مهدی پیرهادی

تاریخ عضویت:

بهمن 1400

مهدی پیرهادی

پدیدآور
@Mimpirhadi

2 دنبال شده

2 دنبال کننده

                سرگرم با کلمه‌ها
و علاقه‌مند به ایران، انسان و داستان
              
mimpirhadi

کتاب‌های نویسنده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        «ویولن زن روی پل» یک حرکت انتحاری از خسرو باباخانی است. روایت صادقانه و شجاعانه نویسنده از اعتیاد خودش. صداقتی که وسط تلخی‌ها و تاریکی‌ها، آدم را پس نمی‌زند؛ گاهی می‌خنداند و گاهی زیبایی‌ها اشک را سرازیر می‌کنند.
کتاب به شانزده فصل کوتاه تقسیم شده. شانزده فصلی که پر از حس و تصویر است. نه زیاده گویی دارد و نه سخت‌خوان است. چون نویسنده استاد داستان‌نویسی است و کتاب‌ها دارد. در نیمه اول کتاب، تصویرها و حس‌ها زجرآورند و ناامیدی و بی‌پناهی و تنهایی آدم معتاد را جار می‌زنند. نیمه دوم اما نور می‌تابد به دنیای اعتیاد. نویسنده توی بخش «کژراهه» اینگونه دنیای اعتیاد را خلاصه کرده:
«کوتاه‌ترین دیوار مال معتاد است. همه می‌خواهند سرش کلاه بگذارند. تحقیر و توهین خیلی طبیعی است. اتهام زدن، ترساندن، تهدید کردن، حقش را خوردن، توی سرش زدن خیلی عادی است. خیلی وقت‌ها آبرویشان را می‌برن؛ پولشان را می‌برند؛ کتکشان هم می‌زنند. معتاد بدبخت نه جانش را دارد اعتراض کند، نه زورش را دارد تلافی کند. همه توی سرش می‌زنند. همه، مامورها، پزشک‌ها، ساقی‌ها، افراد خانواده، اقوام...»
و این دنیا با صداقتی ایثارگونه روایت می‌شود. خسرو باباخانیِ به نور رسیده، دو چیز را موثر می‌داند در رهایی: "اول اینکه هر چیزی راهکاری دارد و هر قفلی کلیدی؛ دوم، مقدم بودن عمل بر حس. یعنی ننشینید و منتظر نمانید حس انجام عمل ظاهر شود بعد دست به کار شوید. بلکه برعکسش عمل کنید. خواهید دید حسش به وجود می آید." نوع روایت اما گلوگیر است. چرا که داستان نمی‌خوانیم و همه‌اش واقعیت است و طعم تلخ گرفتاری زیر زبان می‌آید. مثل این قسمت از بخش «لژیون»:
«محسن هر کار ضد اخلاقی و خلافی که بگویید کرده است؛ از دزدی و هیزی بگیر تا چاقوکشی و موادفروشی، حداقل یکبار همه اثاث خانه را فروخته است. دو سه بار با چاقو پدر و برادرش را مجروح کرده. صدبار شیشه ما و همسایه را شکسته. یکبار درِ حیاط را کند و برد خلازیر فروخت...»
اگر برایتان جالب است بدانید که امثال محسن چه زجری می‌کشند و چطور می‌توانند به سمت نور سفر کنند، روایتِ زلال خسرو باباخانی را بخوانید و کمی طعم رهایی آن آدم‌ها را مزه کنید.
      

19

        داستان شاه کشی از 24 ساعت مانده به جشن 2500 ساله شاهنشاهی شروع و در آن تمام میشود. داستانی 256 صفحه ای که خواننده را با حالات و درونیات آدمی که قصد کشتن شاه را دارد آشنا می کند.
اگر خواننده دافعه ای که جلد بد کتاب ایجاد کرده را پشت سر بگذارد و وارد داستان شود، از همان فصل یک در جریان سیالی می افتد. جریانی که با قلم روان نویسنده همراه شده و قطره چکانانه به خواننده اطلاعات می دهد و او را به این سو و آن سو می کشاند. از خواب و خیال گرفته تا واقعیت و حتی به دل تاریخ. جریانی که البته در تمام 17 فصل کتاب پر از پرش ذهنی است و عادت کردن به آن حوصله میخواهد. رفت و برگشت های پی در پی بین خیال و واقعیت و همراه شدنش با جملات کوتاه پرشمار، ضرباهنگ کار را زیاد کرده است. تکنیکهایی که سعی دارند مخاطب را به سهراب و احوالش نزدیک کنند. هر چند حجم زیادی از این رفت و برگشت ها در فضای تخت جمشید روی میدهند و روایت را به تکرارهای زائد می اندازند. تکرارهایی که اگر نبودند حجم رمان کمتر میشد و از طرفی قدرتش افزایش می یافت.
با اینکه شاه کشی در یک بازه 24 ساعته روایت می شود اما نویسنده طعم حوادث تلخ سالهای 42 تا 50 را به خواننده می چشاند و از خفقان آن دوره هم حرف می;زند.
      

0

        "ماجرای فکر آوینی" بعد از سالها دغدغه آوینی را از سانسوری که خیلی تر و تمیز گرفتارش بود نجات داده است. سانسوری که اندیشه های سیدمرتضی را در قفسی کرده بود و فقط یک نما را از او به ما نشان میداد. نمایی که میگفت آوینی مستند سازی خوشتیپ، با صدای مخملی بوده و بس. یامین پور در این کتاب تلاش کرده از همه طرف به شهید آوینی نگاه و مخاطب را در هفت بخش با آن نماهای سانسور شده آشنا کند. بخشهایی که هر کدام حاوی مثالهایی از مقالات مرتضی آوینی و البته بسط خوب وحید یامین پور همراه شده اند. ماجرای فکر آوینی بخشی دارد با عنوان «معرفی اجمالی مهمترین آثار آوینی و سیر مطالعاتی آنها» در این بخش یامین پور ترتیب زیر را برای مطالعه آثار بیان میکند: 1.توسعه و مبانی تمدن غرب 2.آغازی بر یک پایان 3.حلزونهای خانه به دوش 4.رستاخیز جان 5.فردایی دیگر و...  اما به نظر باید تغییراتی در این سیر مطالعاتی داد. اول باید "ماجرای فکر آوینی" را خواند و فکر و دغدغه آوینی را نزد خود مزه مزه کرد، بعد با آثار شهید روبه رو شد تا آن مواجهه با توجه بیشتری صورت بگیرد.
      

0

0

        بیوتنِ امیرخانی را تو سه هفته خواندم، در روزهای سرد آذر ماه. بیشترش را بیرون خانه و کمترش را در خانه. بیوتن داستان ارمیایی است از دنیای دیگر که وارد دنیای امروزی شده، به قرن 21 آمده است، به آمریکا، بهجامعه جهانی امروزی. پس تقابل او و دنیایش با دنیای اطرافیانش داستان را شکل داده است.

ارمیا اصولی دارد که در دنیای مدرن توی ذوق می‌زند و مسخره میشود. بقیه هم اصولی دارند که ارمیا را هل می‌دهد وسط عزلت. آشفته اش میکند بیقرار. گمان می‌کنم هر چقدر زمان به بیوتن بخورد درک کردنش سخت میشود چون بیشتر از دنیای ارمیا فاصله میگیریم. بعدها احتمالا آدمیان بیشتری ارمیا و مسلکش را مسخره خواهند کرد. بعدها شاید این تقابل از بین رفته باشد.

فرم روایت بیوتن خاص است، خطی نیست، خواندنش تمرکز میخواهد. پست مدرن است و خوب از آب در آمده. تقابل ارمیا با دنیا و آدم‌های اطرافش قصه را جلو میبرد و برای مخاطب خوب فضاسازی می‌کند، اطلاعات میدهد. دیالوگها اما کمی در منطق میلنگد. آدمِ آمریکایی وقتی حرف می‌زند، نصفش فارسی است و نصفش انگلیسی. این برای ایرانی های اطراف ارمیا پذیرفتنی است اما برای یک آمریکایی نه. دلیل آمدن ارمیا به آمریکا را شاید آرمیتا باشد اما خوب درنیامده! جوری که بارها این سوال پیش می آمد که مرد مؤمن! چرا نمیروی؟!
بیوتن خوب است! از من او خوب تر. اما همچنان قیدار را بهترین اثر امیرخانی میدانم.
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.