بریده کتابهای الی... فاطمه ثانی 1403/8/6 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 54 نیم باک بنزین زدیم، شد بالای یک میلیون. ابویاسر (پدر خانواده فلسطینی) عین یک میلیون و خرده ای را پول نقد در می آورد و میدهد دست متصدی. میپرسم: 《کارتخوان ندارن؟ 》 مریم خنده تلخی میکند 《 لبنان بانک نداره! 》 دو سال پیش رئیس بانک مرکزی لبنان پس انداز همه ی مردم را یکجا بالا کشید و رفت آمریکا ! خیلی ها به خاک سیاه نشستند. از اون به بعد، هیچکس پولش رو توی بانک نمیذاره و بانک ها تعطیلن. بهجز بانک هایی که حقوق کارمندان دولت رو واریز میکنن. بنظرم سرعت ماشین ها بیشتر از چیزی است که برای جاده های تپه ماهوری مجاز باشد. میپرسم: 《 پلیس جریمه نمیکنه اینا رو؟ 》 مریم با بی خیالی میگوید: 《 نه؛ لبنان پلیس هم نداره 》 ➖ اگر تصادف بشود چی؟ ➖《 برای تصادف پلیس می آد، اما اونقدر مراحلش سخته که معمولا دو طرف سعی میکنن باهم به توافق برسن و کارشون به پلیس نکشه》 0 4 مشتاق شهادت 1402/9/15 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 187 0 5 فاطمه طالبیان 1403/5/26 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 217 0 2 مشتاق شهادت 1402/9/15 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 106 0 4 🇵🇸|حنین 1403/1/18 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 56 وقتی فساد باشه، یعنی قانون میتونه طبق سلایق اشخاص اجرا بشه 0 5 •fatemeh• 1402/7/28 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 33 0 9 فصل کتاب 1403/7/24 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 163 مقلوبه همان غذایی است که نماد اعتراض زنان فلسطینی شده. پلویی که میپزند و میبرند جلوی مسجد الاقصی و قابلمهاش را به نشانه سرنگونی اسرائیل، روی سینی برمیگردانند. اولین بار است که محتویات مقلوبه را میتوانم بررسی کنم و البته مزهاش را. لابهلای برنج، بادمجان و سیب زمینی و مرغ و آجیل هست و به جای ته دیگ هم گوجه فرنگی حلقه کردند که زیر برنج، کباب شده و فوق العاده خوشمزه است. 0 1 فصل کتاب 1403/7/24 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 218 سرم را میچسبانم به شیشه و کتیبه حضرت زینب را میگذارم روی قلبم و از شام خداحافظی میکنم. دیگر کی شود و چه شود و اصلاً بشود که من دوباره به این سرزمین برگردم؟ همان احساسی را دارم که موقع خداحافظی از کربلا سراغم میآید. این که نرفته دلتنگ برگشتن میشوم و این نگرانی آنقدر است که حتی نمیگذارد از لحظههای بودن به خوبی استفاده کنم. بعید میدانم هیچ توریستی در لحظه خداحافظی از هیچ شهر و کشوری از دنیا چنین حسی را تجربه کند که من الان دارم. فرق است بین دیدن و زیارت کردن، بین گشتن و دورش گشتن، بین توریست و زائر؛ یکی آمده ببیند و آن یکی آمده به چشم بیاید. او میخواهد برگردد و برای دیگران تعریف کند و دیگری میخواهد همانجا حرف بزند و خالی و رها برگردد. یکی به چیزهای جدید توجه میکند و آن یکی به انس میاندیشد. 0 3 مغربی 1402/5/1 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 1 برای شناخت خانواده ای که وطن شان را ازشان گرفته اند، کجا باید میرفتم؟.. 0 5 Eunjin 1402/11/17 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 169 میگویم:《چقدر شبیه هم بودیم!》 میگوید:《 شاید چون گِلِمان را از یک جا برداشتهاند!》 گیجوویج نگاهش میکنم. ادامه میدهد:《 مگر در زیارت جامعه نیست که گِل همه شیعیان را از باقی مانده گِل اهلبیت برداشتهاند؟!》 0 9 سوده عابدی 1402/8/22 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 216 فرق است بین دیدن و زیارت کردن، بین گشتن و دورش گشتن، بین توریست و زائر؛ یکی آمده ببیند و آن یکی آمده به چشم بیاید. او می خواهد برگردد و برای دیگران تعریف کند و دیگری می خواهد همان جا حرف بزند و خالی و رها برگردد. یکی به چیزهای جدید توجه می کند و آن یکی به انس می اندیشد. 1 9 فاطمه ثانی 1403/8/6 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 51 به اِسراء (مادر این خانواده فلسطینی) حسودی یم میشود که در ۴۴ سالگی، شش بچه و سه نوه و دو عروس و دو داماد دارد. یعنی یک خانواده ی پانزده نفری. مصاحبه را شروع کردیم. قصه اسراء از سال ۲۰۰۷ مانده بود. وقتیکه با شش تا بچه میرفته دانشگاه و روان شناسی میخوانده و چقدر درس خواندن را دوست داشته. همان اول کاری ایست میدهم که 《مگه میشه؟ ما شش تا بچه ی بین یک تا سیزده سال داشته باشیم، کتاب غیردرسی هم نمیتونیم بخونیم؛ چه برسه به درس و مشق دانشگاه! 》 شنیدنِ اینکه غزه کلی دانشگاه دارد و دانشجو شدن بچه ها یک دغدغه و فریضه ی خانوادگی است، برایم جالب بود؛ طوری که از یک ماه قبل کنکور، مهمانی ها و عروسی ها تعطیل میشود و حتی فروشندگان دوره گرد هم جرئت گشت زنی در خیابان ها را ندارند، مبادا که خانواده ای بچه ی کنکوری داشته باشد و تذکر بدهد! 0 3 فصل کتاب 1403/7/24 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 196 فکر کنم این مرزبندی بین اصالت و ثروت و تنازع بقا در هر شهری وجود دارد. حالا یک جا مشخصتر است و یک جا کمتر توی چشم میزند. ولی اصالت دمشق قدیم نه به ساختمانهای سنگیاش، که به در هم تنیدگی کافهها و مسجدهایش است. هر ساختمانی یا کافه است یا مسجد، مگر اینکه خلافش ثابت شود! یعنی اینکه مردم در جریان استعمار فرانسه، کافه را گرفتهاند، ولی مسجد را ندادهاند. مثل مردم ایران که در جریان پذیرش اسلام، دین را گرفتند، ولی زبانشان عربی نشد. 0 1 سوده عابدی 1402/8/20 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 138 قبلاً صنمی با حضرت شیث نداشته ام و می مانم که بعد از سلام، مکالمه ام را با او چگونه ادامه بدهم! بی مقدمه می گویم: «ای فرزند آدم! یک عمر سرکوفت شما را به ما زده اند! گفته اند مثل بچۀ آدم رفتار کن! ما نتوانستیم! خودت یک کاری کن بقیۀ زندگی مان را آدم باشیم و آن دنیا هم بعد از مردن آدم حسابمان کنند!» 0 5 زهرا سلیمانی 1402/8/15 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 55 شنیدن اینکه غزه کلی دانشگاه دارد و دانشجو شدن بچه ها یک دغدغه و فریضۀ خانوادگی است، برایم جالب بود؛ طوری که از یک ماه قبل کنکور، مهمانی ها و عروسی ها تعطیل می شود و حتی فروشندگان دوره گرد هم جرئت گشت زنی در خیابان ها را ندارند، مبادا که خانواده ای بچۀ کنکوری داشته باشد و تذکر بدهد ! 0 2 خادِمِ جِنابِ جُوْن 1403/3/18 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 148 تابلوی سرخ بزرگی بالای یک ورودی هلالی شکل خورده که میگوید اینجا جنة الشهداء است. روی درش یک اطلاعیه هیئت زده اند که عنوانش برایم جالب است: «عزاء - تبيين - جهاد» به نظرم کارکردی است که یک هیئت تراز باید داشته باشد. 0 0 عادله سلیمی (بهارنارنج) 1403/8/7 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 217 دوست دارم بغلش کنم و بگویم ببخش که نمیفهمیم چه بر شما گذشته. ببخش که با این که ظاهر و قیافههایمان شبیه هم است، دریافتمان از کلمات «دشمن» و «امنیت» متفاوت است. دشمن برای منی که جنگ واقعی را یادم نمیآید، لولویی است سر خرمن که اجازۀ نزدیک شدن ندارد و اگر بخواهد دست از پا خطا کند، با موشکهایمان ادبش میکنیم. دشمن اما برای تو یک مفهوم واقعی است که خودش یا موشکهایش هر لحظه میتوانند بیاجازه وارد خانهتان شوند و همهچیز را نابود کنند. من چه میدانم یک نگرانی بزرگ همیشگی چه بر سر روان یک زن لطیف و جمیل میآورد. فقط میدانم که دیر نیست روزی که تو دیگر سیگار نخواهی کشید. روزی که دیگر جنگ نباشد و زندگی همۀ مردم دنیا شبیه پیراهنهای قشنگ مغازۀ تو باشد؛ به لطافت حریرهای صورتی و آبی و بنفش. با غنچههای سفید. صفحهٔ - ۲۱۷ - در فراکتاب 0 0 عاطفه شکی 1402/9/1 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 69 چه عطری دارد نعناهای باغشان! لابد ماجده زیاد به رویشان می خندد .. 😇🌿 0 14 فصل کتاب 1403/7/24 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 138 وارد مقبره که میشوم، حاج قاسم را میبینم که زودتر از ما رسیده. عکسهایشان مثل یک نمایشگاه عکاسی دور تا دور مقبره مدور سید عباس نصب شده. حتی تصویری که دستش را دور گردن مادرش انداخته هم هست. چشمانم روی قیافه مادرش مکث میکنند. «خوش به حالت! چه پسری تربیت کردی! به خاطرش تا کجاها اومدی! داخل روستای کوچک از کشوری که حتی همسایه ایران هم نیست! تویی که شاید از روستاتون بیرون هم نیومده بودی هرگز!» 0 1 زهرا سلیمانی 1402/8/15 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 60 0 1
بریده کتابهای الی... فاطمه ثانی 1403/8/6 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 54 نیم باک بنزین زدیم، شد بالای یک میلیون. ابویاسر (پدر خانواده فلسطینی) عین یک میلیون و خرده ای را پول نقد در می آورد و میدهد دست متصدی. میپرسم: 《کارتخوان ندارن؟ 》 مریم خنده تلخی میکند 《 لبنان بانک نداره! 》 دو سال پیش رئیس بانک مرکزی لبنان پس انداز همه ی مردم را یکجا بالا کشید و رفت آمریکا ! خیلی ها به خاک سیاه نشستند. از اون به بعد، هیچکس پولش رو توی بانک نمیذاره و بانک ها تعطیلن. بهجز بانک هایی که حقوق کارمندان دولت رو واریز میکنن. بنظرم سرعت ماشین ها بیشتر از چیزی است که برای جاده های تپه ماهوری مجاز باشد. میپرسم: 《 پلیس جریمه نمیکنه اینا رو؟ 》 مریم با بی خیالی میگوید: 《 نه؛ لبنان پلیس هم نداره 》 ➖ اگر تصادف بشود چی؟ ➖《 برای تصادف پلیس می آد، اما اونقدر مراحلش سخته که معمولا دو طرف سعی میکنن باهم به توافق برسن و کارشون به پلیس نکشه》 0 4 مشتاق شهادت 1402/9/15 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 187 0 5 فاطمه طالبیان 1403/5/26 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 217 0 2 مشتاق شهادت 1402/9/15 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 106 0 4 🇵🇸|حنین 1403/1/18 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 56 وقتی فساد باشه، یعنی قانون میتونه طبق سلایق اشخاص اجرا بشه 0 5 •fatemeh• 1402/7/28 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 33 0 9 فصل کتاب 1403/7/24 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 163 مقلوبه همان غذایی است که نماد اعتراض زنان فلسطینی شده. پلویی که میپزند و میبرند جلوی مسجد الاقصی و قابلمهاش را به نشانه سرنگونی اسرائیل، روی سینی برمیگردانند. اولین بار است که محتویات مقلوبه را میتوانم بررسی کنم و البته مزهاش را. لابهلای برنج، بادمجان و سیب زمینی و مرغ و آجیل هست و به جای ته دیگ هم گوجه فرنگی حلقه کردند که زیر برنج، کباب شده و فوق العاده خوشمزه است. 0 1 فصل کتاب 1403/7/24 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 218 سرم را میچسبانم به شیشه و کتیبه حضرت زینب را میگذارم روی قلبم و از شام خداحافظی میکنم. دیگر کی شود و چه شود و اصلاً بشود که من دوباره به این سرزمین برگردم؟ همان احساسی را دارم که موقع خداحافظی از کربلا سراغم میآید. این که نرفته دلتنگ برگشتن میشوم و این نگرانی آنقدر است که حتی نمیگذارد از لحظههای بودن به خوبی استفاده کنم. بعید میدانم هیچ توریستی در لحظه خداحافظی از هیچ شهر و کشوری از دنیا چنین حسی را تجربه کند که من الان دارم. فرق است بین دیدن و زیارت کردن، بین گشتن و دورش گشتن، بین توریست و زائر؛ یکی آمده ببیند و آن یکی آمده به چشم بیاید. او میخواهد برگردد و برای دیگران تعریف کند و دیگری میخواهد همانجا حرف بزند و خالی و رها برگردد. یکی به چیزهای جدید توجه میکند و آن یکی به انس میاندیشد. 0 3 مغربی 1402/5/1 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 1 برای شناخت خانواده ای که وطن شان را ازشان گرفته اند، کجا باید میرفتم؟.. 0 5 Eunjin 1402/11/17 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 169 میگویم:《چقدر شبیه هم بودیم!》 میگوید:《 شاید چون گِلِمان را از یک جا برداشتهاند!》 گیجوویج نگاهش میکنم. ادامه میدهد:《 مگر در زیارت جامعه نیست که گِل همه شیعیان را از باقی مانده گِل اهلبیت برداشتهاند؟!》 0 9 سوده عابدی 1402/8/22 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 216 فرق است بین دیدن و زیارت کردن، بین گشتن و دورش گشتن، بین توریست و زائر؛ یکی آمده ببیند و آن یکی آمده به چشم بیاید. او می خواهد برگردد و برای دیگران تعریف کند و دیگری می خواهد همان جا حرف بزند و خالی و رها برگردد. یکی به چیزهای جدید توجه می کند و آن یکی به انس می اندیشد. 1 9 فاطمه ثانی 1403/8/6 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 51 به اِسراء (مادر این خانواده فلسطینی) حسودی یم میشود که در ۴۴ سالگی، شش بچه و سه نوه و دو عروس و دو داماد دارد. یعنی یک خانواده ی پانزده نفری. مصاحبه را شروع کردیم. قصه اسراء از سال ۲۰۰۷ مانده بود. وقتیکه با شش تا بچه میرفته دانشگاه و روان شناسی میخوانده و چقدر درس خواندن را دوست داشته. همان اول کاری ایست میدهم که 《مگه میشه؟ ما شش تا بچه ی بین یک تا سیزده سال داشته باشیم، کتاب غیردرسی هم نمیتونیم بخونیم؛ چه برسه به درس و مشق دانشگاه! 》 شنیدنِ اینکه غزه کلی دانشگاه دارد و دانشجو شدن بچه ها یک دغدغه و فریضه ی خانوادگی است، برایم جالب بود؛ طوری که از یک ماه قبل کنکور، مهمانی ها و عروسی ها تعطیل میشود و حتی فروشندگان دوره گرد هم جرئت گشت زنی در خیابان ها را ندارند، مبادا که خانواده ای بچه ی کنکوری داشته باشد و تذکر بدهد! 0 3 فصل کتاب 1403/7/24 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 196 فکر کنم این مرزبندی بین اصالت و ثروت و تنازع بقا در هر شهری وجود دارد. حالا یک جا مشخصتر است و یک جا کمتر توی چشم میزند. ولی اصالت دمشق قدیم نه به ساختمانهای سنگیاش، که به در هم تنیدگی کافهها و مسجدهایش است. هر ساختمانی یا کافه است یا مسجد، مگر اینکه خلافش ثابت شود! یعنی اینکه مردم در جریان استعمار فرانسه، کافه را گرفتهاند، ولی مسجد را ندادهاند. مثل مردم ایران که در جریان پذیرش اسلام، دین را گرفتند، ولی زبانشان عربی نشد. 0 1 سوده عابدی 1402/8/20 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 138 قبلاً صنمی با حضرت شیث نداشته ام و می مانم که بعد از سلام، مکالمه ام را با او چگونه ادامه بدهم! بی مقدمه می گویم: «ای فرزند آدم! یک عمر سرکوفت شما را به ما زده اند! گفته اند مثل بچۀ آدم رفتار کن! ما نتوانستیم! خودت یک کاری کن بقیۀ زندگی مان را آدم باشیم و آن دنیا هم بعد از مردن آدم حسابمان کنند!» 0 5 زهرا سلیمانی 1402/8/15 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 55 شنیدن اینکه غزه کلی دانشگاه دارد و دانشجو شدن بچه ها یک دغدغه و فریضۀ خانوادگی است، برایم جالب بود؛ طوری که از یک ماه قبل کنکور، مهمانی ها و عروسی ها تعطیل می شود و حتی فروشندگان دوره گرد هم جرئت گشت زنی در خیابان ها را ندارند، مبادا که خانواده ای بچۀ کنکوری داشته باشد و تذکر بدهد ! 0 2 خادِمِ جِنابِ جُوْن 1403/3/18 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 148 تابلوی سرخ بزرگی بالای یک ورودی هلالی شکل خورده که میگوید اینجا جنة الشهداء است. روی درش یک اطلاعیه هیئت زده اند که عنوانش برایم جالب است: «عزاء - تبيين - جهاد» به نظرم کارکردی است که یک هیئت تراز باید داشته باشد. 0 0 عادله سلیمی (بهارنارنج) 1403/8/7 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 217 دوست دارم بغلش کنم و بگویم ببخش که نمیفهمیم چه بر شما گذشته. ببخش که با این که ظاهر و قیافههایمان شبیه هم است، دریافتمان از کلمات «دشمن» و «امنیت» متفاوت است. دشمن برای منی که جنگ واقعی را یادم نمیآید، لولویی است سر خرمن که اجازۀ نزدیک شدن ندارد و اگر بخواهد دست از پا خطا کند، با موشکهایمان ادبش میکنیم. دشمن اما برای تو یک مفهوم واقعی است که خودش یا موشکهایش هر لحظه میتوانند بیاجازه وارد خانهتان شوند و همهچیز را نابود کنند. من چه میدانم یک نگرانی بزرگ همیشگی چه بر سر روان یک زن لطیف و جمیل میآورد. فقط میدانم که دیر نیست روزی که تو دیگر سیگار نخواهی کشید. روزی که دیگر جنگ نباشد و زندگی همۀ مردم دنیا شبیه پیراهنهای قشنگ مغازۀ تو باشد؛ به لطافت حریرهای صورتی و آبی و بنفش. با غنچههای سفید. صفحهٔ - ۲۱۷ - در فراکتاب 0 0 عاطفه شکی 1402/9/1 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 69 چه عطری دارد نعناهای باغشان! لابد ماجده زیاد به رویشان می خندد .. 😇🌿 0 14 فصل کتاب 1403/7/24 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 138 وارد مقبره که میشوم، حاج قاسم را میبینم که زودتر از ما رسیده. عکسهایشان مثل یک نمایشگاه عکاسی دور تا دور مقبره مدور سید عباس نصب شده. حتی تصویری که دستش را دور گردن مادرش انداخته هم هست. چشمانم روی قیافه مادرش مکث میکنند. «خوش به حالت! چه پسری تربیت کردی! به خاطرش تا کجاها اومدی! داخل روستای کوچک از کشوری که حتی همسایه ایران هم نیست! تویی که شاید از روستاتون بیرون هم نیومده بودی هرگز!» 0 1 زهرا سلیمانی 1402/8/15 الی... فائضه حدادی 4.2 54 صفحۀ 60 0 1