بریدۀ کتاب
1403/4/19
4.5
44
صفحۀ 76
درد از همین نقطه پیدا میشود. گنگیِ زبان و گستردگی جان. صحرای به آتش درنشسته، پشت لبهای بسته. شعله، شعله ای که پایانیش نیست و پنداری آغازیش نیز نبوده است، از دریچه چشم ها زبانه میکشد. صحرای سوخته، صحرای سوخته!
درد از همین نقطه پیدا میشود. گنگیِ زبان و گستردگی جان. صحرای به آتش درنشسته، پشت لبهای بسته. شعله، شعله ای که پایانیش نیست و پنداری آغازیش نیز نبوده است، از دریچه چشم ها زبانه میکشد. صحرای سوخته، صحرای سوخته!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.