بریدههای کتاب الی... میم. نور 1402/9/16 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 1 0 1 مشتاق شهادت 1402/9/15 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 200 0 0 مغربی 1402/8/14 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 2 برای شناخت خانواده ای که وطن شان را ازشان گرفته اند، کجا باید میرفتم؟ 0 2 مهزادظهوری 1402/9/27 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 164 حساب می کنیم و نرگس قبل از خروج همه تلاشش را می کند تا تذکری که توی گلویش مانده را به عربی ترجمه کند. با خنده می گوید:"لطیفه! انت لطیف! انت جمیل! لا تدخین!" انتظار دارم یک "به تو چه " به عربی بشنوم، ولی لطیفه فوری سیگارش را توی زیرسیگاری روی میزش خاموش می کند و خنده قشنگی می کند. با اشاره و کلمات کم، حالی مان می کند که قبلا نمی کشیده. لرز دست هایش را نشانمان می دهد و می گوید:" بعد الحرب الاسراییل.." دوست دارم بغلش کنم و بگویم ببخش که نمی فهمیم چه بر شما گذشته. ببخش که با اینکه ظاهر و قیافه هایمان شبیه هم است، دریافتمان از کلمات "دشمن" و "امنیت" متفاوت است.دشمن برای منی که جنگ واقعی را یادم نمی آید، لولویی است سر خرمن که اجازه نزدیک شدن ندارد و اگر بخواهد دست از پا خطا کند، با موشک هایمان ادبش می کنیم. دشمن اما برای تو یک مفهوم واقعی است که خودش یا موشک هایش هر لحظه می توانند بی اجازه وارد خانه تان شوند و همه چیز را نابود کنند. من چه می دانم یک نگرانی بزرگ همیشگی چه بر سر روان یک زن لطیف و جمیل می آورد. فقط می دانم که دیر نیست روزی که تو دیگر سیگار نخواهی کشید. روزی که دیگر جنگ نباشد و زندگی همه مردم دنیا شبیه پیراهن های قشنگ مغازه تو باشد، به لطافت حریرهای صورتی و آبی و بنفش، با غنچه های سفید. 0 0 زهرا سلیمانی 1402/8/23 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 279 فرق است بین دیدن و زیارت کردن، بین گشتن و دورش گشتن، بین توریست و زائر؛ یکی آمده ببیند و آن یکی آمده به چشم بیاید. او می خواهد برگردد و برای دیگران تعریف کند و دیگری می خواهد همان جا حرف بزند و خالی و رها برگردد. یکی به چیزهای جدید توجه می کند و آن یکی به انس می اندیشد. 0 1 فاطرا 1404/3/6 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 166 دشمن برای منی که جنگ واقعی را یادم نمیآید، لولویی است سر خرمن که اجازهٔ نزدیک شدن ندارد و اگر بخواهد دست از پا خطا کند، با موشکهایمان ادبش میکنیم. دشمن، اما برای تو یک مفهوم واقعی است که خودش یا موشکهایش هر لحظه میتوانند اجازه وارد خانهتان شوند و همه چیز را نابود کنند. 0 7 زهره خان محمدی🇮🇷 1403/11/28 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 238 از مجسمه حاج احمد متوسلیان میگذریم و مزاحم ذوقش برای رها شدن از سنگها و رفتن به سمت جلو نمیشویم. حالت مجسمه طوری است که اگر میخواستم رویش اسم بگذارم،اسم عملیات آزادسازی خرمشهر را پیشنهاد میدادم: «الی بیت المقدس» 0 5 فاطمه ثانی 1403/8/6 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 54 نیم باک بنزین زدیم، شد بالای یک میلیون. ابویاسر (پدر خانواده فلسطینی) عین یک میلیون و خرده ای را پول نقد در می آورد و میدهد دست متصدی. میپرسم: 《کارتخوان ندارن؟ 》 مریم خنده تلخی میکند 《 لبنان بانک نداره! 》 دو سال پیش رئیس بانک مرکزی لبنان پس انداز همه ی مردم را یکجا بالا کشید و رفت آمریکا ! خیلی ها به خاک سیاه نشستند. از اون به بعد، هیچکس پولش رو توی بانک نمیذاره و بانک ها تعطیلن. بهجز بانک هایی که حقوق کارمندان دولت رو واریز میکنن. بنظرم سرعت ماشین ها بیشتر از چیزی است که برای جاده های تپه ماهوری مجاز باشد. میپرسم: 《 پلیس جریمه نمیکنه اینا رو؟ 》 مریم با بی خیالی میگوید: 《 نه؛ لبنان پلیس هم نداره 》 ➖ اگر تصادف بشود چی؟ ➖《 برای تصادف پلیس می آد، اما اونقدر مراحلش سخته که معمولا دو طرف سعی میکنن باهم به توافق برسن و کارشون به پلیس نکشه》 0 6 مشتاق شهادت 1402/9/15 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 187 0 5 فاطمه طالبیان 1403/5/26 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 217 0 2 مشتاق شهادت 1402/9/15 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 106 0 4 🇵🇸|حنین 1403/1/18 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 56 وقتی فساد باشه، یعنی قانون میتونه طبق سلایق اشخاص اجرا بشه 0 5 •fatemeh• 1402/7/28 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 33 0 9 فصل کتاب 1403/7/24 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 163 مقلوبه همان غذایی است که نماد اعتراض زنان فلسطینی شده. پلویی که میپزند و میبرند جلوی مسجد الاقصی و قابلمهاش را به نشانه سرنگونی اسرائیل، روی سینی برمیگردانند. اولین بار است که محتویات مقلوبه را میتوانم بررسی کنم و البته مزهاش را. لابهلای برنج، بادمجان و سیب زمینی و مرغ و آجیل هست و به جای ته دیگ هم گوجه فرنگی حلقه کردند که زیر برنج، کباب شده و فوق العاده خوشمزه است. 0 1 فصل کتاب 1403/7/24 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 218 سرم را میچسبانم به شیشه و کتیبه حضرت زینب را میگذارم روی قلبم و از شام خداحافظی میکنم. دیگر کی شود و چه شود و اصلاً بشود که من دوباره به این سرزمین برگردم؟ همان احساسی را دارم که موقع خداحافظی از کربلا سراغم میآید. این که نرفته دلتنگ برگشتن میشوم و این نگرانی آنقدر است که حتی نمیگذارد از لحظههای بودن به خوبی استفاده کنم. بعید میدانم هیچ توریستی در لحظه خداحافظی از هیچ شهر و کشوری از دنیا چنین حسی را تجربه کند که من الان دارم. فرق است بین دیدن و زیارت کردن، بین گشتن و دورش گشتن، بین توریست و زائر؛ یکی آمده ببیند و آن یکی آمده به چشم بیاید. او میخواهد برگردد و برای دیگران تعریف کند و دیگری میخواهد همانجا حرف بزند و خالی و رها برگردد. یکی به چیزهای جدید توجه میکند و آن یکی به انس میاندیشد. 0 4 مغربی 1402/5/1 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 1 برای شناخت خانواده ای که وطن شان را ازشان گرفته اند، کجا باید میرفتم؟.. 0 5 Eunjin 1402/11/17 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 169 میگویم:《چقدر شبیه هم بودیم!》 میگوید:《 شاید چون گِلِمان را از یک جا برداشتهاند!》 گیجوویج نگاهش میکنم. ادامه میدهد:《 مگر در زیارت جامعه نیست که گِل همه شیعیان را از باقی مانده گِل اهلبیت برداشتهاند؟!》 0 9 سوده عابدی 1402/8/22 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 216 فرق است بین دیدن و زیارت کردن، بین گشتن و دورش گشتن، بین توریست و زائر؛ یکی آمده ببیند و آن یکی آمده به چشم بیاید. او می خواهد برگردد و برای دیگران تعریف کند و دیگری می خواهد همان جا حرف بزند و خالی و رها برگردد. یکی به چیزهای جدید توجه می کند و آن یکی به انس می اندیشد. 1 9 فاطمه ثانی 1403/8/6 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 51 به اِسراء (مادر این خانواده فلسطینی) حسودی یم میشود که در ۴۴ سالگی، شش بچه و سه نوه و دو عروس و دو داماد دارد. یعنی یک خانواده ی پانزده نفری. مصاحبه را شروع کردیم. قصه اسراء از سال ۲۰۰۷ مانده بود. وقتیکه با شش تا بچه میرفته دانشگاه و روان شناسی میخوانده و چقدر درس خواندن را دوست داشته. همان اول کاری ایست میدهم که 《مگه میشه؟ ما شش تا بچه ی بین یک تا سیزده سال داشته باشیم، کتاب غیردرسی هم نمیتونیم بخونیم؛ چه برسه به درس و مشق دانشگاه! 》 شنیدنِ اینکه غزه کلی دانشگاه دارد و دانشجو شدن بچه ها یک دغدغه و فریضه ی خانوادگی است، برایم جالب بود؛ طوری که از یک ماه قبل کنکور، مهمانی ها و عروسی ها تعطیل میشود و حتی فروشندگان دوره گرد هم جرئت گشت زنی در خیابان ها را ندارند، مبادا که خانواده ای بچه ی کنکوری داشته باشد و تذکر بدهد! 0 4 فصل کتاب 1403/7/24 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 196 فکر کنم این مرزبندی بین اصالت و ثروت و تنازع بقا در هر شهری وجود دارد. حالا یک جا مشخصتر است و یک جا کمتر توی چشم میزند. ولی اصالت دمشق قدیم نه به ساختمانهای سنگیاش، که به در هم تنیدگی کافهها و مسجدهایش است. هر ساختمانی یا کافه است یا مسجد، مگر اینکه خلافش ثابت شود! یعنی اینکه مردم در جریان استعمار فرانسه، کافه را گرفتهاند، ولی مسجد را ندادهاند. مثل مردم ایران که در جریان پذیرش اسلام، دین را گرفتند، ولی زبانشان عربی نشد. 0 1
بریدههای کتاب الی... میم. نور 1402/9/16 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 1 0 1 مشتاق شهادت 1402/9/15 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 200 0 0 مغربی 1402/8/14 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 2 برای شناخت خانواده ای که وطن شان را ازشان گرفته اند، کجا باید میرفتم؟ 0 2 مهزادظهوری 1402/9/27 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 164 حساب می کنیم و نرگس قبل از خروج همه تلاشش را می کند تا تذکری که توی گلویش مانده را به عربی ترجمه کند. با خنده می گوید:"لطیفه! انت لطیف! انت جمیل! لا تدخین!" انتظار دارم یک "به تو چه " به عربی بشنوم، ولی لطیفه فوری سیگارش را توی زیرسیگاری روی میزش خاموش می کند و خنده قشنگی می کند. با اشاره و کلمات کم، حالی مان می کند که قبلا نمی کشیده. لرز دست هایش را نشانمان می دهد و می گوید:" بعد الحرب الاسراییل.." دوست دارم بغلش کنم و بگویم ببخش که نمی فهمیم چه بر شما گذشته. ببخش که با اینکه ظاهر و قیافه هایمان شبیه هم است، دریافتمان از کلمات "دشمن" و "امنیت" متفاوت است.دشمن برای منی که جنگ واقعی را یادم نمی آید، لولویی است سر خرمن که اجازه نزدیک شدن ندارد و اگر بخواهد دست از پا خطا کند، با موشک هایمان ادبش می کنیم. دشمن اما برای تو یک مفهوم واقعی است که خودش یا موشک هایش هر لحظه می توانند بی اجازه وارد خانه تان شوند و همه چیز را نابود کنند. من چه می دانم یک نگرانی بزرگ همیشگی چه بر سر روان یک زن لطیف و جمیل می آورد. فقط می دانم که دیر نیست روزی که تو دیگر سیگار نخواهی کشید. روزی که دیگر جنگ نباشد و زندگی همه مردم دنیا شبیه پیراهن های قشنگ مغازه تو باشد، به لطافت حریرهای صورتی و آبی و بنفش، با غنچه های سفید. 0 0 زهرا سلیمانی 1402/8/23 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 279 فرق است بین دیدن و زیارت کردن، بین گشتن و دورش گشتن، بین توریست و زائر؛ یکی آمده ببیند و آن یکی آمده به چشم بیاید. او می خواهد برگردد و برای دیگران تعریف کند و دیگری می خواهد همان جا حرف بزند و خالی و رها برگردد. یکی به چیزهای جدید توجه می کند و آن یکی به انس می اندیشد. 0 1 فاطرا 1404/3/6 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 166 دشمن برای منی که جنگ واقعی را یادم نمیآید، لولویی است سر خرمن که اجازهٔ نزدیک شدن ندارد و اگر بخواهد دست از پا خطا کند، با موشکهایمان ادبش میکنیم. دشمن، اما برای تو یک مفهوم واقعی است که خودش یا موشکهایش هر لحظه میتوانند اجازه وارد خانهتان شوند و همه چیز را نابود کنند. 0 7 زهره خان محمدی🇮🇷 1403/11/28 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 238 از مجسمه حاج احمد متوسلیان میگذریم و مزاحم ذوقش برای رها شدن از سنگها و رفتن به سمت جلو نمیشویم. حالت مجسمه طوری است که اگر میخواستم رویش اسم بگذارم،اسم عملیات آزادسازی خرمشهر را پیشنهاد میدادم: «الی بیت المقدس» 0 5 فاطمه ثانی 1403/8/6 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 54 نیم باک بنزین زدیم، شد بالای یک میلیون. ابویاسر (پدر خانواده فلسطینی) عین یک میلیون و خرده ای را پول نقد در می آورد و میدهد دست متصدی. میپرسم: 《کارتخوان ندارن؟ 》 مریم خنده تلخی میکند 《 لبنان بانک نداره! 》 دو سال پیش رئیس بانک مرکزی لبنان پس انداز همه ی مردم را یکجا بالا کشید و رفت آمریکا ! خیلی ها به خاک سیاه نشستند. از اون به بعد، هیچکس پولش رو توی بانک نمیذاره و بانک ها تعطیلن. بهجز بانک هایی که حقوق کارمندان دولت رو واریز میکنن. بنظرم سرعت ماشین ها بیشتر از چیزی است که برای جاده های تپه ماهوری مجاز باشد. میپرسم: 《 پلیس جریمه نمیکنه اینا رو؟ 》 مریم با بی خیالی میگوید: 《 نه؛ لبنان پلیس هم نداره 》 ➖ اگر تصادف بشود چی؟ ➖《 برای تصادف پلیس می آد، اما اونقدر مراحلش سخته که معمولا دو طرف سعی میکنن باهم به توافق برسن و کارشون به پلیس نکشه》 0 6 مشتاق شهادت 1402/9/15 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 187 0 5 فاطمه طالبیان 1403/5/26 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 217 0 2 مشتاق شهادت 1402/9/15 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 106 0 4 🇵🇸|حنین 1403/1/18 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 56 وقتی فساد باشه، یعنی قانون میتونه طبق سلایق اشخاص اجرا بشه 0 5 •fatemeh• 1402/7/28 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 33 0 9 فصل کتاب 1403/7/24 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 163 مقلوبه همان غذایی است که نماد اعتراض زنان فلسطینی شده. پلویی که میپزند و میبرند جلوی مسجد الاقصی و قابلمهاش را به نشانه سرنگونی اسرائیل، روی سینی برمیگردانند. اولین بار است که محتویات مقلوبه را میتوانم بررسی کنم و البته مزهاش را. لابهلای برنج، بادمجان و سیب زمینی و مرغ و آجیل هست و به جای ته دیگ هم گوجه فرنگی حلقه کردند که زیر برنج، کباب شده و فوق العاده خوشمزه است. 0 1 فصل کتاب 1403/7/24 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 218 سرم را میچسبانم به شیشه و کتیبه حضرت زینب را میگذارم روی قلبم و از شام خداحافظی میکنم. دیگر کی شود و چه شود و اصلاً بشود که من دوباره به این سرزمین برگردم؟ همان احساسی را دارم که موقع خداحافظی از کربلا سراغم میآید. این که نرفته دلتنگ برگشتن میشوم و این نگرانی آنقدر است که حتی نمیگذارد از لحظههای بودن به خوبی استفاده کنم. بعید میدانم هیچ توریستی در لحظه خداحافظی از هیچ شهر و کشوری از دنیا چنین حسی را تجربه کند که من الان دارم. فرق است بین دیدن و زیارت کردن، بین گشتن و دورش گشتن، بین توریست و زائر؛ یکی آمده ببیند و آن یکی آمده به چشم بیاید. او میخواهد برگردد و برای دیگران تعریف کند و دیگری میخواهد همانجا حرف بزند و خالی و رها برگردد. یکی به چیزهای جدید توجه میکند و آن یکی به انس میاندیشد. 0 4 مغربی 1402/5/1 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 1 برای شناخت خانواده ای که وطن شان را ازشان گرفته اند، کجا باید میرفتم؟.. 0 5 Eunjin 1402/11/17 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 169 میگویم:《چقدر شبیه هم بودیم!》 میگوید:《 شاید چون گِلِمان را از یک جا برداشتهاند!》 گیجوویج نگاهش میکنم. ادامه میدهد:《 مگر در زیارت جامعه نیست که گِل همه شیعیان را از باقی مانده گِل اهلبیت برداشتهاند؟!》 0 9 سوده عابدی 1402/8/22 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 216 فرق است بین دیدن و زیارت کردن، بین گشتن و دورش گشتن، بین توریست و زائر؛ یکی آمده ببیند و آن یکی آمده به چشم بیاید. او می خواهد برگردد و برای دیگران تعریف کند و دیگری می خواهد همان جا حرف بزند و خالی و رها برگردد. یکی به چیزهای جدید توجه می کند و آن یکی به انس می اندیشد. 1 9 فاطمه ثانی 1403/8/6 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 51 به اِسراء (مادر این خانواده فلسطینی) حسودی یم میشود که در ۴۴ سالگی، شش بچه و سه نوه و دو عروس و دو داماد دارد. یعنی یک خانواده ی پانزده نفری. مصاحبه را شروع کردیم. قصه اسراء از سال ۲۰۰۷ مانده بود. وقتیکه با شش تا بچه میرفته دانشگاه و روان شناسی میخوانده و چقدر درس خواندن را دوست داشته. همان اول کاری ایست میدهم که 《مگه میشه؟ ما شش تا بچه ی بین یک تا سیزده سال داشته باشیم، کتاب غیردرسی هم نمیتونیم بخونیم؛ چه برسه به درس و مشق دانشگاه! 》 شنیدنِ اینکه غزه کلی دانشگاه دارد و دانشجو شدن بچه ها یک دغدغه و فریضه ی خانوادگی است، برایم جالب بود؛ طوری که از یک ماه قبل کنکور، مهمانی ها و عروسی ها تعطیل میشود و حتی فروشندگان دوره گرد هم جرئت گشت زنی در خیابان ها را ندارند، مبادا که خانواده ای بچه ی کنکوری داشته باشد و تذکر بدهد! 0 4 فصل کتاب 1403/7/24 الی... فائضه حدادی 4.3 60 صفحۀ 196 فکر کنم این مرزبندی بین اصالت و ثروت و تنازع بقا در هر شهری وجود دارد. حالا یک جا مشخصتر است و یک جا کمتر توی چشم میزند. ولی اصالت دمشق قدیم نه به ساختمانهای سنگیاش، که به در هم تنیدگی کافهها و مسجدهایش است. هر ساختمانی یا کافه است یا مسجد، مگر اینکه خلافش ثابت شود! یعنی اینکه مردم در جریان استعمار فرانسه، کافه را گرفتهاند، ولی مسجد را ندادهاند. مثل مردم ایران که در جریان پذیرش اسلام، دین را گرفتند، ولی زبانشان عربی نشد. 0 1