بریدهای از کتاب و آنگاه هیچکس نماند اثر آگاتا کریستی
1404/2/10
صفحۀ 1
کل داستان بر اساس این شعر هست ده بچه ی زنگی به گردش رفتند یکی خود را خفه کرد و نه تا باقیماندند نه بچه زنگیتا دیروقت نشستند یکی به خواب رفت و سپس هشت تا باقی ماندند هشت بچه ی زنگی هیزم میشکستند یکی خود را تکه تکه کرد و هفت تا باقی ماندند هفت بچه ی زنگی به "دون" رفتند یکی گفت میمانم و شش تا باقی ماندند شش بچه ی زنگی به دادگاه رفتند یکی از قبل رسیده بود و پنج تا باقی ماندند پنج بچه ی زنگی به نزدیکی کندو رفتند زنبوری یکی را نیش زد و چهار تا باقی ماندند چهار بچه ی زنگی در اتاق بودند یکی را شاه ماهی قرمز بلعید و سه تا باقی ماندند سه بچه ی زنگی از خانه بیرون امدند خرس یکی را خورد و دو تا باقی ماندند دو بچه ی زنگی رو به رو ی هم ایستادند یکی دیگری را کشت و یک بچه ی زنگی باقی ماند یک بچه ی زنگی تنها بود خود را به دار اویخت و دگر هیچ کدام از ان ها نبودند....
کل داستان بر اساس این شعر هست ده بچه ی زنگی به گردش رفتند یکی خود را خفه کرد و نه تا باقیماندند نه بچه زنگیتا دیروقت نشستند یکی به خواب رفت و سپس هشت تا باقی ماندند هشت بچه ی زنگی هیزم میشکستند یکی خود را تکه تکه کرد و هفت تا باقی ماندند هفت بچه ی زنگی به "دون" رفتند یکی گفت میمانم و شش تا باقی ماندند شش بچه ی زنگی به دادگاه رفتند یکی از قبل رسیده بود و پنج تا باقی ماندند پنج بچه ی زنگی به نزدیکی کندو رفتند زنبوری یکی را نیش زد و چهار تا باقی ماندند چهار بچه ی زنگی در اتاق بودند یکی را شاه ماهی قرمز بلعید و سه تا باقی ماندند سه بچه ی زنگی از خانه بیرون امدند خرس یکی را خورد و دو تا باقی ماندند دو بچه ی زنگی رو به رو ی هم ایستادند یکی دیگری را کشت و یک بچه ی زنگی باقی ماند یک بچه ی زنگی تنها بود خود را به دار اویخت و دگر هیچ کدام از ان ها نبودند....
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.