fatemeh

تاریخ عضویت:

مهر 1402

fatemeh

@booketab

7 دنبال شده

14 دنبال کننده

                🎼🎻 !"
              

یادداشت‌ها

fatemeh

fatemeh

7 روز پیش

        *ده بچه زنگی* اولین کتابیه که از آگاتا کریستی خوندم
فکر میکنم همه تقریباً آگاتا کریستی رو با شخصیت های پوآرو و مارپل میشناسیم ولی این کتاب یه جورایی ثابت میکنه کریستی برای *ملکه ی جنایت* بودن نیازی به پوآرو و مارپل معروف نداره! کریستی میتونه توی یه جزیره ی دورافتاده با فقط ده  تا شخصیت چنان جنایت رو به رخمون بکشه که بفهمیم ملکه کیه. 
خوندنشو صرفاً به جنایی‌خون ها پیشنهاد نمیکنم چون بنظرم علاوه بر ژانر جنایی،  این کتاب خیلی راحت میتونه توی دسته ی درام_اجتماعی قراره بگیره!
فکری که پشت این کتاب بوده و جوری که نویسنده مفاهیمی مثل عذاب وجدان ، ترس ، بی عدالتی و جنایت رو به بازی میگیره ، واقعاً حیرت انگیزه
تنها ضعفی که در کتاب احساس کردم توصیف شخصیت ها بود . مخصوصاً اوایل داستان که یکهو با ده شخصیت متفاوت رو به رو شدم نمیتونستم درست تصویر سازی ای داشته باشم از شخصیت ها . ولی فکر میکنم رفته رفته و در اواخر کتاب تا حدی با شخصیت ها ارتباط گرفتم .
کتاب درمورد ده نفر آدمِ به ظاهر معمولیه که هر کدوم به نحوی به یه جزیره دعوت میشن و داستان از جایی شروع میشه که این ده نفر یکی یکی به قتل میرسن .
چیزی که این کتابو خاص میکنه طرز تفکر بخصوص نویسندست
کریستی فقط نمیخواد مخاطبو بترسونه یا درگیر پیدا کردن قاتلشون کنه . کریستی توی این کتاب مخاطبو به فکر وادار میکنه
تفکر درباره اینکه شاید ماهم درگیر جنایت هایی شدیم . جنایت هایی که قانون کیفری براشون تعیین نکرده اما توی دادگاه وجدان و عدالت حقیقی، جنایت محسوب میشن .
کریستی در این کتاب جنایت رو جور جدیدی تعریف میکنه .
گاهی  *هیچ کاری نکردن* جنایته . گاهی *بی اخلاقی* جنایته . *آبروی شخصی رو بردن*  ، *بی مسئولیتی در انجام وظیفه*  و ...   جنایتن .
همه ی اینها در کنار پایان غافلگیر کننده کتاب بنظرم باعث میشه کتاب ارزش خوندن داشته باشه!.
همین 👐🏿 
      

2

fatemeh

fatemeh

1404/3/28

        بعد از نمیدونم چند وقت داره میره توی دسته ی *خوانده‌ام* های بهخوانم . ای کاش بهخوان گزینه ی *باهاش زندگی کرده ام* هم داشت . 
در هر صورت تموم کردنش تو شرایط الان برام عجیب و حتی شاید واجب بود؟ بهش نیاز داشتم فک کنم .
روایت  فوق العاده ای بود از  شور، مقاومت ، مهربانی  و امید .
شخصیت پردازی و نماد سازی خوبی داشت و تقریباً شیفته ی تک تک شخصیتاش شدم .
خیلی عجیبه که بعد از یه کتاب ، یه آدم و شاید یه خاطره ، انگار اشیاء جون میگیرن . الان دیگه کتونی های سفید کثیف ، هندزفزی های گره خورده و چک نویس های خط خطی برام خاصن . باعث میشن لبخند بزنم و همزمان غمگین باشم . باعث میشن یه چیزی حس کنم . باعث میشن روح آدمارو توشون ببینم . روح داستان هاشونو . . شاید روح آدم ها و خاطره هایی که یه زمانی دوستشون داشتیم و حالا فقط یه جایی بین شیار های مغز و رگ های قلبمونن .
شاید در نهایت رسالت ما انسان ها روح دادنه . روح دادن به داستان ها ، اشیاء و مهم تر از همه ؛ بهم . 
اول داستان خیلی چیزا گُنگ خواهد بود برای خواننده (که نمیدونم از نقاط قوت کتاب به حساب میاد یا از نقاط ضعفش!) ولی نگران نباشید و مهلت بدین بهش . در آخر قراره بهتون لیتر لیتر اشک و شاید ساعت ها تفکر، کمی امید و معنای متفاوتی از عشق هدیه بده . 
      

8

fatemeh

fatemeh

1404/3/20

        "چرا کلاغ شبیه میز تحریره ؟"
این سوال به ظاهر مسخره باعث شد این کتابو بخونم .
و خب فک کنم از خوندنش راضیم . 
شاید یه جاهایی روند خیلی کند و یه جاهایی خیلی تند میشد ولی در نهایت بنظرم ارزش خوندن داره . روند تغییر کرکتر اصلی خیلی جالبه و نیمه دوم کتاب... واو. شاید بشه گفت غافلگیر کنندست حتی.
بنظرم خیلی از کاستی هایی که حس کردم مربوط به ترجمه ای میشد که باهاش کتابو خوندم (ترجمه نشر آراستگان بود که خب .. ترجمه هوپا فک کنم بهتر باشه!) 
یه جاهایی از تصمیمات کاترین اعصابم خرد میشد ولی نمیدونم اگه توی موقعیتش بود چیکار میکردم ..  تاثیر تصمیمات به ظاهر کوچیک آدما خیلی میتونه ترسناک باشه. 
با همه اینها نمیتونم انکار کنم که از spin off ها و فلش بک های داستانی اینجوری چقد خوشم میاد . داستان هایی که جواب یکی از پر رنگ ترین سوالای ذهنمن:
 "چی شد که اینجوری شد؟" 
میدونین؟ ما همیشه از آدما موفق و خوب داستان میپرسیم که چیکار کردن که به اینجا رسیدن . ولی بنظرم اول باید از اونایی که شکست خوردن بپرسیم که چی شد؟ و بعد میبینیم که واو . چقد میتونن به ما نزدیک باشن . 
در نهایت بنظرم خیلی بیشتر از این ها باید به شخصیت های شرور و منفی داستان ها فرصت داد . هیچکس از اول سنگدل به دنیا نمیاد . فقط باید داستان اونها رو هم بشنویم .
همین. 
      

36

fatemeh

fatemeh

1403/4/27

         یه دنباله ی فاجعه بار.
اصلا کشش یه داستان خوبو نداشت. راستش به نظرم اصلا *داستان* خاصیم نداشت!
نکته ای برام سوال بود این بود که چرا دیدگاه نویسنده یهو انقد تغییر کرد نسبت به کتاب اول؟ یکم باورش سخته که هر دو کتاب اثر یک نویسندست . دیدگاه کتاب اول این بود که آدم مطلقا بدی وجود نداره و ما هممون آدمایی هستیم که گاهی کار های بدی میکنیم. ولی تو کتاب دوم ؟ رایل ، ساتون و تام سه تا شخصیت کاملا منفی بودن!
این ایدشو که بعضی فصل ها از زبون اطلس بود خیلی دوست داشتم . .. تو کتاب اول بعد از فهمیدن احساسات لیلی نسبت به اطلس دوست داشتم بدونم حالا نظر اطلس چیه راجع به لیلی؟
ولی ای کاش دو سه تا فصلو حداقل به رایل یا ساتون اختصاص میداد تا برای یه بارم که شده داستانو از زبون اونا بشنویم! خدارو چه دیدی؟ شاید بتونیم اونارم درک کنیم!
به نظرم خوندن این داستان از طرف ساید سفید یکم جانب دارانه بود...
در کل ای کاش کتاب توی همون جلد اول تموم میشد چون این جلد واقعا اضافه و خسته کننده بود.
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.