بریده‌ای از کتاب کلیدر؛ جلد اول و دوم اثر محمود دولت آبادی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 76

درد از همین نقطه پیدا میشود. گنگیِ زبان و گستردگی جان. صحرای به آتش درنشسته، پشت لبهای بسته. شعله، شعله ای که پایانیش نیست و پنداری آغازیش نیز نبوده است، از دریچه چشم ها زبانه میکشد. صحرای سوخته، صحرای سوخته!

درد از همین نقطه پیدا میشود. گنگیِ زبان و گستردگی جان. صحرای به آتش درنشسته، پشت لبهای بسته. شعله، شعله ای که پایانیش نیست و پنداری آغازیش نیز نبوده است، از دریچه چشم ها زبانه میکشد. صحرای سوخته، صحرای سوخته!

15

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.