بریدهای از کتاب کلیدر؛ جلد اول و دوم اثر محمود دولت آبادی
1403/11/7
صفحۀ 401
چنین است شاید که گل، در سرما نیز بتواند بروید. دلمردگی و درماندگی، کی پیشگیر عشق بوده است؟ سرشت آتش، زبانه زدن است و سرشت خون، روان بودن. آنچه را که بند و شمشیر نتواند جلو ببندد، غم شکنبه کی تواند؟ هرگز. مارال دل به دریا داده بود؛ پروای رسواییش، نی! خود به باد سپرده، چشم پرهیز فروبسته و بند دل گشاده بود. در بند و گره تا کی؟ بگذار بر جهانی آشکار شود. اگر این گناه است، آتش خوشتر. گو جهنم را داغ تر کنند. ... سر، هوای شوریدن دارد. دیوانه به بازار!
چنین است شاید که گل، در سرما نیز بتواند بروید. دلمردگی و درماندگی، کی پیشگیر عشق بوده است؟ سرشت آتش، زبانه زدن است و سرشت خون، روان بودن. آنچه را که بند و شمشیر نتواند جلو ببندد، غم شکنبه کی تواند؟ هرگز. مارال دل به دریا داده بود؛ پروای رسواییش، نی! خود به باد سپرده، چشم پرهیز فروبسته و بند دل گشاده بود. در بند و گره تا کی؟ بگذار بر جهانی آشکار شود. اگر این گناه است، آتش خوشتر. گو جهنم را داغ تر کنند. ... سر، هوای شوریدن دارد. دیوانه به بازار!
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.