سرگذشت مردی که نیست، و راهی که هست...
تقابل ایران و رژیم صهیونسیتی در قالب داستان یک فرمانده گمنام سپاه و مقابله با عوامل و جاسوسان موساد، درواقع عامل اصلی، بانوی مرگ...
رمان شخصیت پردازی خوبی داشت و خصوصا قسمت هایی که به دوران دفاع مقدس برمیگشت طوری خوب بیان شده بود که منِ خواننده هم حس میکنم مثل آقا مجتبی خاطر فرمانده ها و سنگینی غمشون هنوز رو قلبم مونده، و البته بیشتر خاطر و غمِ خود آقا مجتبی...
داستان به خوبی این موضوع رو نشون میده که با از دست دادن فرماندهان بزرگ راه و مسیر حق از دست نمیره و متوقف نمیشه بلکه بیشتر قدرت میگیره، همونطور که از دفاع مقدس شروع شد و حاج مجتبی در ادامه و بعد از جنگ هم در این میدان تقابل حق و باطل موند و راه فرماندهانش رو ادامه داد، و همونطور که آقا مهدی...
و همینطور هم راه سرداران عزیز ما ادامه داره و با شهادتشون از بین نمیره...
یه یاد شهدای گمنام و سردارانی که مثل آقا مجتبی از زندگی شخصی و خانوادگی خودشون برای ادامه دادن مسیر پیروزی حق بر باطل و برای امنیت ما گذشتند...