*ده بچه زنگی* اولین کتابیه که از آگاتا کریستی خوندم
فکر میکنم همه تقریباً آگاتا کریستی رو با شخصیت های پوآرو و مارپل میشناسیم ولی این کتاب یه جورایی ثابت میکنه کریستی برای *ملکه ی جنایت* بودن نیازی به پوآرو و مارپل معروف نداره! کریستی میتونه توی یه جزیره ی دورافتاده با فقط ده تا شخصیت چنان جنایت رو به رخمون بکشه که بفهمیم ملکه کیه.
خوندنشو صرفاً به جناییخون ها پیشنهاد نمیکنم چون بنظرم علاوه بر ژانر جنایی، این کتاب خیلی راحت میتونه توی دسته ی درام_اجتماعی قراره بگیره!
فکری که پشت این کتاب بوده و جوری که نویسنده مفاهیمی مثل عذاب وجدان ، ترس ، بی عدالتی و جنایت رو به بازی میگیره ، واقعاً حیرت انگیزه
تنها ضعفی که در کتاب احساس کردم توصیف شخصیت ها بود . مخصوصاً اوایل داستان که یکهو با ده شخصیت متفاوت رو به رو شدم نمیتونستم درست تصویر سازی ای داشته باشم از شخصیت ها . ولی فکر میکنم رفته رفته و در اواخر کتاب تا حدی با شخصیت ها ارتباط گرفتم .
کتاب درمورد ده نفر آدمِ به ظاهر معمولیه که هر کدوم به نحوی به یه جزیره دعوت میشن و داستان از جایی شروع میشه که این ده نفر یکی یکی به قتل میرسن .
چیزی که این کتابو خاص میکنه طرز تفکر بخصوص نویسندست
کریستی فقط نمیخواد مخاطبو بترسونه یا درگیر پیدا کردن قاتلشون کنه . کریستی توی این کتاب مخاطبو به فکر وادار میکنه
تفکر درباره اینکه شاید ماهم درگیر جنایت هایی شدیم . جنایت هایی که قانون کیفری براشون تعیین نکرده اما توی دادگاه وجدان و عدالت حقیقی، جنایت محسوب میشن .
کریستی در این کتاب جنایت رو جور جدیدی تعریف میکنه .
گاهی *هیچ کاری نکردن* جنایته . گاهی *بی اخلاقی* جنایته . *آبروی شخصی رو بردن* ، *بی مسئولیتی در انجام وظیفه* و ... جنایتن .
همه ی اینها در کنار پایان غافلگیر کننده کتاب بنظرم باعث میشه کتاب ارزش خوندن داشته باشه!.
همین 👐🏿