بریدههای کتاب و آنگاه هیچکس نماند ماه آفرید 1403/4/28 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 61 با لحن واضحی گفت:«در حالی که زنده هستیم، در میان مرگ قرار داریم » 0 12 ماه آفرید 1403/4/28 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 83 متنی را به یاد می آورم که وقتی بچه بودم در مهدکودک نصب شده بود «مطمئن باش گناهت تو را پیدا خواهد کرد» 0 12 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 95 با لحن خشنی گفت :« باور کردن داستان راحت تر از جستجو برای حقیقت است!». 0 8 Alex 1402/8/15 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 45 "دکتر: بعضی وقتا احساس افسردگی می کنم. این حس منو می ترسونه. قاضی: نمی تونی با دارو کنترلش کنی؟ دکتر: ترجیح میدم بدون دارو این کارو بکنم. قاضی: پس توام به دارو اعتقاد نداری دکتر! دکتر: مگه تو به عدالت اعتقاد داری؟. 0 9 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 117 « هیچ استثنایی پذیرفته نیست! همه ما قابلیت این را داریم که اُوِن باشیم». 0 6 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 32 جزیره یک حس جادویی دارد. خود این کلمه خیلی فانتزی است! جزیره خودش دنیایی دارد. دنیایی که شاید هرگز از آن برنگردی... 0 7 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 222 هیچ هنرمندی به تنهایی از هنرش لذت نمیبرد. نوعی خواست درونی وجود دارد که فرد میخواهد پذیرفته شود،به رسمیت شناخته شود و این خواست درونی غیر قابل انکار است! 0 6 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 83 ...مطمئن باش گناهت تورا پیدا خواهد کرد... 0 2 آرتمیس 1404/2/10 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 1 کل داستان بر اساس این شعر هست ده بچه ی زنگی به گردش رفتند یکی خود را خفه کرد و نه تا باقیماندند نه بچه زنگیتا دیروقت نشستند یکی به خواب رفت و سپس هشت تا باقی ماندند هشت بچه ی زنگی هیزم میشکستند یکی خود را تکه تکه کرد و هفت تا باقی ماندند هفت بچه ی زنگی به "دون" رفتند یکی گفت میمانم و شش تا باقی ماندند شش بچه ی زنگی به دادگاه رفتند یکی از قبل رسیده بود و پنج تا باقی ماندند پنج بچه ی زنگی به نزدیکی کندو رفتند زنبوری یکی را نیش زد و چهار تا باقی ماندند چهار بچه ی زنگی در اتاق بودند یکی را شاه ماهی قرمز بلعید و سه تا باقی ماندند سه بچه ی زنگی از خانه بیرون امدند خرس یکی را خورد و دو تا باقی ماندند دو بچه ی زنگی رو به رو ی هم ایستادند یکی دیگری را کشت و یک بچه ی زنگی باقی ماند یک بچه ی زنگی تنها بود خود را به دار اویخت و دگر هیچ کدام از ان ها نبودند.... 0 3 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 61 با لحن واضحی گفت:« درحالی که زنده هستیم در میان مرگ قرار داریم». 0 1 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 191 همه چیز به نفع یک آدم دیوانه تمام میشود. او دو برابر یک انسان عاقل زرنگ است! 0 2 ♤~ 1403/11/12 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 216 《نمیبینید؟ ما خود باغوحش هستیم... دیشب بهسختی انسان بودیم. ما خود باغوحش هستیم...》 0 8 ♤~ 1403/11/12 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 99 مطمئن باش، گناهت تو را پیدا خواهد کرد_ 0 5 باقر آقایی 1403/5/10 و سپس هیچ کس نبود آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 12 0 1 معصومه مهدیفر 1403/9/17 پس آنگاه هیچ کس نبود آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 72 《در حالی که زندگی میکنیم به مرگ خیلی نزدیک هستیم.》 0 0 امیرمهدی دماوندی 1403/5/27 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 245 0 3 رؤیا 1403/11/12 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 33 0 4 سید محمدباقر ابراهیمی 1403/9/4 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 82 وقتی زندگی کسی در خطر باشد، زیاد درباره احساسات فکر نمیکند. 0 33 کوثر نصیرپور 1403/2/26 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 62 ما زندگان تخم مرگیم!! 0 11 farah 1403/10/7 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 100 _ به گمانم که اشتباه میکنی بلور،بیشتر دیوانههای آدمکش آدمهای آرامی هستند،افرادی دوست داشتنی . 0 47
بریدههای کتاب و آنگاه هیچکس نماند ماه آفرید 1403/4/28 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 61 با لحن واضحی گفت:«در حالی که زنده هستیم، در میان مرگ قرار داریم » 0 12 ماه آفرید 1403/4/28 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 83 متنی را به یاد می آورم که وقتی بچه بودم در مهدکودک نصب شده بود «مطمئن باش گناهت تو را پیدا خواهد کرد» 0 12 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 95 با لحن خشنی گفت :« باور کردن داستان راحت تر از جستجو برای حقیقت است!». 0 8 Alex 1402/8/15 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 45 "دکتر: بعضی وقتا احساس افسردگی می کنم. این حس منو می ترسونه. قاضی: نمی تونی با دارو کنترلش کنی؟ دکتر: ترجیح میدم بدون دارو این کارو بکنم. قاضی: پس توام به دارو اعتقاد نداری دکتر! دکتر: مگه تو به عدالت اعتقاد داری؟. 0 9 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 117 « هیچ استثنایی پذیرفته نیست! همه ما قابلیت این را داریم که اُوِن باشیم». 0 6 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 32 جزیره یک حس جادویی دارد. خود این کلمه خیلی فانتزی است! جزیره خودش دنیایی دارد. دنیایی که شاید هرگز از آن برنگردی... 0 7 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 222 هیچ هنرمندی به تنهایی از هنرش لذت نمیبرد. نوعی خواست درونی وجود دارد که فرد میخواهد پذیرفته شود،به رسمیت شناخته شود و این خواست درونی غیر قابل انکار است! 0 6 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 83 ...مطمئن باش گناهت تورا پیدا خواهد کرد... 0 2 آرتمیس 1404/2/10 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 1 کل داستان بر اساس این شعر هست ده بچه ی زنگی به گردش رفتند یکی خود را خفه کرد و نه تا باقیماندند نه بچه زنگیتا دیروقت نشستند یکی به خواب رفت و سپس هشت تا باقی ماندند هشت بچه ی زنگی هیزم میشکستند یکی خود را تکه تکه کرد و هفت تا باقی ماندند هفت بچه ی زنگی به "دون" رفتند یکی گفت میمانم و شش تا باقی ماندند شش بچه ی زنگی به دادگاه رفتند یکی از قبل رسیده بود و پنج تا باقی ماندند پنج بچه ی زنگی به نزدیکی کندو رفتند زنبوری یکی را نیش زد و چهار تا باقی ماندند چهار بچه ی زنگی در اتاق بودند یکی را شاه ماهی قرمز بلعید و سه تا باقی ماندند سه بچه ی زنگی از خانه بیرون امدند خرس یکی را خورد و دو تا باقی ماندند دو بچه ی زنگی رو به رو ی هم ایستادند یکی دیگری را کشت و یک بچه ی زنگی باقی ماند یک بچه ی زنگی تنها بود خود را به دار اویخت و دگر هیچ کدام از ان ها نبودند.... 0 3 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 61 با لحن واضحی گفت:« درحالی که زنده هستیم در میان مرگ قرار داریم». 0 1 ایمان 1402/3/26 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 191 همه چیز به نفع یک آدم دیوانه تمام میشود. او دو برابر یک انسان عاقل زرنگ است! 0 2 ♤~ 1403/11/12 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 216 《نمیبینید؟ ما خود باغوحش هستیم... دیشب بهسختی انسان بودیم. ما خود باغوحش هستیم...》 0 8 ♤~ 1403/11/12 و آنگاه هیچکس نماند آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 99 مطمئن باش، گناهت تو را پیدا خواهد کرد_ 0 5 باقر آقایی 1403/5/10 و سپس هیچ کس نبود آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 12 0 1 معصومه مهدیفر 1403/9/17 پس آنگاه هیچ کس نبود آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 72 《در حالی که زندگی میکنیم به مرگ خیلی نزدیک هستیم.》 0 0 امیرمهدی دماوندی 1403/5/27 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 245 0 3 رؤیا 1403/11/12 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 33 0 4 سید محمدباقر ابراهیمی 1403/9/4 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 82 وقتی زندگی کسی در خطر باشد، زیاد درباره احساسات فکر نمیکند. 0 33 کوثر نصیرپور 1403/2/26 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 62 ما زندگان تخم مرگیم!! 0 11 farah 1403/10/7 ده بچه زنگی آگاتا کریستی 4.4 88 صفحۀ 100 _ به گمانم که اشتباه میکنی بلور،بیشتر دیوانههای آدمکش آدمهای آرامی هستند،افرادی دوست داشتنی . 0 47