•آکانه•

•آکانه•

بلاگر
@Mushroom
عضویت

دی 1403

222 دنبال شده

126 دنبال کننده

                آدم‌ها را نه می‌شود از اسمشان شناخت، نه خانواده و نه زادگاهشان، آدم‌ها را فقط می‌شود لابه‌لای کتاب‌هایشان یافت؛ قطعا آنهایی که کتاب نمی‌خوانند بی نشانند.
✦
یه دانشجوی روانشناسی🧸
سحرخیزِ شب‌بیدار🌙
و یَک infj 🌻
۱۹۰ ساله از شمال کشور🌧
•
•
•
              
heyAkane_e

یادداشت‌ها

نمایش همه
•آکانه•

•آکانه•

10 دقیقه پیش

        "خواهرها به ترتیب گفتن: بخت...ریسک....خطر💢
و خود مرد گفت: شانس رو ترجیح میدم، طنین قشنگتری داره!"
الا، ایزابل و تابی سه خواهرن که به مرور زمان صمیمیتی که بینشون وجود داشت کمرنگ و کمرنگ‌تر میشه و تا جایی میرسه که تابی و ایزابل خواهرخونده‌های زشت خطاب میشن.
الا مثل سیندرلا به قصر میره و خواهرهاش میمونن و زخم هایی که روی پاهاشون ایجاد کردن.
تابی یه پا دانشمنده واسه‌ی خودش ولی از نظر مردم اون فقط عجیبه و همین باعث شده هیچ دوک و شاهزاده‌ای عاشقش نشه! (یه تیکه‌ی کتاب تابی داشته کتاب خوارزمی رو می‌خونده و با ذوق برای ایزابل از خوارزمی صحبت می‌کنه🥰)
این داستان بیشتر از ماجرای ایزابل نقل می‌کنه، دختری که علاقه‌ش شمشیربازی و کتاب‌هایی در مورد ژنرال‌هاست که از نظر مردم اصلا دخترونه نیست.
شانس و تقدیر با هم شرط می‌بندن که آیا ایزابل به سرنوشت فلاکت‌باری میرسه که از اول برای اون نوشته شده یا در آخر تغییرش میده؟ شما بودین کدوم رو انتخاب می‌کردین؟...
~👠•
کتاب یه جاهایی خیلییی کش می‌داد ولی به پایان قشنگ‌ش می‌ارزید.
قسمت فانتزی ذهنتون رو به شدت تقویت می‌کنه.
      

0

•آکانه•

•آکانه•

3 روز پیش

7

•آکانه•

•آکانه•

5 روز پیش

ویدئو در بهخوان
        اوایل کتاب قشنگ و آموزنده بود ولی وقتی به تیکه ای رسید که ورونیکا عاشق ادوارد شد...متاسفانه اصلا خوشم نیومد، مخصوصا از نوع ابراز علاقه‌ش، همون یه تیکه، تا آخر توی ذهنم رژه رفت؛ به زور کتاب رو تموم کردم.
حالا در کنار کتاب من همزمان یه سریالی می‌دیدم که مربوط میشد به بخشِ روانپزشکیِ یه بیمارستان. از اونجایی که این کتاب هم داخل بخش روانپزشکی بود، برای همین ادامه‌ی یادداشتم رو اختصاص میدم به سریال "Daily dose of sunshine/دوز روزانه آفتاب"
اگه رشته‌تون روانشناسیه یا علاقه زیادی بهش دارین پیشنهاد می‌کنم حتما این سریال رو تماشا کنین.
☀️🤍
این کیدراما (سریال کُره‌ای) از یه پرستار مهربون روایت می‌کنه که به تازگی به بیمارستان جدیدی انتقالی گرفته. سریال، مشکلاتی که این پرستار، با بیمار‌ها و زندگیِ خودش دست‌و پنجه نرم می‌کنه رو نشون میده.
از خوبیای این سریال اینه که هر قسمت رو به یه اختلال و مشکل از بیمارهای اون بیمارستان یا آدم‌های اطراف اون پرستار (و حتی خودش) اختصاص داده.
•°•°•
من مواردی که از این سریال یاد گرفتم رو به‌ترتیب براتون می‌نویسم=
 اختلال دوقطبی، اضطراب اجتماعی، پنیک‌کردن، توهم و هذیان، زوال عقل کاذب و روش هایلایت زرد، استرس و افسردگی، اختلال اضطراب پس از سانحه، بازمانده‌ها(PTSD)، فراموشی تجزیه‌ای و اختلال چند شخصیتی، افسردگی و روش تعریف از خود، شیزوفرنی(روان گسیختگی)، اختلال هراس و در آخر خودآزاری
•°•°•
همه‌ی این عوامل رو بازیگر‌ها خیلی حرفه‌ای بازی و اجرا کردن و دکتر‌ها و پرستارها هم راهی برای درمانش پیدا میکردن که به منِ بیننده حس خیلی خوبی می‌داد.
امیدوارم نورِ امید همیشه به پنجره‌ی دلتون بتابه💛
      

8

        با دیدن فیلمِ این کتاب قلبم رو دوباره شکستم.
من با کتاب‌های زیادی گریه کردم و در کمال تعجب این کتاب جزوشون نبود! چون درکِ پایان کتاب برام خیلی سخت بود.
ویل پسری از خانواده‌ای پولدار و با ذکاوت و جذاب، قبل از اینکه تصادف کنه و همچین اتفاق تلخی در زندگیش بیوفته تمام لذت‌های دنیا چشیده و به کل جهان، جز کره شمالی، سفر کرده.💸 (احتمالا نویسنده میخواسته هشدار بده که زندگی هیچوقت قابل پیش‌بینی نیست پس تا میتونین همه چیز رو امتحان کنین.) دختری وارد زندگی این مرد میشه، یعنی کلارک.🐝
کسی که تفریحاتش خلاصه میشه به شهر و محل زندگیش و از این کار به اون کار رفتن و درآمد مختصری داشتن.
آشنایی این دو نفر منجر به تغییراتی در افکار کلارک میشه، متوجه میشه لیاقتش بیشتر از این‌هاست درنتیجه جرئت نه گفتن به پاتریک رو پیدا میکنه...(نظر شما هم این بود که پاتریک اصلا به چیزی که کلارک بود اهمیت نمیداد؟ این دختر باید زودتر باهاش بهم میزد...چجوری هفت سال تحملش کرد؟!)
خلاااااصه...از پایان کتاب و از اطلاعات عمومی‌ای که نصیبم کرد متنفرررررم...سوئیس و کلینیک دیگنیتاس...اصلا نمیدونم باید طرف کی رو بگیرم، این که ویل خودخواه بود یا کار درستی کرد...(واقعا میتونیم اسمشو بزاریم کارِ درست؟؟؟) احتمالا نویسنده یه اشتباهی این وسط کرده که من نمیتونم پیداش کنم.
فیلمی که از کتاب ساختن بازیگرای خوبی داره ولی...بدجور صرفه‌جویی شده بود، کتاب بهتره ۱۰۰٪
و اینکه...من جلدهای دیگه‌ی این کتاب رو نمیخونم چون امکان نداره یاد ویل نیوفتم و دوباره اعصابم خورد نشه.
      

52

        کتاب بر محور خوندن نامه ای که از طرف کسی که خیلی وقته دیگه پیش پسربچه‌ی داستان نیست، میگذره.
قشنگ بود فقط یه جاهایی زیادی توضیح و اغراق بود که حتی خودِ نویسنده‌ی نامه معذرت‌خواهی می‌کرد😅
تیکه‌ی موردعلاقم از این کتاب تیکه‌ای بود که پسرک میگفت برای چی اینهمه پرتقال میخری وقتی فقط یدونه لازم داری؟ اینا که همشون شبیه همن؟!
دختر پرتقالی گفت : هیچ پرتقالی شبیه به هم نیست. که اگه بود، تو اینجا نبودی!🍊
خیلی خوشحال شدم این کتاب رو داخل باشگاهِ کتابخونی‌ای که توشم دیدم چون حدود ۵ سال پیش رفیقی داشتم که وقتی ازش پرسیدم کتاب مورد علاقه‌ش چیه، این کتاب رو به من معرفی کرده بود.
امیدوارم هرجا که هست حالش خوب باشه؛ (البته بهش دسترسی دارم ولی با رفیقِ پنج سال پیشِ من کاملا فرق داره و احساس میکنم دیگه اون نسخه‌ی قبلیش نیست.) حین خوندنِ کتاب امکان نداشت یادش نباشم.
پ.ن= کتابی که منو یادِ اون میندازه= "دختر پرتقالی" و کتابی که بقیه باهاش یادِ من میوفتن="محدوده مرگ" یا "تاول"😂💀
      

13

        یکی از انگیزه‌هایی که برای خوندنِ کاملِ کتاب داشتم یه بازی اندرویدی بود که در ادامه اسمش رو میگم.
طریقه آشنا شدنم با این داستانِ نه‌چندان معروف از طریق لیست کتابِ بهخوانی‌ها بود. (مثلا شرلوک هلمز رو کمتر کسی هست که نشناسه ولی دکتر جکیل رو از زبون هیچکس نشنیده بودم.)
داستانی از ادبیات گوتیک که پشت جلد کتاب قشنگ توضیح داده که محتوای این ادبیات دقیقا چیه. قبل از اینکه برام لو بره که آقای هاید دقیقا کیه، دلم میخواست رفیقِ دکتر جکیل باشه و اونقدرم بیریخت نباشه ولی خب اونوقت کلا ماجرا فرق میکرد😂
یه بازی هم هست به اسم Jekyll and Hyde: MazM، شخصیت هارو خیلی خفن طراحی کرده و همین داستان رو به شکل معمایی و داستانی پیش میبره.
و نظری بابت دو داستان آخرِ کتاب ندارم...اگه توی تمرکز کردن برای خوندن کتاب مشکل دارین ابداً سمت این کتاب نیاین، من اینقدر تمرکز میکردم معانی جملاتش رو بفهمم که خسته‌م میکرد و کتاب رو میذاشتم کنار. بدون چالشِ بهخوان نمیتونستم تمومش کنم.
      

14

        عاشق داستانش شدم چون مدتها بود همچین کتاب متفاوتی به تورم نخورده بود.
یکم ماورائی میزد ولی مصور بود و سرنخ هایی داشت که باعث می‌شد از کنجکاوی زیاد برم از گوگل بپرسم؛ اونم تمام تلاششو میکرد که سرنخ هارو کدگشایی کنه😂
•°•°•
تصاویرِ کتاب دلهره‌آور و در ژانر خودش فوق‌العاده‌ست! فکر کن یه پسر بچه نقاشی‌هایی بکشه که توی سن خودش اون نقاشی‌ها زیادی ترسناکن...مثل یه جسدِ در حال کشیده شدن، یه پرتره از یه زن در حال زجه زدن و یه روح...
اوایلِ کتاب که بودم میترسیدم داخل یه اتاقِ تاریک برم، ولی خداروشکر کتاب، پایان قشنگی داشت و دیگه از تصور اون روح نمی‌ترسم👻
•°•°•
در اسرع وقت دلم میخواد کتاب رو تهیه کنم ولی یه سوال دارم اونم این که چرا جزو دسته‌ی کتاب‌هایی که اکثراً حرفش رو میزنن نیست؟! خودِ من شانسی بهش برخوردم و ممکن بود هیچوقت سمتش نرم...من ترجیح میدم کتاب با ژانر وحشت نخونم ولی از خوندن این کتاب اصلاً پشیمون نیستم حتی دلم میخواد دوباره از اول مرورش کنم.
🐇
(از طریق castbox و با صدای قشنگِ خانم نرگس جعفری کتاب رو گوش کردم، اسمشونو Narges jafari سرچ کنید.)
      

3

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

بادامکتابخانه نیمه شبمغازه جادویی

امتحانات‌با‌چاشنی‌ِلذّت👀💯

13 کتاب

لیست عجیبیه ولی بیاین صادق باشیم، وقتی امتحان داریم کتاب‌خوندن، فیلم و سریالِ جدید شروع کردن، بیشتر کیف نمیده؟ تا زمانی که بیکاریم و وقتمون آزاده؟! بنده در دوران امتحاناتِ سال آخرِ دبیرستان که همه به چشم دوره‌ای وحشتناک و عذاب‌آور بهش نگاه میکردن، خاطرات خوشی دارم چون اون موقع زمانی بود که من و دوست عزیزم(سارا خانوم) تازه یادمون میومد وقتِ خوندن کتابای نخونده‌ست! فکرشو بکنید تو اون زمان حساس سارای من با ذوق، کتابای اسکارلت‌وآیوی‌ش رو به ترتیب و هفته ای یک جلد تقدیمم میکرد تا با فشاری هرچه تمام‌تر به این دوران پایان بدیم😂منم کتاب میدادمااا ولی نه کتابی که ۶ تا جلد داشته باشه💀[ببینید من برای این قضیه نشستم کلی فکر کردم که این چه کاریه واقعا؟ فهمیدم زمانی که همراه درس همچین چاشنی‌ای اضافه می‌کردم زمان پرسرعت و بدجور لذت‌بخش می‌گذشت! بهرحال ما هم نوجوون بودیم و نیاز داشتیم زمانی رو برای دلِ خودمون اختصاص بدیم ⚠️ ولی مراقب باشین زمانی که انرژی زیادی دارین رو برای کتاب‌غیردرسی‌تون‌ نذارین، چون یکدفعه میبینین کتاب‌تون و خودتون تموم شدین ولی درساتون نه😬] پس این لیست از کتاباییه که در دوران شیرین امتحانات به اتمام رسوندم؛ قطعا آپدیت میشه.

15

روزها در کتاب فروشی موریساکیآنی شرلی در گرین گیبلزدختری که ماه را نوشید

کلمات‌ِجادویی‌ِمن🌸🌙

10 کتاب

شاید کلمات عجیبی مثل bibliophile دیده باشین❕از این کلماتِ جالب برای نشون دادنِ علاقه به چیزی استفاده میشه که به طرز خاصی جادویی میزنن😁 دیدم این کلماتِ ترکیبی برای من اونقدر زیادن که داخل بیوی پروفایلم جا نمیشن، گفتم یه لیست بسازم و کتابی که همون حس و حالِ کلمه‌ش رو میده قرار بدم. [ این لیست آپدیت میشه، هنوز یه سری کتاب مربوط به موضوعات زیر رو نخوندم] •°•°•°• 1_ bibliophile = کتاب‌باز و عاشقِ‌ جمع کردنِ کتاب📚 ۲_ Cosmophile = شیفته‌ی جهانِ هستی🦋 ۳_ Selenophile = شیفته‌ی ماه و آسمان‌ِ‌شب🌙 ۴_ Technophile = مشتاق درباره‌ی پیشرفت تکنولوژی 👩🏻‍💻 ۵_ Astrophile = عاشقِ ستاره‌ها✨ ۶_ Chionophile = ترجیح دادن هوای برفی و سرد☃️ ۷_ Dendrophile یا Nemophile = عاشقِ درختان و طبیعتِ سبز🏞 ۸_ Heliophile = ترجیح دادن نور خورشید به تاریکی☀️ ۹_ Philoprogenitive = علاقه‌داشتن به بچه‌ها🤱🏻 ۱۰_ Logophile = دوست‌داشتنِ کلمات🔠 ۱۱_ Autophile = راحت با تنهایی خویش🧞‍♀️ ۱۲_ Nephophile = شیفته‌ی ابرها☁️ ۱۳_ Xenophile = علاقه‌مند به مردمِ کشور‌های دیگر و فرهنگ کشورشان🎋 ۱۴_ Anthophile = دوستدار گُل‌ها💐 ۱۵_ Retrophile = زیبایی‌ های وسایل زمان قدیم🧵 ۱۶_ Ailurophile = گُربه‌دوست🐈 ۱۷_ Pluviophile = عاشق‌ِ آرامشِ روزهای بارانی☔ ۱۸_ Ceraunophile = مجنونِ رعدوبرق⚡ ۱۹_ Audiophile = مجذوبِ موسیقی🎶 ۲۰_ Photophile = عشقِ نور و عکاسی📸

107

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.