بریدهای از کتاب سنگدل اثر ماریسا مییر
1404/3/20
صفحۀ 132
_وقتی خوشحالم مثل طبل صدا میدم. وقتی غمگینم، مثل شیشه میشکنم. وقتی دزدیده بشم، دیگه نمیشه بَرَم گردوند. من چی هستم؟ کاترین مدتی فکر کرد و سپس گفت: قلب؟ چشمان هاتا برق زد و گفت: خیلی باهوشین، بانو پینکرتون. کاترین گفت: خیلی خوبه. البته نمیدونم اگه بگیم وقتی به کسی داده بشه، دیگه نمیشه پسش گرفت، درست تره یا نه. _این نشون میده که قلبمون رو با میل خودمون به کسی میدیم. ولی معما این رو نمیگه.
_وقتی خوشحالم مثل طبل صدا میدم. وقتی غمگینم، مثل شیشه میشکنم. وقتی دزدیده بشم، دیگه نمیشه بَرَم گردوند. من چی هستم؟ کاترین مدتی فکر کرد و سپس گفت: قلب؟ چشمان هاتا برق زد و گفت: خیلی باهوشین، بانو پینکرتون. کاترین گفت: خیلی خوبه. البته نمیدونم اگه بگیم وقتی به کسی داده بشه، دیگه نمیشه پسش گرفت، درست تره یا نه. _این نشون میده که قلبمون رو با میل خودمون به کسی میدیم. ولی معما این رو نمیگه.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.