بریدههای کتاب شش کلاغ سپیده 1403/12/12 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 467 «همه ما هیولای یه نفر دیگه ایم». ماتیاس 0 3 ستاره 1404/1/11 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 230 نیازی به دعات ندارم _ پس چی میخوای؟ جواب های قدیمی به راحتی به ذهنش خطور کردند . پول.انتقام.اینکه صدای یوردی توی سرم برای همیشه خاموش بشه.ولی پاسخ متفاوتی در وجودش شعله کشید.با صدایی بلند مصر و ناخوشایند تو اینژ.تو رو میخوام 0 7 ☆"ملکهٔ عذاداری"☆ 1403/5/26 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 80 0 4 هستی 1402/8/11 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 41 راز مثل سکه نیست که ارزشش توی خرج کردنش باشه 0 11 باران بهاران؛ 1403/7/7 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 175 <<باهام حرف بزن شبح ترکم نکن!>> 0 8 سپیده 1403/12/12 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 35 + من یه کاسبم. همین و بس. - تو یه دزدی، کز. +خب منم همینو گفتم. 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 483 برگشت که برود، ولی کز دستش را گرفت و روی نرده ها نگه داشت. بدون اینکه به او نگاه کند با صدایی که مانند سنگ ناهموار، خشن بود گفت:«بمون. توی کتردام بمون. پیش من بمون.» اینژ به دست دستکش پوشش که دست اورا محکم گرفته بود، نگاه کرد. دوست داشت با تمام وجودش جواب مثبت بدهد، ولی حاضر نبود به کم قناعت کند؛ نه بعد از سختی هایی که تحمل کرده بود. «چه فایده ای داره؟» کز نفس عمیقی کشید:«میخوام بمونی. میخوام تو... تورو میخوام.» «منو میخوای.» اینژ این کلمات را در دهانش چرخاند. با ملایمت دست اورا فشرد.«چطوری میخوای من رو داشته باشی کز؟» 0 2 دختر پیپ و راوی 1403/6/6 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 41 راز مثل سکه نیست که ارزشش توی خرج کردنش باشه. 0 14 دختر پیپ و راوی 1403/6/6 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 54 《طمع تنها چیزیه که تو میپرستی کَز.》 《نه اینژ. طمع جلوی من سر تعظیم فرود میاره. هم خادممه، هم اهرم قدرتم.》 0 20 Galile 1403/6/23 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 83 ❤️اینژ: همچین پولی بیشتر حکم بلای جونو داره تا موهبت :) 👑کز: <<سولی ایده آل گرای کوچولوی من. تنها چیزی که نیاز داری یه شکم پُر و یه جاده ی بازه؟ >> ❤️اینژ: و یه قلب اروم، کز. 0 7 هانآ 1404/1/3 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 157 0 10 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 149 کز به پشتی صندلیاش تکیه داد. «آسون ترین راه برای دزدیدن کیف یه نفر چیه؟» اینژ گفت:«خنجرو بذاری رو گلوش؟» جسپر گفت:«تفنگو بزاری پشت گردنش؟» نینا گفت:«زهر بریزی توی فنجونش؟» ماتیاس حیرت زده گفت:«عجب آدم های مزخرفی هستین!» 0 3 سپیده 1403/12/12 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 41 من با اطلاعات داد و ستد میکنم. کارایی که آدم ها دور از چشم بقیه در خلوتشون انجام میدن. خجالت و سرافکندگی ارزشش خیلی بیشتر از سکهاس. 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 452 باید به اینژ میگفت که... چی؟ که او زیبا و شجاع بود و کز لیاقتش را نداشت؟ که خودش عوضی، بدجنس و در هم شکسته بود، ولی هنوز آنقدر نشکسته بود که نتواند خود را جمع و جور کند و به مردی شایستهی او تبدیل شود؟ که بدون اینکه خودش بخواهد یاد گرفته بود به او تکیه کند، دنبالش بگردد و نیاز داشته باشد اورا در نزدیکی خود احساس کند؟ باید از او بخاطر کلاه جدیدش تشکر میکرد. 0 4 Tina Hosseini 1402/6/26 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 286 ماتیاس به تلخی خندید و کلنگ را در دستش چرخاند. «واندن اولستروم اند کندسروم.» بخش اول یکی از ضربالمثل های فیردایی بود. اب میشنود و درک میکند. جمله خشنی به نظر نمیرسید، ولی ماتیاس میدانست نینا با بقیه جمله اشناست. نینا جمله را تمام کرد. «ایسن نه بیستروم.» اب میشنود و درک میکند.ولی یخ نمیبخشد. 0 18 سپیده 1403/12/12 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 147 0 0 Mohi H 1403/12/30 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 157 0 0 آویسا 1404/4/4 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 318 تا وقتی ندونی باید کجا رو نشونه بگیری، مهم نیست تفنگت چقدر بزرگه. 0 6 هستی 1402/8/11 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 232 هیچ چیزی مجانی به دست نمیاد 0 11 آویسا 1404/4/3 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 189 عشق مهمانی بود که با آغوش باز از او استقبال میکردی و بعد دیگر نمیتوانستی از شرش خلاص شوی. 0 2
بریدههای کتاب شش کلاغ سپیده 1403/12/12 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 467 «همه ما هیولای یه نفر دیگه ایم». ماتیاس 0 3 ستاره 1404/1/11 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 230 نیازی به دعات ندارم _ پس چی میخوای؟ جواب های قدیمی به راحتی به ذهنش خطور کردند . پول.انتقام.اینکه صدای یوردی توی سرم برای همیشه خاموش بشه.ولی پاسخ متفاوتی در وجودش شعله کشید.با صدایی بلند مصر و ناخوشایند تو اینژ.تو رو میخوام 0 7 ☆"ملکهٔ عذاداری"☆ 1403/5/26 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 80 0 4 هستی 1402/8/11 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 41 راز مثل سکه نیست که ارزشش توی خرج کردنش باشه 0 11 باران بهاران؛ 1403/7/7 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 175 <<باهام حرف بزن شبح ترکم نکن!>> 0 8 سپیده 1403/12/12 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 35 + من یه کاسبم. همین و بس. - تو یه دزدی، کز. +خب منم همینو گفتم. 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 483 برگشت که برود، ولی کز دستش را گرفت و روی نرده ها نگه داشت. بدون اینکه به او نگاه کند با صدایی که مانند سنگ ناهموار، خشن بود گفت:«بمون. توی کتردام بمون. پیش من بمون.» اینژ به دست دستکش پوشش که دست اورا محکم گرفته بود، نگاه کرد. دوست داشت با تمام وجودش جواب مثبت بدهد، ولی حاضر نبود به کم قناعت کند؛ نه بعد از سختی هایی که تحمل کرده بود. «چه فایده ای داره؟» کز نفس عمیقی کشید:«میخوام بمونی. میخوام تو... تورو میخوام.» «منو میخوای.» اینژ این کلمات را در دهانش چرخاند. با ملایمت دست اورا فشرد.«چطوری میخوای من رو داشته باشی کز؟» 0 2 دختر پیپ و راوی 1403/6/6 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 41 راز مثل سکه نیست که ارزشش توی خرج کردنش باشه. 0 14 دختر پیپ و راوی 1403/6/6 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 54 《طمع تنها چیزیه که تو میپرستی کَز.》 《نه اینژ. طمع جلوی من سر تعظیم فرود میاره. هم خادممه، هم اهرم قدرتم.》 0 20 Galile 1403/6/23 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 83 ❤️اینژ: همچین پولی بیشتر حکم بلای جونو داره تا موهبت :) 👑کز: <<سولی ایده آل گرای کوچولوی من. تنها چیزی که نیاز داری یه شکم پُر و یه جاده ی بازه؟ >> ❤️اینژ: و یه قلب اروم، کز. 0 7 هانآ 1404/1/3 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 157 0 10 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 149 کز به پشتی صندلیاش تکیه داد. «آسون ترین راه برای دزدیدن کیف یه نفر چیه؟» اینژ گفت:«خنجرو بذاری رو گلوش؟» جسپر گفت:«تفنگو بزاری پشت گردنش؟» نینا گفت:«زهر بریزی توی فنجونش؟» ماتیاس حیرت زده گفت:«عجب آدم های مزخرفی هستین!» 0 3 سپیده 1403/12/12 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 41 من با اطلاعات داد و ستد میکنم. کارایی که آدم ها دور از چشم بقیه در خلوتشون انجام میدن. خجالت و سرافکندگی ارزشش خیلی بیشتر از سکهاس. 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 452 باید به اینژ میگفت که... چی؟ که او زیبا و شجاع بود و کز لیاقتش را نداشت؟ که خودش عوضی، بدجنس و در هم شکسته بود، ولی هنوز آنقدر نشکسته بود که نتواند خود را جمع و جور کند و به مردی شایستهی او تبدیل شود؟ که بدون اینکه خودش بخواهد یاد گرفته بود به او تکیه کند، دنبالش بگردد و نیاز داشته باشد اورا در نزدیکی خود احساس کند؟ باید از او بخاطر کلاه جدیدش تشکر میکرد. 0 4 Tina Hosseini 1402/6/26 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 286 ماتیاس به تلخی خندید و کلنگ را در دستش چرخاند. «واندن اولستروم اند کندسروم.» بخش اول یکی از ضربالمثل های فیردایی بود. اب میشنود و درک میکند. جمله خشنی به نظر نمیرسید، ولی ماتیاس میدانست نینا با بقیه جمله اشناست. نینا جمله را تمام کرد. «ایسن نه بیستروم.» اب میشنود و درک میکند.ولی یخ نمیبخشد. 0 18 سپیده 1403/12/12 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 147 0 0 Mohi H 1403/12/30 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 157 0 0 آویسا 1404/4/4 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 318 تا وقتی ندونی باید کجا رو نشونه بگیری، مهم نیست تفنگت چقدر بزرگه. 0 6 هستی 1402/8/11 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 232 هیچ چیزی مجانی به دست نمیاد 0 11 آویسا 1404/4/3 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 38 صفحۀ 189 عشق مهمانی بود که با آغوش باز از او استقبال میکردی و بعد دیگر نمیتوانستی از شرش خلاص شوی. 0 2