بریدههای کتاب آفتاب در حجاب میم 1404/4/1 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 79 0 1 سمیرا اسدی 1403/3/9 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 151 هر که از این پس در هر کجای عالم، لب به «ام من یجیب» باز کند، دانسته و ندانسته تو را می خواند و دیده و ندیده تو را منجی خویش می یابد. خدا نمی تواند زينبش را در اضطرار ببیند. 0 2 سمیرا اسدی 1403/3/9 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 230 عباس؟! تو با خواهرت چه کردی عباس؟! تو از کجا آمده بودی عباس؟ تو چگونه خودت را به جگر زینب، پیوند زدی؟ هم اکنون که به مدینه می رسیم، من به مادرت چه بگویم؟ بگویم ام البنین!؟ مادر پسران!؟ مادر کدام پسران؟ کجایند آن چهار سروی که تو روانه کربلا کردی؟ بگویم:ام البنین! همه مادران عالم باید تربیت پسر را از تو یاد بگیرند،همه مردان عالم باید پیش تو درس ادب بخوانند. 0 1 مبین محمودی 1403/4/28 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 38 0 4 زهرا برکوک رزم 1403/9/23 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 151 خدا هیچ عزیزی را در معرض طوفان ذلت قرار ندهد. خدا هیچ شکوهمندی را دچار اضطرار نکند. امن یجیب المضطر اذا دعا و یکشف السوء چه کسی را صدا کردی؟ از چه کسی مدد خواستی؟ آن کیست در عالم که خواهش مضطر را اجابت کند؟ هم او در گوشت زمزمه می کند که: به جبران این اضطرار، از این پس، ضمیر مرجع ((امن یجیب )) تو باش. هر که از این پس در هر کجای عالم، لب به ((ام من یجیب )) باز کند، دانسته و ندانسته تو را می خواند و دیده و ندیده تو را منجی خویش می یابد. خدا نمی تواند زینبش را در اضطرار ببیند. اینت اجابت زینب! 0 17 اختر خانوم 1404/4/5 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 11 0 1 سیدمحمدصادق سیدموسوی 1402/6/19 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 71 تو حتی وقتی در شریعه، به آب نگاه میکنی، به جای خودت تمثال حسین را در آب میبینی 0 18 فاطمه. 1404/3/12 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 194 من این را میفهمم که تو فقط بابای من نیستی، بابای همهی جهانی. پدر همه عالمی، امام دنیا و آخرتی، نوه پیامبری، فرزند علی و فاطمهای، پدر سجادی و پدر امامان بعد از خودی، تو برادر زینبی! من اینهارا میفهمم و میفهمم که تو بابای همه کودکان جهانی و میفهمم که همه دنیا به تو نیازمند است. اما الان من بیش از همه به تو محتاجم و بیشتر از همه فرزند توأم، دختر توأم، دردانه توأم. 0 4 پرتقال 1403/6/11 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 51 تجلی گونه گون صفتهای تو چون صدف، گوهر ذاتت را در میان گرفته بود. کسی نمی گفت زینب. همه می گفتند: زاهده، عابده، عفیفه، قانته، قائمه، صائمه، متهجده، شریفه، موثقه، مکرمه. 0 0 فاطمه. 1404/3/9 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 82 نیازی به کلام نیست. این دختر به زبان نگاه، بهتر میتواند حرفهايش را به کرسی بنشاند. چرا که مخاطب حرفهای او حسینیست که زبان اشک و نگاه را بهتر از هرکس دیگر میفهمد. :) 0 2 فاطمه کاردانی 1403/5/6 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 138 چشمهایت را ببند خورشید!که پس از حسین در دنیا چیزی برای دیدن وجود ندارد.دنیایی که حضور حسین رادر خود برنمیتابد،دیدنی نیست. 0 9 زیزیلولو👻 1402/9/3 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 86 به سوی من بیاوریدش، به سوی من؛ که اشتیاق دوست به دیدار دوست فزونی گرفته است. 0 6 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/4/9 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 25 این بوی حسین(ع)است. این صدای گامهای حسین(ع) است که به خیمه تو نزدیک میشود و این دست اوست که یال خیمه را کنار میزند و تبسم شیرینش از پس پرده طلوع میکند. همیشه همینطور بوده است هر بار دلت هوای او را کرده او در ظهور پیش قدم شده و حیرت را هم بر اشتیاق و تمنا و شیدایت افزوده. تمام قد پیش پای او بر میخیزی و او را بر سجادهات مینشانی. میخواهی تمام تار و پود سجاده از بوی حضور او آکنده شود. میگوید: «خواهرم در نماز شبهایت مرا فراموش نکنی» و تو بر دلت میگذرد چه جای فراموشی برادر؟ مگر جز تو قبله دیگری هم هست؟ مگر ماهی حضور آب را در دریا فراموش میکند؟ مگر زیستن بی یاد تو معنا دارد؟ مگر زندگی بی حضور خاطرت ممکن است؟! 📗 ص۲۵، ۲۶ 0 5 بای. 1404/4/10 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 12 0 0 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/4/11 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 35 «مردم! ببینید چه کسی پیش روی شما ایستاده است، سپس به وجدانهایتان مراجعه کنید و ببینید که آیا کشتن من و شکستن حرَم من رواست؟ آیا من فرزندزاده پیامبر شما نیستم؟ آیا انکار میکنید که پیامبر جد من است؟ فاطمه مادر من است؟ علی پدر من است و...؟ بغض راه گلویت را سد میکند، اشک در چشمهایت حلقه میزند و قلبت گُر میگیرد. میخواهی از همان شکاف خیمه فریاد بزنی برادر! همین افتخارات ما جرائم ماست. اگر تو فرزند علی نبودی، اگر جدّ تو پیامبر نبود که سران این قوم با تو دشمنی نمیکردند و چنین لشکری به جنگ با تو نمیفرستادند! عدوات اینها به احد برمیگردد، به بدر، به حنین، کینه اینها کینه خندقی است. بغض اینها بغض خیبری است». 0 4 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/4/15 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 40 0 14 کوثر باقری 1404/4/19 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 13 میگوید: «خواهرم در نماز شبهایت مرا فراموش نکنی» و تو بر دلت میگذرد «چه جای فراموشی برادر؟ مگر جز تو قبله دیگری هم هست؟ مگر ماهی حضور آب را در دریا فراموش میکند؟ مگر زیستن بی یاد تو معنا دارد؟ مگر زندگی بی حضور خاطرهات ممکن است؟» 0 0 کوثر باقری 1404/4/19 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 24 زینب یعنی شناسای بندهای دل حسین، یعنی زیستن در دهلیزهای قلب حسین، عبور کردن از رگهای حسین و تپیدن با نبض حسین. زینب یعنی حسین در آینه تأنيث. زينب، یعنی چشیدن خار پای حسین با چشم. زینب یعنی کشیدن بار پشت حسین بر دل. 0 0 کوثر باقری 1404/4/19 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 44 بارها گفتهام که خدا اگر از همه عالم و آدم همین یک عباس را میآفرید، به نشان «فَتَبارَكَ اللَّهُ اَحْسَنَ الْخالِقِین» ش میبالید. 0 0 محمّدپور 🇮🇷 1404/4/22 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 47 خدا اگر از همهی عالم و آدم همین یک «عباس» را میآفرید، به نشانِ فَتَبارَکَ اللّٰه اَحسَنُ الخالِقینَش میبالید 0 30
بریدههای کتاب آفتاب در حجاب میم 1404/4/1 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 79 0 1 سمیرا اسدی 1403/3/9 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 151 هر که از این پس در هر کجای عالم، لب به «ام من یجیب» باز کند، دانسته و ندانسته تو را می خواند و دیده و ندیده تو را منجی خویش می یابد. خدا نمی تواند زينبش را در اضطرار ببیند. 0 2 سمیرا اسدی 1403/3/9 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 230 عباس؟! تو با خواهرت چه کردی عباس؟! تو از کجا آمده بودی عباس؟ تو چگونه خودت را به جگر زینب، پیوند زدی؟ هم اکنون که به مدینه می رسیم، من به مادرت چه بگویم؟ بگویم ام البنین!؟ مادر پسران!؟ مادر کدام پسران؟ کجایند آن چهار سروی که تو روانه کربلا کردی؟ بگویم:ام البنین! همه مادران عالم باید تربیت پسر را از تو یاد بگیرند،همه مردان عالم باید پیش تو درس ادب بخوانند. 0 1 مبین محمودی 1403/4/28 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 38 0 4 زهرا برکوک رزم 1403/9/23 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 151 خدا هیچ عزیزی را در معرض طوفان ذلت قرار ندهد. خدا هیچ شکوهمندی را دچار اضطرار نکند. امن یجیب المضطر اذا دعا و یکشف السوء چه کسی را صدا کردی؟ از چه کسی مدد خواستی؟ آن کیست در عالم که خواهش مضطر را اجابت کند؟ هم او در گوشت زمزمه می کند که: به جبران این اضطرار، از این پس، ضمیر مرجع ((امن یجیب )) تو باش. هر که از این پس در هر کجای عالم، لب به ((ام من یجیب )) باز کند، دانسته و ندانسته تو را می خواند و دیده و ندیده تو را منجی خویش می یابد. خدا نمی تواند زینبش را در اضطرار ببیند. اینت اجابت زینب! 0 17 اختر خانوم 1404/4/5 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 11 0 1 سیدمحمدصادق سیدموسوی 1402/6/19 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 71 تو حتی وقتی در شریعه، به آب نگاه میکنی، به جای خودت تمثال حسین را در آب میبینی 0 18 فاطمه. 1404/3/12 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 194 من این را میفهمم که تو فقط بابای من نیستی، بابای همهی جهانی. پدر همه عالمی، امام دنیا و آخرتی، نوه پیامبری، فرزند علی و فاطمهای، پدر سجادی و پدر امامان بعد از خودی، تو برادر زینبی! من اینهارا میفهمم و میفهمم که تو بابای همه کودکان جهانی و میفهمم که همه دنیا به تو نیازمند است. اما الان من بیش از همه به تو محتاجم و بیشتر از همه فرزند توأم، دختر توأم، دردانه توأم. 0 4 پرتقال 1403/6/11 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 51 تجلی گونه گون صفتهای تو چون صدف، گوهر ذاتت را در میان گرفته بود. کسی نمی گفت زینب. همه می گفتند: زاهده، عابده، عفیفه، قانته، قائمه، صائمه، متهجده، شریفه، موثقه، مکرمه. 0 0 فاطمه. 1404/3/9 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 82 نیازی به کلام نیست. این دختر به زبان نگاه، بهتر میتواند حرفهايش را به کرسی بنشاند. چرا که مخاطب حرفهای او حسینیست که زبان اشک و نگاه را بهتر از هرکس دیگر میفهمد. :) 0 2 فاطمه کاردانی 1403/5/6 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 138 چشمهایت را ببند خورشید!که پس از حسین در دنیا چیزی برای دیدن وجود ندارد.دنیایی که حضور حسین رادر خود برنمیتابد،دیدنی نیست. 0 9 زیزیلولو👻 1402/9/3 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 86 به سوی من بیاوریدش، به سوی من؛ که اشتیاق دوست به دیدار دوست فزونی گرفته است. 0 6 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/4/9 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 25 این بوی حسین(ع)است. این صدای گامهای حسین(ع) است که به خیمه تو نزدیک میشود و این دست اوست که یال خیمه را کنار میزند و تبسم شیرینش از پس پرده طلوع میکند. همیشه همینطور بوده است هر بار دلت هوای او را کرده او در ظهور پیش قدم شده و حیرت را هم بر اشتیاق و تمنا و شیدایت افزوده. تمام قد پیش پای او بر میخیزی و او را بر سجادهات مینشانی. میخواهی تمام تار و پود سجاده از بوی حضور او آکنده شود. میگوید: «خواهرم در نماز شبهایت مرا فراموش نکنی» و تو بر دلت میگذرد چه جای فراموشی برادر؟ مگر جز تو قبله دیگری هم هست؟ مگر ماهی حضور آب را در دریا فراموش میکند؟ مگر زیستن بی یاد تو معنا دارد؟ مگر زندگی بی حضور خاطرت ممکن است؟! 📗 ص۲۵، ۲۶ 0 5 بای. 1404/4/10 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 12 0 0 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/4/11 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 35 «مردم! ببینید چه کسی پیش روی شما ایستاده است، سپس به وجدانهایتان مراجعه کنید و ببینید که آیا کشتن من و شکستن حرَم من رواست؟ آیا من فرزندزاده پیامبر شما نیستم؟ آیا انکار میکنید که پیامبر جد من است؟ فاطمه مادر من است؟ علی پدر من است و...؟ بغض راه گلویت را سد میکند، اشک در چشمهایت حلقه میزند و قلبت گُر میگیرد. میخواهی از همان شکاف خیمه فریاد بزنی برادر! همین افتخارات ما جرائم ماست. اگر تو فرزند علی نبودی، اگر جدّ تو پیامبر نبود که سران این قوم با تو دشمنی نمیکردند و چنین لشکری به جنگ با تو نمیفرستادند! عدوات اینها به احد برمیگردد، به بدر، به حنین، کینه اینها کینه خندقی است. بغض اینها بغض خیبری است». 0 4 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/4/15 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 40 0 14 کوثر باقری 1404/4/19 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 13 میگوید: «خواهرم در نماز شبهایت مرا فراموش نکنی» و تو بر دلت میگذرد «چه جای فراموشی برادر؟ مگر جز تو قبله دیگری هم هست؟ مگر ماهی حضور آب را در دریا فراموش میکند؟ مگر زیستن بی یاد تو معنا دارد؟ مگر زندگی بی حضور خاطرهات ممکن است؟» 0 0 کوثر باقری 1404/4/19 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 24 زینب یعنی شناسای بندهای دل حسین، یعنی زیستن در دهلیزهای قلب حسین، عبور کردن از رگهای حسین و تپیدن با نبض حسین. زینب یعنی حسین در آینه تأنيث. زينب، یعنی چشیدن خار پای حسین با چشم. زینب یعنی کشیدن بار پشت حسین بر دل. 0 0 کوثر باقری 1404/4/19 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 44 بارها گفتهام که خدا اگر از همه عالم و آدم همین یک عباس را میآفرید، به نشان «فَتَبارَكَ اللَّهُ اَحْسَنَ الْخالِقِین» ش میبالید. 0 0 محمّدپور 🇮🇷 1404/4/22 آفتاب در حجاب سیدمهدی شجاعی 4.5 56 صفحۀ 47 خدا اگر از همهی عالم و آدم همین یک «عباس» را میآفرید، به نشانِ فَتَبارَکَ اللّٰه اَحسَنُ الخالِقینَش میبالید 0 30