یادداشت •آکانه•
2 ساعت پیش

"خواهرها به ترتیب گفتن: بخت...ریسک....خطر💢 و خود مرد گفت: شانس رو ترجیح میدم، طنین قشنگتری داره!" الا، ایزابل و تابی سه خواهرن که به مرور زمان صمیمیتی که بینشون وجود داشت کمرنگ و کمرنگتر میشه و تا جایی میرسه که تابی و ایزابل خواهرخوندههای زشت خطاب میشن. الا مثل سیندرلا به قصر میره و خواهرهاش میمونن و زخم هایی که روی پاهاشون ایجاد کردن. تابی یه پا دانشمنده واسهی خودش ولی از نظر مردم اون فقط عجیبه و همین باعث شده هیچ دوک و شاهزادهای عاشقش نشه! (یه تیکهی کتاب تابی داشته کتاب خوارزمی رو میخونده و با ذوق برای ایزابل از خوارزمی صحبت میکنه🥰) این داستان بیشتر از ماجرای ایزابل نقل میکنه، دختری که علاقهش شمشیربازی و کتابهایی در مورد ژنرالهاست که از نظر مردم اصلا دخترونه نیست. شانس و تقدیر با هم شرط میبندن که آیا ایزابل به سرنوشت فلاکتباری میرسه که از اول برای اون نوشته شده یا در آخر تغییرش میده؟ شما بودین کدوم رو انتخاب میکردین؟... ~👠• کتاب یه جاهایی خیلییی کش میداد ولی به پایان قشنگش میارزید. قسمت فانتزی ذهنتون رو به شدت تقویت میکنه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.