بریدههای کتاب بندها فهیمه . مؤذن 1402/4/20 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 156 " زندگی سراسر خیانت است ." به عبارتی، زمان به ما خیانت می کند، آدم هایی که می شناسیم و نمی شناسیم به ما خیانت می کنند، ما با زندگی کردن، با پیر شدن، و سرانجام با مردن به خودمان خیانت می کنیم. چزاره پاوه زه 1 16 فهیمه . مؤذن 1402/4/19 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 143 وقتی دست به کاری زدی که به آدم ها صدمه می زنه و تا عمق وجودشون رو نابود میکنه ، یا اون ها رو می کُشی، یا در هر حال یک جوری تا ابد نابودشان میکنی ، دیگه راه برگشتی نیست . باید مسئولیت جنایت رو تمام و کمال قبول کنی . 2 12 سودآد 1403/1/16 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 162 0 2 سودآد 1403/1/10 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 63 0 4 سودآد 1403/1/9 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 61 0 3 عارفه 5 روز پیش بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 119 جوون بودم، حس میکردم جذبت شدم، نمیدونستم جذب شدن چهقدر چیز تصادفیایه.دیر فهمیدم که بقیه هم وسوسهم میکنند. کافی بود به اون کنجکاوی اولیه پا بدم، بعدش، کنجکاوی میشد کشش، کشش بیشتر میشد و به رابطهی تن میرسید، اون هم که دیگه تمومی نداشت و تکرار میشد. تکرار هم میشد عادت و نیاز. 0 1 عارفه 5 روز پیش بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 121 " آدم وقتی سعی میکنه چیزی رو واضح و روشن بگه، میبینه دلیل روشن شدنش اینه که حرفها رو ساده کرده." 0 2 عارفه 5 روز پیش بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 120 " عشق فقط یه ظرفه که ما همهچی رو توش میچپونیم. " 0 1 پروانه؛ 1404/3/4 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 10 من از هر لحاظ مرده ام...:) 0 3 الهامالسادات دیباجی 1403/9/21 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 143 0 3 پروانه؛ 1404/3/4 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 12 دریغ از یک کلمه، یک نگاه و اینطوری نابودم کردی. خودکشی عزیز من سندی بود بر همین نابودی، تو من را قبلش کشته بودی.. نه به عنوان زنت بلکه به عنوان آدمی که در زنده ترین و ناب ترین لحظه های زندگی اش به سر می برد..!:) 0 4 بهار ناصری 1403/9/2 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 26 محترمانه رنج کشیدن کار سختیه 0 14 maryam torabi 1403/9/8 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 136 1 34 زینب خدابخش 1404/1/23 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 34 0 2 معصومه طباطبایی 1403/10/9 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 12 من فکر میکنم تو هنوز نفهمیده ای با من چه کردهای. مثل این است که دست بکنی ته حلقم و آنقدر بکشی، بکشی، بکشی تا قلبم از جا دربیاید. یعنی متوجه نیستی؟ 0 11 معصومه طباطبایی 1403/10/14 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 143 وقتی دست به کاری زدی که به آدمها صدمه میزنه و تا عمق وجودشون رو نابود میکنه، یا اونها رو میکشی، یا در هر حال یک جوری تا ابد نابودشون میکنی، دیگه راه برگشتی نیست. باید مسئولیت جنایتت رو تمام و کمال قبول کنی. 0 18 پرنیان صادقی 1403/8/18 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 51 0 28 محمدرجا صاحبدل 1403/1/4 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 22 مثال پلهها را میزنی. میگویی وقتی از پلهها بالا میرویم یک پا را میگذاریم، بعد پای دیگر را، درست همانجور که از بچگی یادمان دادهاند. میگویی ولی لذت آن قدمهای اول دیگر از بین رفته. میگویی همانطور که بزرگ میشدیم، الگویمان شد قدمهای پدر و مادرانمان؛ خواهر و برادرهای بزرگترمان؛ آدمهایی که بهشان وابسته بودیم. حالا پاهای ما براساس عادتهای اکتسابی حرکت میکنند. و آن دلهره و هیجان و شادمانی از برداشتن هر قدم، آن تجربۀ ناب اولیه از میان رفته. 0 7 پروانه؛ 1404/3/4 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 7 با بی قراری معمولت خواستی به من بفهمانی که ما زمانی خوشحال بودیم؛ ولی خوشحالی ما به عادت های روزانه ای انجامید که از یه طرف کاری کردروزها، ماه ها و سال هابدون دست انداز بگذرند؛ و از طرف دیگر هر دوی ما و بچه ها را خفه کرد.. 0 3 زهرا کاردانی 1403/3/23 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 166 1 3
بریدههای کتاب بندها فهیمه . مؤذن 1402/4/20 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 156 " زندگی سراسر خیانت است ." به عبارتی، زمان به ما خیانت می کند، آدم هایی که می شناسیم و نمی شناسیم به ما خیانت می کنند، ما با زندگی کردن، با پیر شدن، و سرانجام با مردن به خودمان خیانت می کنیم. چزاره پاوه زه 1 16 فهیمه . مؤذن 1402/4/19 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 143 وقتی دست به کاری زدی که به آدم ها صدمه می زنه و تا عمق وجودشون رو نابود میکنه ، یا اون ها رو می کُشی، یا در هر حال یک جوری تا ابد نابودشان میکنی ، دیگه راه برگشتی نیست . باید مسئولیت جنایت رو تمام و کمال قبول کنی . 2 12 سودآد 1403/1/16 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 162 0 2 سودآد 1403/1/10 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 63 0 4 سودآد 1403/1/9 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 61 0 3 عارفه 5 روز پیش بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 119 جوون بودم، حس میکردم جذبت شدم، نمیدونستم جذب شدن چهقدر چیز تصادفیایه.دیر فهمیدم که بقیه هم وسوسهم میکنند. کافی بود به اون کنجکاوی اولیه پا بدم، بعدش، کنجکاوی میشد کشش، کشش بیشتر میشد و به رابطهی تن میرسید، اون هم که دیگه تمومی نداشت و تکرار میشد. تکرار هم میشد عادت و نیاز. 0 1 عارفه 5 روز پیش بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 121 " آدم وقتی سعی میکنه چیزی رو واضح و روشن بگه، میبینه دلیل روشن شدنش اینه که حرفها رو ساده کرده." 0 2 عارفه 5 روز پیش بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 120 " عشق فقط یه ظرفه که ما همهچی رو توش میچپونیم. " 0 1 پروانه؛ 1404/3/4 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 10 من از هر لحاظ مرده ام...:) 0 3 الهامالسادات دیباجی 1403/9/21 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 143 0 3 پروانه؛ 1404/3/4 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 12 دریغ از یک کلمه، یک نگاه و اینطوری نابودم کردی. خودکشی عزیز من سندی بود بر همین نابودی، تو من را قبلش کشته بودی.. نه به عنوان زنت بلکه به عنوان آدمی که در زنده ترین و ناب ترین لحظه های زندگی اش به سر می برد..!:) 0 4 بهار ناصری 1403/9/2 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 26 محترمانه رنج کشیدن کار سختیه 0 14 maryam torabi 1403/9/8 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 136 1 34 زینب خدابخش 1404/1/23 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 34 0 2 معصومه طباطبایی 1403/10/9 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 12 من فکر میکنم تو هنوز نفهمیده ای با من چه کردهای. مثل این است که دست بکنی ته حلقم و آنقدر بکشی، بکشی، بکشی تا قلبم از جا دربیاید. یعنی متوجه نیستی؟ 0 11 معصومه طباطبایی 1403/10/14 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 143 وقتی دست به کاری زدی که به آدمها صدمه میزنه و تا عمق وجودشون رو نابود میکنه، یا اونها رو میکشی، یا در هر حال یک جوری تا ابد نابودشون میکنی، دیگه راه برگشتی نیست. باید مسئولیت جنایتت رو تمام و کمال قبول کنی. 0 18 پرنیان صادقی 1403/8/18 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 51 0 28 محمدرجا صاحبدل 1403/1/4 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 22 مثال پلهها را میزنی. میگویی وقتی از پلهها بالا میرویم یک پا را میگذاریم، بعد پای دیگر را، درست همانجور که از بچگی یادمان دادهاند. میگویی ولی لذت آن قدمهای اول دیگر از بین رفته. میگویی همانطور که بزرگ میشدیم، الگویمان شد قدمهای پدر و مادرانمان؛ خواهر و برادرهای بزرگترمان؛ آدمهایی که بهشان وابسته بودیم. حالا پاهای ما براساس عادتهای اکتسابی حرکت میکنند. و آن دلهره و هیجان و شادمانی از برداشتن هر قدم، آن تجربۀ ناب اولیه از میان رفته. 0 7 پروانه؛ 1404/3/4 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 7 با بی قراری معمولت خواستی به من بفهمانی که ما زمانی خوشحال بودیم؛ ولی خوشحالی ما به عادت های روزانه ای انجامید که از یه طرف کاری کردروزها، ماه ها و سال هابدون دست انداز بگذرند؛ و از طرف دیگر هر دوی ما و بچه ها را خفه کرد.. 0 3 زهرا کاردانی 1403/3/23 بندها دومنیکو استارنونه 4.0 103 صفحۀ 166 1 3