بریدههای کتاب کلیدر؛ جلد اول و دوم نرگس سلطانی 1402/11/22 - 19:57 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 254 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/9/30 - 01:20 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 77 در چشم انسان بیابانگرد، طبیعیتر از طبیعت هیچ نیست. 0 13 رضا یحیی پور 1404/2/31 - 06:49 کلیدر دورهی ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 2964 زندگانی را شیرین و شایسته دوست داشته ایم؛ پس مرگ را هم شایسته میخواهیم. مرگ پلشت، سزاوار زندگانی پلشت است. چون که نکبت زندگانی پلشت را خون هم نمی تواند بشوید. زندگانی کرده ایم خان عمو، به سربلندی و بزرگی زندگانی کردهایم و روا نیست که خود را با پلشتی آلوده کنیم. باز هم اگر شهوت زنده ماندن می داشتیم شاید که نکبت میگرفتیم! 0 2 رضا یحیی پور 1403/10/19 - 15:57 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 368 در این جهان گرد و فراخ، کم آدمی رهاست، آزاد است. هر تنابنده گرفتار در گرفتار است پنداری مردمان در تار عنکبوتی بی پایان گرفتار آمده اند. هر تن بندی تنی دیگر چیز دیگر شانه هایشان بسته شده است. دستهایشان بسته شده است. مغزهایشان زبانهایشان بسته شده است. بسان صد سالگانی درون همان چاردیواری که پای بر خشت نهاده اند، سر بر خشت میگذارند؛ بندی خشت دیوار. بسا مردمانی که همه عمر خود درد فراز بردن دیوار پیرامون خود روزگار به سر میبرند؛ بندی دیوارهای بلند. بسا کسانی که تو میشناسی بر دیگچه های سکه خود، اژدهاوش چمبر زده اند؛ بندی خون ناچاران. بسا گرفتاران. بسی گرفتاران. یکی به کندوی خود یکی به انبار خود یکی به دشت و یکی به آیش یکی به گله یکی به چوبدست گله. اربابان به غارت و آن دیگران به غارت شدن. دهقان به خاک کهنه این خاک نان شب و قرض و به دسته بیلش بسته است. چوپان به شب دراز و ستاره چوبدار به پشم و پوست پیله ور به همه به هر سوی به هزار سوی همه به هم چنان که خارها درمنه ها درختها گلها و قارچها به زمین و آفتاب و هوا بسته اند. توری است تنیده در هم این زندگانی، درویش! 0 2 نیما اسدی 1403/1/7 - 02:20 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 618 آدمیزاد گاهی به یک نظر هواخواه کسی می شود و گاهی هم صد سال اگر با کسی دمخور باشد دلش بار نمی دهد که با او دست به یک کاسه ببرد 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/11/12 - 17:52 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 632 های مرد ایلیاتی، مرد ایلیاتی! دنیا چقدر برای تو عزیز است؟ عاشق همهی این دنیایی و اما در این میان، پیش پای سه بت روی بر خاک میمالی. تفنگ و زن و اسب، نگاه زن، برق تفنگ و تاخت و توان اسب تو را به ستایش برمیانگیزد: برنو، مارال، قرهآت! به دیدنشان بیخود از خود میشوی مرد ایلی. شوق و جذبهای مییابی. دل به غوغا آغشته میداری. پندارت پریشان میشود. بیتاب میشوی، ای بندهی توانایی. بندهی شتاب و غوغاهای شبانه. 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/10/11 - 22:07 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 162 بر گوش کر، نگفته بهتر. 0 1 پریسا نصیری 1403/5/31 - 23:44 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 477 0 2 نرگس سلطانی 1402/11/24 - 18:27 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 326 0 3 ریحانه معموری 1403/4/19 - 21:38 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 76 درد از همین نقطه پیدا میشود. گنگیِ زبان و گستردگی جان. صحرای به آتش درنشسته، پشت لبهای بسته. شعله، شعله ای که پایانیش نیست و پنداری آغازیش نیز نبوده است، از دریچه چشم ها زبانه میکشد. صحرای سوخته، صحرای سوخته! 0 3 ! Se Mo Ha ! 1403/11/7 - 19:44 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 401 چنین است شاید که گل، در سرما نیز بتواند بروید. دلمردگی و درماندگی، کی پیشگیر عشق بوده است؟ سرشت آتش، زبانه زدن است و سرشت خون، روان بودن. آنچه را که بند و شمشیر نتواند جلو ببندد، غم شکنبه کی تواند؟ هرگز. مارال دل به دریا داده بود؛ پروای رسواییش، نی! خود به باد سپرده، چشم پرهیز فروبسته و بند دل گشاده بود. در بند و گره تا کی؟ بگذار بر جهانی آشکار شود. اگر این گناه است، آتش خوشتر. گو جهنم را داغ تر کنند. ... سر، هوای شوریدن دارد. دیوانه به بازار! 0 2 سمیرا 1403/12/25 - 00:09 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 238 همیشه خدا که باد بر یک سو نیست. هر سربالایی کلهپایی هم دارد. آدمیزاد همین است دیگر! 0 2 rose 1402/7/11 - 23:32 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 618 0 3 𝓡𝓜 1403/1/25 - 01:57 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 393 0 2 زهراخیرزاده 1403/9/2 - 15:35 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 28 0 2 فرشته سجادی فر 1403/10/10 - 16:10 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 73 درِ آشنایی گشوده شد.میان دو زن،نام مرد کلیدیست به گشایش قفلی که هر کدام بر دریچه قلب خود بسته دارند. 5 14 سمیرا 1404/1/2 - 12:19 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 350 در اینهمه ستاره و سیاهی، اندوه تو کدام کس به خانه خود راه می دهد؟ نگاهی کو، به سوی تو؟ گوشی کو، به ضجههای تو؟ تو پنهانی مادر. زاری میکنی، در نهفت خود میگریی، درد در جان تو تیر میکشید، با اینهمه تو پنهانی، مادر. 0 4 ! Se Mo Ha ! 1403/9/26 - 19:51 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 46 در خانه باز است، اما چهرهی خداوند خانه را دست پر، باز میکند. 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/10/27 - 21:18 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 233 چشم بینا در خرمن آتش و دودی که از دل زبانه میکشد، گم میشود. چشم آنگاه میدانی برای دیدن دارد، که آتش و دود فرونشسته باشد؛ که جنون فروکش کرده باشد و بر گورهای سوخته، آرامش بال انداخته باشد. چشم بینا، درون دود سودا کور است. بگذار پلکها فروبسته بمانند. بگذار این سرشت گدازان بخروشد، تنوره بکشد، به غوغا درآید تا مگر با عشق دیداری کند، حتی اگر غرقابیش پیش روی دهن گشوده باشد. کدام نابود شدنی از این شکوهمندتر؟ چشم بینا به بینایان واگذار! 0 1 نرگس سلطانی 1402/11/30 - 18:43 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 407 0 1
بریدههای کتاب کلیدر؛ جلد اول و دوم نرگس سلطانی 1402/11/22 - 19:57 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 254 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/9/30 - 01:20 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 77 در چشم انسان بیابانگرد، طبیعیتر از طبیعت هیچ نیست. 0 13 رضا یحیی پور 1404/2/31 - 06:49 کلیدر دورهی ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 2964 زندگانی را شیرین و شایسته دوست داشته ایم؛ پس مرگ را هم شایسته میخواهیم. مرگ پلشت، سزاوار زندگانی پلشت است. چون که نکبت زندگانی پلشت را خون هم نمی تواند بشوید. زندگانی کرده ایم خان عمو، به سربلندی و بزرگی زندگانی کردهایم و روا نیست که خود را با پلشتی آلوده کنیم. باز هم اگر شهوت زنده ماندن می داشتیم شاید که نکبت میگرفتیم! 0 2 رضا یحیی پور 1403/10/19 - 15:57 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 368 در این جهان گرد و فراخ، کم آدمی رهاست، آزاد است. هر تنابنده گرفتار در گرفتار است پنداری مردمان در تار عنکبوتی بی پایان گرفتار آمده اند. هر تن بندی تنی دیگر چیز دیگر شانه هایشان بسته شده است. دستهایشان بسته شده است. مغزهایشان زبانهایشان بسته شده است. بسان صد سالگانی درون همان چاردیواری که پای بر خشت نهاده اند، سر بر خشت میگذارند؛ بندی خشت دیوار. بسا مردمانی که همه عمر خود درد فراز بردن دیوار پیرامون خود روزگار به سر میبرند؛ بندی دیوارهای بلند. بسا کسانی که تو میشناسی بر دیگچه های سکه خود، اژدهاوش چمبر زده اند؛ بندی خون ناچاران. بسا گرفتاران. بسی گرفتاران. یکی به کندوی خود یکی به انبار خود یکی به دشت و یکی به آیش یکی به گله یکی به چوبدست گله. اربابان به غارت و آن دیگران به غارت شدن. دهقان به خاک کهنه این خاک نان شب و قرض و به دسته بیلش بسته است. چوپان به شب دراز و ستاره چوبدار به پشم و پوست پیله ور به همه به هر سوی به هزار سوی همه به هم چنان که خارها درمنه ها درختها گلها و قارچها به زمین و آفتاب و هوا بسته اند. توری است تنیده در هم این زندگانی، درویش! 0 2 نیما اسدی 1403/1/7 - 02:20 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 618 آدمیزاد گاهی به یک نظر هواخواه کسی می شود و گاهی هم صد سال اگر با کسی دمخور باشد دلش بار نمی دهد که با او دست به یک کاسه ببرد 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/11/12 - 17:52 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 632 های مرد ایلیاتی، مرد ایلیاتی! دنیا چقدر برای تو عزیز است؟ عاشق همهی این دنیایی و اما در این میان، پیش پای سه بت روی بر خاک میمالی. تفنگ و زن و اسب، نگاه زن، برق تفنگ و تاخت و توان اسب تو را به ستایش برمیانگیزد: برنو، مارال، قرهآت! به دیدنشان بیخود از خود میشوی مرد ایلی. شوق و جذبهای مییابی. دل به غوغا آغشته میداری. پندارت پریشان میشود. بیتاب میشوی، ای بندهی توانایی. بندهی شتاب و غوغاهای شبانه. 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/10/11 - 22:07 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 162 بر گوش کر، نگفته بهتر. 0 1 پریسا نصیری 1403/5/31 - 23:44 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 477 0 2 نرگس سلطانی 1402/11/24 - 18:27 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 326 0 3 ریحانه معموری 1403/4/19 - 21:38 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 76 درد از همین نقطه پیدا میشود. گنگیِ زبان و گستردگی جان. صحرای به آتش درنشسته، پشت لبهای بسته. شعله، شعله ای که پایانیش نیست و پنداری آغازیش نیز نبوده است، از دریچه چشم ها زبانه میکشد. صحرای سوخته، صحرای سوخته! 0 3 ! Se Mo Ha ! 1403/11/7 - 19:44 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 401 چنین است شاید که گل، در سرما نیز بتواند بروید. دلمردگی و درماندگی، کی پیشگیر عشق بوده است؟ سرشت آتش، زبانه زدن است و سرشت خون، روان بودن. آنچه را که بند و شمشیر نتواند جلو ببندد، غم شکنبه کی تواند؟ هرگز. مارال دل به دریا داده بود؛ پروای رسواییش، نی! خود به باد سپرده، چشم پرهیز فروبسته و بند دل گشاده بود. در بند و گره تا کی؟ بگذار بر جهانی آشکار شود. اگر این گناه است، آتش خوشتر. گو جهنم را داغ تر کنند. ... سر، هوای شوریدن دارد. دیوانه به بازار! 0 2 سمیرا 1403/12/25 - 00:09 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 238 همیشه خدا که باد بر یک سو نیست. هر سربالایی کلهپایی هم دارد. آدمیزاد همین است دیگر! 0 2 rose 1402/7/11 - 23:32 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 618 0 3 𝓡𝓜 1403/1/25 - 01:57 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 393 0 2 زهراخیرزاده 1403/9/2 - 15:35 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 28 0 2 فرشته سجادی فر 1403/10/10 - 16:10 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 73 درِ آشنایی گشوده شد.میان دو زن،نام مرد کلیدیست به گشایش قفلی که هر کدام بر دریچه قلب خود بسته دارند. 5 14 سمیرا 1404/1/2 - 12:19 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 350 در اینهمه ستاره و سیاهی، اندوه تو کدام کس به خانه خود راه می دهد؟ نگاهی کو، به سوی تو؟ گوشی کو، به ضجههای تو؟ تو پنهانی مادر. زاری میکنی، در نهفت خود میگریی، درد در جان تو تیر میکشید، با اینهمه تو پنهانی، مادر. 0 4 ! Se Mo Ha ! 1403/9/26 - 19:51 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 46 در خانه باز است، اما چهرهی خداوند خانه را دست پر، باز میکند. 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/10/27 - 21:18 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 233 چشم بینا در خرمن آتش و دودی که از دل زبانه میکشد، گم میشود. چشم آنگاه میدانی برای دیدن دارد، که آتش و دود فرونشسته باشد؛ که جنون فروکش کرده باشد و بر گورهای سوخته، آرامش بال انداخته باشد. چشم بینا، درون دود سودا کور است. بگذار پلکها فروبسته بمانند. بگذار این سرشت گدازان بخروشد، تنوره بکشد، به غوغا درآید تا مگر با عشق دیداری کند، حتی اگر غرقابیش پیش روی دهن گشوده باشد. کدام نابود شدنی از این شکوهمندتر؟ چشم بینا به بینایان واگذار! 0 1 نرگس سلطانی 1402/11/30 - 18:43 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 407 0 1