بریدههای کتاب کلیدر؛ جلد اول و دوم زهره نمازیان 1403/4/22 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 127 بیهوده شتاب مکن. چرخ میچرخد.دم از پی دم میگریزد و به فنا میریزد. 0 0 سمیرا 1403/12/21 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 134 کشندهتر از این چیست که آدم به کاری خلاف طبعش واداشته شود؟ 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/10/10 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 111 غربت در غروب گلوگیرتر است. 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/11/10 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 422 دلش چنین میخواست. اما کو جرأت؟! این است که آدمیزاد - دستکم - دو گونه زندگانی میکند؛ یکی آن که هست و دیگری آن که میخواهد. 0 2 راضیه رسولی 1404/4/3 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 98 چشم های آدم از زبانش راست تر حرف می زند. 1 19 زهرا چاوشی 1402/8/7 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 200 چگونه اما عشق میآید؟ من چه میدانم؟ نسیم را مگر که دیده است؟ غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟ چشم کدام سر، تاب باز نگاه آذرخش داشته است؟ از کجا میروید؟ در کجا جان میگیرد؟ در کدام راه پیش میرود؟ رو به کدام سوی؟ چه میدانم؟ دیوانه را مگر مقصدی هست؟ بگذار جهان برآشوبد! 0 3 سمیرا 1403/12/25 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 238 پذیرفته بود که تنها و در تنهایی خاک غم بر سر کند. اندوه دل بقچه ای باید بپیچد و کناری بگذارد. این درد به دیگری نشت نباید بکند. 0 2 رضا یحیی پور 1404/2/5 کلیدر دورهی ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 2400 -بر نمی آمد که شماها اینجا به جنگ آمده باشید! اول این جور فهمیدم که به صلح آمده اید؟! - جنگ و صلح کی از هم جدا بوده اند؟! ... زبان را برای صلح در دهان داریم و تفنگ را برای جنگ در دستها. رسم مردی همین است! 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/10/24 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 210 عشق اگر چه میسوزاند، اما جلای جان نیز هست. لحظهها را رنگین میکند. سرخ. خون را داغ میکند. آفتاب است. فراز و فرود جان. کوهستانی افسانهای است. هموار به ناهموار، ناهموار به هموار. کشف تازهای از خود در خود. ریشههایی تازه در قلب به جنبش و رویش آغاز میکنند. در انبوه غبار باطن، موجی نو پدید میآید. تا کی جای باز کند و بروید و بماند، چیزی ناشناخته است. خود را مگر در گمشدگی خود بازیابد. چگونه اما عشق میآید؟ من چه میدانم؟ نسیم را مگر که دیده است؟ غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟ چشم کدام سر، تاب بازنگاه آذرخش داشته است؟ از کجا میروید؟ در کجا جان میگیرد؟ در کدام راه پیش میرود؟ رو به کدام سوی؟ چه میدانم؟ دیوانه را مگر مقصدی هست؟ بگذار جهان برآشوبد! 0 3 نرگس سلطانی 1402/11/21 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 200 عشق، اگر چه میسوزاند، اما جلای جان نیز هست. لحظهها را رنگین میکند. سرخ. خون را داغ میکند. آفتاب است. فراز و فرود جان. کوهستانی افسانهایست. هموار به ناهموار، ناهموار به هموار. کشف تازهای از خود در خود. ریشههایی تازه در قلب به جنبش و رویش آغاز میکنند. در انبوه غبار باطن، موجی نو پدید میآید. تا کی جا باز کند و بروید و بماند، چیزی ناشناخته است. خود را مگر در گمشدگی خود بازیابد. چگونه اما عشق میآید؟ من چه میدانم؟ نسیم را مگر که دیده است؟ غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟ چشم کدام سر، تاب باز نگاه آذرخش داشته است؟ از کجا میروید؟ در کجا جان میگیرد؟ در کدام راه پیش میرود؟ رو به کدام سوی؟ چه میدانم؟ دیوانه را مگر مقصدی هست؟ بگذار جهان برآشوبد! 1 24 ! Se Mo Ha ! 1403/10/26 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 232 دریغا روزهایی که بیدلبستگی بگذرند. دریغا بیگانگی. اما آدمیزاد را مگر تاب و توان آن هست که از هر کس و هر چیز ببرّد؟ دمی شاید؛ یا روزی و ماهی شاید به اراده چنین کند. اما سرشت او چنین نیست. پیوند مییابد و میپیوندد. جذب میشود. شوق یگانگی. خود را به دیگری بست میزند. خود را به دیگری میسپرد. خود از آن او، او از آن خود. میخواهد پس خواها دارد. خواها دارد، پس میخواهد. هست، پس چنین است. مگر نباشد تا نپیوندد. مگر بمیرد. 0 4 زهره نمازیان 1403/4/22 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 129 بیم پاها را سست میکند. 0 1 راضیه رسولی 1404/4/4 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 12 روز رنگ دیگری می گیرد هنگامی که روزگار تو زیر و زبر شده است. 0 11 ! Se Mo Ha ! 1403/10/12 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 209 تب اگرچه تن را نزار میکند، اما گرمایی دیگرگونه میبخشد. 0 13 ! Se Mo Ha ! 1403/11/9 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 410 در این چشمها چه نیرویی نهفته بود؟ چه در خود پنهان داشتند؟ چیست آنچه نرمنرم به جان میخلد - خلیده است! - و تا مرز باژگونگی، تو آن را حس نمیکنی؟ ذره. ذره. نورند؟ روشناییاند؟ روشنایی را که میتوان دید. پس این چیست؟ در تو نفوذ میکند، اما تو نمیتوانی دریابیاش. شعله است. اما مگر شعله گم از چشم میماند؟ از کجای جان، این نگاه برمیخیزد؟ گاه دردی به جان میبخشد و گاه جان از شوق لبریز میکند. گاه در تردیدی کشنده منگنهات میکند و گاه در هجوم ناشناختههای خود، بیتابت میکند. هم اکنون؛ چنان که هم اکنون. در چمبر گیر کردهای. 0 4 ! Se Mo Ha ! 1403/11/11 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 530 کینه در انسان ساقط - یا انسانی که خود میپندارد ساقط شده است - روی به یک چیز یا یک کس ندارد. کینهی چنین کس، رو به دیوار، به معشوق و به خاک بیابان هم دارد. 0 0 زهراخیرزاده 1403/9/8 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 41 0 0 رضا یحیی پور 1404/3/5 کلیدر دورهی ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 12 پس «مارال» به نام «دلاور» چوپان رفته بود. چو که دلاور ... قلچماق و دلپاک و سر براه و دل به کار بود، مرد را همین بس! 1 0 نرگس سلطانی 1402/11/22 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 254 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/9/30 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 77 در چشم انسان بیابانگرد، طبیعیتر از طبیعت هیچ نیست. 0 13
بریدههای کتاب کلیدر؛ جلد اول و دوم زهره نمازیان 1403/4/22 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 127 بیهوده شتاب مکن. چرخ میچرخد.دم از پی دم میگریزد و به فنا میریزد. 0 0 سمیرا 1403/12/21 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 134 کشندهتر از این چیست که آدم به کاری خلاف طبعش واداشته شود؟ 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/10/10 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 111 غربت در غروب گلوگیرتر است. 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/11/10 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 422 دلش چنین میخواست. اما کو جرأت؟! این است که آدمیزاد - دستکم - دو گونه زندگانی میکند؛ یکی آن که هست و دیگری آن که میخواهد. 0 2 راضیه رسولی 1404/4/3 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 98 چشم های آدم از زبانش راست تر حرف می زند. 1 19 زهرا چاوشی 1402/8/7 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 200 چگونه اما عشق میآید؟ من چه میدانم؟ نسیم را مگر که دیده است؟ غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟ چشم کدام سر، تاب باز نگاه آذرخش داشته است؟ از کجا میروید؟ در کجا جان میگیرد؟ در کدام راه پیش میرود؟ رو به کدام سوی؟ چه میدانم؟ دیوانه را مگر مقصدی هست؟ بگذار جهان برآشوبد! 0 3 سمیرا 1403/12/25 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 238 پذیرفته بود که تنها و در تنهایی خاک غم بر سر کند. اندوه دل بقچه ای باید بپیچد و کناری بگذارد. این درد به دیگری نشت نباید بکند. 0 2 رضا یحیی پور 1404/2/5 کلیدر دورهی ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 2400 -بر نمی آمد که شماها اینجا به جنگ آمده باشید! اول این جور فهمیدم که به صلح آمده اید؟! - جنگ و صلح کی از هم جدا بوده اند؟! ... زبان را برای صلح در دهان داریم و تفنگ را برای جنگ در دستها. رسم مردی همین است! 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/10/24 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 210 عشق اگر چه میسوزاند، اما جلای جان نیز هست. لحظهها را رنگین میکند. سرخ. خون را داغ میکند. آفتاب است. فراز و فرود جان. کوهستانی افسانهای است. هموار به ناهموار، ناهموار به هموار. کشف تازهای از خود در خود. ریشههایی تازه در قلب به جنبش و رویش آغاز میکنند. در انبوه غبار باطن، موجی نو پدید میآید. تا کی جای باز کند و بروید و بماند، چیزی ناشناخته است. خود را مگر در گمشدگی خود بازیابد. چگونه اما عشق میآید؟ من چه میدانم؟ نسیم را مگر که دیده است؟ غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟ چشم کدام سر، تاب بازنگاه آذرخش داشته است؟ از کجا میروید؟ در کجا جان میگیرد؟ در کدام راه پیش میرود؟ رو به کدام سوی؟ چه میدانم؟ دیوانه را مگر مقصدی هست؟ بگذار جهان برآشوبد! 0 3 نرگس سلطانی 1402/11/21 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 200 عشق، اگر چه میسوزاند، اما جلای جان نیز هست. لحظهها را رنگین میکند. سرخ. خون را داغ میکند. آفتاب است. فراز و فرود جان. کوهستانی افسانهایست. هموار به ناهموار، ناهموار به هموار. کشف تازهای از خود در خود. ریشههایی تازه در قلب به جنبش و رویش آغاز میکنند. در انبوه غبار باطن، موجی نو پدید میآید. تا کی جا باز کند و بروید و بماند، چیزی ناشناخته است. خود را مگر در گمشدگی خود بازیابد. چگونه اما عشق میآید؟ من چه میدانم؟ نسیم را مگر که دیده است؟ غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟ چشم کدام سر، تاب باز نگاه آذرخش داشته است؟ از کجا میروید؟ در کجا جان میگیرد؟ در کدام راه پیش میرود؟ رو به کدام سوی؟ چه میدانم؟ دیوانه را مگر مقصدی هست؟ بگذار جهان برآشوبد! 1 24 ! Se Mo Ha ! 1403/10/26 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 232 دریغا روزهایی که بیدلبستگی بگذرند. دریغا بیگانگی. اما آدمیزاد را مگر تاب و توان آن هست که از هر کس و هر چیز ببرّد؟ دمی شاید؛ یا روزی و ماهی شاید به اراده چنین کند. اما سرشت او چنین نیست. پیوند مییابد و میپیوندد. جذب میشود. شوق یگانگی. خود را به دیگری بست میزند. خود را به دیگری میسپرد. خود از آن او، او از آن خود. میخواهد پس خواها دارد. خواها دارد، پس میخواهد. هست، پس چنین است. مگر نباشد تا نپیوندد. مگر بمیرد. 0 4 زهره نمازیان 1403/4/22 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 129 بیم پاها را سست میکند. 0 1 راضیه رسولی 1404/4/4 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 12 روز رنگ دیگری می گیرد هنگامی که روزگار تو زیر و زبر شده است. 0 11 ! Se Mo Ha ! 1403/10/12 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 209 تب اگرچه تن را نزار میکند، اما گرمایی دیگرگونه میبخشد. 0 13 ! Se Mo Ha ! 1403/11/9 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 410 در این چشمها چه نیرویی نهفته بود؟ چه در خود پنهان داشتند؟ چیست آنچه نرمنرم به جان میخلد - خلیده است! - و تا مرز باژگونگی، تو آن را حس نمیکنی؟ ذره. ذره. نورند؟ روشناییاند؟ روشنایی را که میتوان دید. پس این چیست؟ در تو نفوذ میکند، اما تو نمیتوانی دریابیاش. شعله است. اما مگر شعله گم از چشم میماند؟ از کجای جان، این نگاه برمیخیزد؟ گاه دردی به جان میبخشد و گاه جان از شوق لبریز میکند. گاه در تردیدی کشنده منگنهات میکند و گاه در هجوم ناشناختههای خود، بیتابت میکند. هم اکنون؛ چنان که هم اکنون. در چمبر گیر کردهای. 0 4 ! Se Mo Ha ! 1403/11/11 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 530 کینه در انسان ساقط - یا انسانی که خود میپندارد ساقط شده است - روی به یک چیز یا یک کس ندارد. کینهی چنین کس، رو به دیوار، به معشوق و به خاک بیابان هم دارد. 0 0 زهراخیرزاده 1403/9/8 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 41 0 0 رضا یحیی پور 1404/3/5 کلیدر دورهی ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 12 پس «مارال» به نام «دلاور» چوپان رفته بود. چو که دلاور ... قلچماق و دلپاک و سر براه و دل به کار بود، مرد را همین بس! 1 0 نرگس سلطانی 1402/11/22 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 254 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/9/30 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 68 صفحۀ 77 در چشم انسان بیابانگرد، طبیعیتر از طبیعت هیچ نیست. 0 13