بریدههای کتاب ده بچه زنگی رؤیا 1403/11/12 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 33 0 5 ماه آفرید 1403/4/28 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 83 متنی را به یاد می آورم که وقتی بچه بودم در مهدکودک نصب شده بود «مطمئن باش گناهت تو را پیدا خواهد کرد» 0 12 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 95 با لحن خشنی گفت :« باور کردن داستان راحت تر از جستجو برای حقیقت است!». 0 8 سید محمدباقر ابراهیمی 1403/9/4 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 82 وقتی زندگی کسی در خطر باشد، زیاد درباره احساسات فکر نمیکند. 0 34 Alex 1402/8/15 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 45 "دکتر: بعضی وقتا احساس افسردگی می کنم. این حس منو می ترسونه. قاضی: نمی تونی با دارو کنترلش کنی؟ دکتر: ترجیح میدم بدون دارو این کارو بکنم. قاضی: پس توام به دارو اعتقاد نداری دکتر! دکتر: مگه تو به عدالت اعتقاد داری؟. 0 10 ♤~ 1403/11/12 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 216 《نمیبینید؟ ما خود باغوحش هستیم... دیشب بهسختی انسان بودیم. ما خود باغوحش هستیم...》 0 9 ♤~ 1403/11/12 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 99 مطمئن باش، گناهت تو را پیدا خواهد کرد_ 0 5 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 117 « هیچ استثنایی پذیرفته نیست! همه ما قابلیت این را داریم که اُوِن باشیم». 0 6 fzzj 1404/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 31 0 2 کوثر نصیرپور 1403/2/26 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 62 ما زندگان تخم مرگیم!! 0 11 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 32 جزیره یک حس جادویی دارد. خود این کلمه خیلی فانتزی است! جزیره خودش دنیایی دارد. دنیایی که شاید هرگز از آن برنگردی... 0 7 farah 1403/10/7 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 100 _ به گمانم که اشتباه میکنی بلور،بیشتر دیوانههای آدمکش آدمهای آرامی هستند،افرادی دوست داشتنی . 0 47 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 222 هیچ هنرمندی به تنهایی از هنرش لذت نمیبرد. نوعی خواست درونی وجود دارد که فرد میخواهد پذیرفته شود،به رسمیت شناخته شود و این خواست درونی غیر قابل انکار است! 0 6 پروانه🇮🇷 1402/12/9 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 62 0 16 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 83 ...مطمئن باش گناهت تورا پیدا خواهد کرد... 0 2 آرتمیس 1404/2/10 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 1 کل داستان بر اساس این شعر هست ده بچه ی زنگی به گردش رفتند یکی خود را خفه کرد و نه تا باقیماندند نه بچه زنگیتا دیروقت نشستند یکی به خواب رفت و سپس هشت تا باقی ماندند هشت بچه ی زنگی هیزم میشکستند یکی خود را تکه تکه کرد و هفت تا باقی ماندند هفت بچه ی زنگی به "دون" رفتند یکی گفت میمانم و شش تا باقی ماندند شش بچه ی زنگی به دادگاه رفتند یکی از قبل رسیده بود و پنج تا باقی ماندند پنج بچه ی زنگی به نزدیکی کندو رفتند زنبوری یکی را نیش زد و چهار تا باقی ماندند چهار بچه ی زنگی در اتاق بودند یکی را شاه ماهی قرمز بلعید و سه تا باقی ماندند سه بچه ی زنگی از خانه بیرون امدند خرس یکی را خورد و دو تا باقی ماندند دو بچه ی زنگی رو به رو ی هم ایستادند یکی دیگری را کشت و یک بچه ی زنگی باقی ماند یک بچه ی زنگی تنها بود خود را به دار اویخت و دگر هیچ کدام از ان ها نبودند.... 0 3 معصومه مهدیفر 1403/9/17 پس آنگاه هیچ کس نبود آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 72 《در حالی که زندگی میکنیم به مرگ خیلی نزدیک هستیم.》 0 0 گیسو 🦋 1403/12/7 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 29 آدمی از جهان بریده است، جزیره جهانی است مجزا از جهان اطراف. جهانی که شاید هیچوقت از ان بازنگردد🌊 0 2 باقر آقایی 1403/5/10 و سپس هیچ کس نبود آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 12 0 2 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 61 با لحن واضحی گفت:« درحالی که زنده هستیم در میان مرگ قرار داریم». 0 1
بریدههای کتاب ده بچه زنگی رؤیا 1403/11/12 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 33 0 5 ماه آفرید 1403/4/28 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 83 متنی را به یاد می آورم که وقتی بچه بودم در مهدکودک نصب شده بود «مطمئن باش گناهت تو را پیدا خواهد کرد» 0 12 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 95 با لحن خشنی گفت :« باور کردن داستان راحت تر از جستجو برای حقیقت است!». 0 8 سید محمدباقر ابراهیمی 1403/9/4 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 82 وقتی زندگی کسی در خطر باشد، زیاد درباره احساسات فکر نمیکند. 0 34 Alex 1402/8/15 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 45 "دکتر: بعضی وقتا احساس افسردگی می کنم. این حس منو می ترسونه. قاضی: نمی تونی با دارو کنترلش کنی؟ دکتر: ترجیح میدم بدون دارو این کارو بکنم. قاضی: پس توام به دارو اعتقاد نداری دکتر! دکتر: مگه تو به عدالت اعتقاد داری؟. 0 10 ♤~ 1403/11/12 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 216 《نمیبینید؟ ما خود باغوحش هستیم... دیشب بهسختی انسان بودیم. ما خود باغوحش هستیم...》 0 9 ♤~ 1403/11/12 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 99 مطمئن باش، گناهت تو را پیدا خواهد کرد_ 0 5 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 117 « هیچ استثنایی پذیرفته نیست! همه ما قابلیت این را داریم که اُوِن باشیم». 0 6 fzzj 1404/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 31 0 2 کوثر نصیرپور 1403/2/26 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 62 ما زندگان تخم مرگیم!! 0 11 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 32 جزیره یک حس جادویی دارد. خود این کلمه خیلی فانتزی است! جزیره خودش دنیایی دارد. دنیایی که شاید هرگز از آن برنگردی... 0 7 farah 1403/10/7 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 100 _ به گمانم که اشتباه میکنی بلور،بیشتر دیوانههای آدمکش آدمهای آرامی هستند،افرادی دوست داشتنی . 0 47 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 222 هیچ هنرمندی به تنهایی از هنرش لذت نمیبرد. نوعی خواست درونی وجود دارد که فرد میخواهد پذیرفته شود،به رسمیت شناخته شود و این خواست درونی غیر قابل انکار است! 0 6 پروانه🇮🇷 1402/12/9 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 62 0 16 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 83 ...مطمئن باش گناهت تورا پیدا خواهد کرد... 0 2 آرتمیس 1404/2/10 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 1 کل داستان بر اساس این شعر هست ده بچه ی زنگی به گردش رفتند یکی خود را خفه کرد و نه تا باقیماندند نه بچه زنگیتا دیروقت نشستند یکی به خواب رفت و سپس هشت تا باقی ماندند هشت بچه ی زنگی هیزم میشکستند یکی خود را تکه تکه کرد و هفت تا باقی ماندند هفت بچه ی زنگی به "دون" رفتند یکی گفت میمانم و شش تا باقی ماندند شش بچه ی زنگی به دادگاه رفتند یکی از قبل رسیده بود و پنج تا باقی ماندند پنج بچه ی زنگی به نزدیکی کندو رفتند زنبوری یکی را نیش زد و چهار تا باقی ماندند چهار بچه ی زنگی در اتاق بودند یکی را شاه ماهی قرمز بلعید و سه تا باقی ماندند سه بچه ی زنگی از خانه بیرون امدند خرس یکی را خورد و دو تا باقی ماندند دو بچه ی زنگی رو به رو ی هم ایستادند یکی دیگری را کشت و یک بچه ی زنگی باقی ماند یک بچه ی زنگی تنها بود خود را به دار اویخت و دگر هیچ کدام از ان ها نبودند.... 0 3 معصومه مهدیفر 1403/9/17 پس آنگاه هیچ کس نبود آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 72 《در حالی که زندگی میکنیم به مرگ خیلی نزدیک هستیم.》 0 0 گیسو 🦋 1403/12/7 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 29 آدمی از جهان بریده است، جزیره جهانی است مجزا از جهان اطراف. جهانی که شاید هیچوقت از ان بازنگردد🌊 0 2 باقر آقایی 1403/5/10 و سپس هیچ کس نبود آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 12 0 2 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 102 صفحۀ 61 با لحن واضحی گفت:« درحالی که زنده هستیم در میان مرگ قرار داریم». 0 1