بریده‌ای از کتاب آفتاب در حجاب اثر سیدمهدی شجاعی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 25

این بوی حسین(ع)است. این صدای گام‌های حسین(ع) است که به خیمه تو نزدیک می‌شود و این دست اوست که یال خیمه را کنار می‌زند و تبسم شیرینش از پس پرده طلوع می‌کند. همیشه همینطور بوده است هر بار دلت هوای او را کرده او در ظهور پیش قدم شده و حیرت را هم بر اشتیاق و تمنا و شیدایت افزوده. تمام قد پیش پای او بر می‌خیزی و او را بر سجاده‌ات می‌نشانی. می‌خواهی تمام تار و پود سجاده از بوی حضور او آکنده شود. می‌گوید: «خواهرم در نماز شب‌هایت مرا فراموش نکنی» و تو بر دلت می‌گذرد چه جای فراموشی برادر؟ مگر جز تو قبله دیگری هم هست؟ مگر ماهی حضور آب را در دریا فراموش می‌کند؟ مگر زیستن بی یاد تو معنا دارد؟ مگر زندگی بی حضور خاطرت ممکن است؟! 📗 ص۲۵، ۲۶

این بوی حسین(ع)است. این صدای گام‌های حسین(ع) است که به خیمه تو نزدیک می‌شود و این دست اوست که یال خیمه را کنار می‌زند و تبسم شیرینش از پس پرده طلوع می‌کند. همیشه همینطور بوده است هر بار دلت هوای او را کرده او در ظهور پیش قدم شده و حیرت را هم بر اشتیاق و تمنا و شیدایت افزوده. تمام قد پیش پای او بر می‌خیزی و او را بر سجاده‌ات می‌نشانی. می‌خواهی تمام تار و پود سجاده از بوی حضور او آکنده شود. می‌گوید: «خواهرم در نماز شب‌هایت مرا فراموش نکنی» و تو بر دلت می‌گذرد چه جای فراموشی برادر؟ مگر جز تو قبله دیگری هم هست؟ مگر ماهی حضور آب را در دریا فراموش می‌کند؟ مگر زیستن بی یاد تو معنا دارد؟ مگر زندگی بی حضور خاطرت ممکن است؟! 📗 ص۲۵، ۲۶

13

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.