نزدی، خوب به حرفاش گوش نکردی. یه عزیز وقتی میره، رفتنش هرطور که فکر کنی ناگهانیه؛ حتی اگه خیلی پیر باشه، حتی اگر مدتها مریض بوده باشه، رفتنش باورنکردنیه چون یه تیکه از وجود تو رو هم با خودش میبره.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.