سیدسجادحسینی

سیدسجادحسینی

@s_sajad

30 دنبال شده

7 دنبال کننده

            مثلا نویسنده ادبیات روایی😶

          

یادداشت‌ها

نمایش همه
        این کتاب را امین چند روز پیش به من هدیه داد. همین‌طوری نشسته‌بودیم توی پاتوقِ آسمان که این را هدیه گرفتم: °داستان‌ملال‌انگیز°ِ چخوف با ترجمه آبتین گلکار!
امین تعریفش را کرد.
خواندمش...
خیلی درجه‌یک بود.
می‌دانید داستان‌ملال‌انگیز داستان زندگی بی‌اصالت ماست؛ بی‌اصالتی که در تک‌تک اتفاقات زندگی ما هست و ما توجهی به آن نداریم!
کی گفته که رعایت بعضی سنت‌ها یعنی کمال؟! کجا نوشته که استاد دانش‌گاه‌ها واقعا چیزی می‌فهمند که بقیه از درک آن‌ عاجزند؟! واقعا توی زندگی‌ما هنر کجا ایستاده؟! تنهایی؟! روبه‌رو شدن با خودمان در خلوتی؟! کجا انسانیت مترادف یک دستگاه با ادبی است که به همه مردم سلام می‌کند و سنت‌ها را به‌جا می‌آورد و موقعیت یک پزشکِ استاد دانش‌گاه را با یک نفر غیر پزشکِ غیر استاد دانش‌گاه تشخیص می‌دهد و بین آن تمایز قائل است؟!
این کتاب، خود زندگی ماست!
خود این قضیه است که ما خودمان نیستیم!
این کتاب گزارشی است بر این حقیقت که ما آدم‌ها لافِ زندگیِ در کنار هم را می‌زنیم. گزارشی بر این که  آدم در مناسباتِ از پیش تعیین شده‌ی مشهورِ مقبول در دنیا، چقدر از خودش، از آدم بودن دور است...
این قصه، خود ماییم...
      

11

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

داستان ملال انگیز (از یادداشت های یک مرد سالخورده)
بریدۀ کتاب

صفحۀ 50

هر قدر هم مرد موقر و کارمند عالی رتبه‌ای باشید، باز اگر دختر دم بختی دارید، از آن ابتذال بازاری که دلبری و خواستگاری و ازدواج به خانه‌تان می‌آورد، در امان نیستید. مثلا من به هیچ‌وجه نمی‌توانم با این حالت پیروزمندانه‌ای کنار بیایم که هربار گنِکِر مهمانمان می‌شود بر چهره زنم نقش می‌بند؛ همچنین نمی‌توانم با این بتری‌های لافیت و پورت‌وین و خِرِسی کنار بیایم که فقط برای این روی میز گذاشته می‌شوند که گنِکِر با چشمان خودش ببیند که ما چقدر دست و دلبازانه و مرفه زندگی می‌کنیم. تحمل خنده منقطع لیزا را هم، که آن را هم در کنسرواتوار یادگرفته است، ندارم، همچنین تحمل پشت چشم نازک کردن‌هایش را در حضور مهمانان مرد. مهم‌تر از همه، به هیچ‌وجه نمی‌توانم این را درک کنم که چرا موجودی هر روز به خانه من می‌آید و هر روز با من غذا می‌خورد که کاملا با عادت‌های من، با علم من، و با شیوه زندگی من بیگانه است؛ موجودی که کوچک‌ترین شباهتی به افرادی که من آن‌ها را دوست دارم ندارد. زن من و خدمتکاران مرتب با حالتی مرموز پچ‌پچ می‌کنند که«خواستگار است»، ولی با این حال نمی‌توانم حضور او را درک کنم. حضور او نوعی سردرگمی در وجود من پدید می‌آرود، انگار کسی از قبیله‌ی زولوها در کنار من سر یک میز نشسته باشد. همینطور عجیب به نظر می‌آید که دخترم، که عادت کرده‌ام همیشه به چشم او نگاه کنم، عاشق این کراوات و این چشم‌ها و این گونه‌های نرم شده باشد... قبلا ناهار را دوست داشتم یا دست‌کم نسبت به آن بی‌تفاوت بودم، ولی حالا ناهار جز بی‌حوصلگی و غیظ احساس دیگری در من بیدار نمی‌کند. از زمانی که عالی‌جناب و عضو هیئت رئیسه دانشکده شده‌ام، خانواده‌ام به علت نامعلومی لازم دیده است که صورت غذا و برنامه‌ی ناهارمان کلا عوض شود. به جای آن غذاها ساده‌ای که در زمان دانشجویی و اوایل حرفه‌ی پزشکی به آن‌ها عادت کرده بودم، حالا مرا با قلوه‌ی خوابانده در شراب مادیرا و سوپ پوره‌ای سیر می‌کنند که قندیل‌های سفیدی در آن شناور است. درجه ژنرالی و شهرت موجب شده است که من تا ابد از آش کلم، پیراشکی‌های خوشمزه، غاز و سیب‌زمینی پخته، و ماهی سیم با کته محروم شوم. همچنین از آگاشای پیشخدمت، که پیرزن پرحرف و خنده‌رویی بود، هم محروم شده‌ام. حالا به جای او یگور غذا را سرو می‌کند، جوانک ابله و مغروری که دستکش سفیدی هم به دست راستش دارد. فاصله‌ی بین سرو غذاها کم است، ولی به اندازه طولانی به نظر می‌رسد، چون به هیچ‌شکل نمی‌توان این فاصله‌ها را پر کرد. دیگر از آن شادمانی خبری نیست، از آن گفت‌وگو‌های بی‌تکلف، شوخی‌ها، خنده‌ها، از آن ناز و نوازش‌های متقابل و ان شادی‌ که وقتی من و زن و بچه‌هایم در اتاق ناهار خوری جمع می‌شدیم، به ما دست می‌داد. ناهار برای من که آدم پرمشغله‌ای بودم، زمان استراحت و دیدار با خانواده بود و برای زن و بچه‌هایم یک جشن کوتاه، ولی زیبا و شادی‌بخش، زیرا می‌دانستند که من برای نیم‌ساعت فقط به آنان تعلق دارم و نه به هیچکس دیگر، نه به علم و نه به دانشجویان. دیگر نمی‌شود با نوشیدن فقط یک پیاله مست شد، دیگر از آگاشا خبری نیست، از ماهی سیم و کته خبری نیست، خبری نیست از آن سروصدا و جار و جنجال ‌های کوچک سر میز غذا از آن لگد پرانی‌های زیر میزی یا افتادن چسب زخم از گونه کاتیا به درون بشقاب سوپ...

1

فعالیت‌ها

جنگ و صلح (دوره چهار جلدی)

1