یادداشت مهدی پیرهادی
1403/12/8
بیوتنِ امیرخانی را تو سه هفته خواندم، در روزهای سرد آذر ماه. بیشترش را بیرون خانه و کمترش را در خانه. بیوتن داستان ارمیایی است از دنیای دیگر که وارد دنیای امروزی شده، به قرن 21 آمده است، به آمریکا، بهجامعه جهانی امروزی. پس تقابل او و دنیایش با دنیای اطرافیانش داستان را شکل داده است. ارمیا اصولی دارد که در دنیای مدرن توی ذوق میزند و مسخره میشود. بقیه هم اصولی دارند که ارمیا را هل میدهد وسط عزلت. آشفته اش میکند بیقرار. گمان میکنم هر چقدر زمان به بیوتن بخورد درک کردنش سخت میشود چون بیشتر از دنیای ارمیا فاصله میگیریم. بعدها احتمالا آدمیان بیشتری ارمیا و مسلکش را مسخره خواهند کرد. بعدها شاید این تقابل از بین رفته باشد. فرم روایت بیوتن خاص است، خطی نیست، خواندنش تمرکز میخواهد. پست مدرن است و خوب از آب در آمده. تقابل ارمیا با دنیا و آدمهای اطرافش قصه را جلو میبرد و برای مخاطب خوب فضاسازی میکند، اطلاعات میدهد. دیالوگها اما کمی در منطق میلنگد. آدمِ آمریکایی وقتی حرف میزند، نصفش فارسی است و نصفش انگلیسی. این برای ایرانی های اطراف ارمیا پذیرفتنی است اما برای یک آمریکایی نه. دلیل آمدن ارمیا به آمریکا را شاید آرمیتا باشد اما خوب درنیامده! جوری که بارها این سوال پیش می آمد که مرد مؤمن! چرا نمیروی؟! بیوتن خوب است! از من او خوب تر. اما همچنان قیدار را بهترین اثر امیرخانی میدانم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.