بریده‌ای از کتاب کلیدر؛ جلد اول و دوم اثر محمود دولت آبادی

! Se Mo Ha !

! Se Mo Ha !

1403/10/27 - 21:18

بریدۀ کتاب

صفحۀ 233

چشم بینا در خرمن آتش و دودی که از دل زبانه می‌کشد، گم می‌شود. چشم آن‌گاه میدانی برای دیدن دارد، که آتش و دود فرونشسته باشد؛ که جنون فروکش کرده باشد و بر گورهای سوخته، آرامش بال انداخته باشد. چشم بینا، درون دود سودا کور است. بگذار پلک‌ها فروبسته بمانند. بگذار این سرشت گدازان بخروشد، تنوره بکشد، به غوغا درآید تا مگر با عشق دیداری کند، حتی اگر غرقابی‌ش پیش روی دهن گشوده باشد. کدام نابود شدنی از این شکوهمندتر؟ چشم بینا به بینایان واگذار!

چشم بینا در خرمن آتش و دودی که از دل زبانه می‌کشد، گم می‌شود. چشم آن‌گاه میدانی برای دیدن دارد، که آتش و دود فرونشسته باشد؛ که جنون فروکش کرده باشد و بر گورهای سوخته، آرامش بال انداخته باشد. چشم بینا، درون دود سودا کور است. بگذار پلک‌ها فروبسته بمانند. بگذار این سرشت گدازان بخروشد، تنوره بکشد، به غوغا درآید تا مگر با عشق دیداری کند، حتی اگر غرقابی‌ش پیش روی دهن گشوده باشد. کدام نابود شدنی از این شکوهمندتر؟ چشم بینا به بینایان واگذار!

10

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.