معرفی کتاب سرگذشت هکلبری فین اثر مارک تواین مترجم نجف دریابندری

سرگذشت هکلبری فین

سرگذشت هکلبری فین

مارک تواین و 1 نفر دیگر
4.0
68 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

183

خواهم خواند

70

شابک
9789644870415
تعداد صفحات
380
تاریخ انتشار
1403/7/30

توضیحات

        کتاب «سرگذشت هکلبری فین»، ماجرای زندگی پسری ماجراجو و سرکش به نام هاک و برده‌ای فراری به نام جیم را روایت می‌کند. این دو شخصیت در تلاش برای فرار از شرایط سخت زندگی، سفری پرخطر را بر روی رود می‌سی‌سی‌پی آغاز می‌کنند. داستان، علاوه بر هیجان و ماجراجویی، نگاهی انتقادی به برده‌داری، نژادپرستی و ریاکاری جامعه‌ی آن زمان دارد.
هکلبری فین پسری بی‌سرپرست است که بیوه داگلاس و خواهرش، خانم واتسون، او را به فرزندی پذیرفته‌اند و سعی دارند او را به یک پسر مؤدب و متمدن تبدیل کنند. اما هاک آزادی را برتر از قوانین خشک جامعه می‌داند و از این سبک زندگی ناراضی است. در همین زمان، پدر دائم‌الخمر و خشن او برای گرفتن پول نزد هاک می رود و او را به کلبه‌ای در جنگل می‌برد. هاک برای نجات خود، دست به یک صحنه سازی می زند تا پدرش تصور کند او مرده و سپس از آنجا می‌گریزد. در جزیره‌ای دورافتاده، او با جیم، برده‌ی فراری خانم واتسون، روبه‌رو می‌شود. جیم قصد دارد خود را به ایالتی آزاد برساند تا بتواند خانواده‌اش را نجات دهد. هاک و جیم با یک کلک چوبی روی رودخانه‌ی می‌سی‌سی‌پی سفر خود را آغاز می‌کنند و در این مسیر، با ماجراهای مختلفی روبه‌رو می‌شوند.

مضامین اصلی  این کتاب آزادی در برابر بردگی و نقدی جدی بر نظام برده‌داری است که از طریق شخصیت جیم، بی‌عدالتی‌های این سیستم را به تصویر می‌کشد. رشد شخصیت هاک در این داستان مهم است. او که پسری سرکش و تحت تأثیر ارزش‌های غلط جامعه است، طی ماجراهایی که برایش اتفاق می‌افتد، به فردی مستقل و آگاه تبدیل می‌شود. مارک تواین در این داستان نشان می دهد که جامعه‌ای که خود را اخلاق‌مدار می‌داند، در واقع نژادپرستانه، ظالم و فریبکار است.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به سرگذشت هکلبری فین

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به سرگذشت هکلبری فین

ماجراهای تام سایرسرگذشت هکلبری فینشاهزاده و گدا

کتاب‌هایی که حالمان را خوش می‌کنند

22 کتاب

این کتابها سه نوع و گروه هستند: اولین گروه، آنهایی هستند که نویسنده‌شان لحن طناز و سرخوشی دارد. آنهایی که از یک موقعیت معمولی، طنزی درخشان درمی‌آورند و می‌توانند هر جمله عادی را طور دیگری بنویسند. مثلاً جای اینکه بگویند چرا ناراحت هستید؟ بگویند: «مایه تأسف است که پشت سرتان بیشتر از این طاقت پس‎گردنی خوردن ندارد! می‌دانم، می‌دانم. احساس کوزت بودن می‌کنید و دنیا را مهمانخانه تناردیه‌‎ای بیش نمی‎‌بینید. بغض بیخ گلویتان را گرفته. چشم‎هایتان می‌‎سوزد. این‌‎همه سال تمرین ضددموکراسی و تحمل استبداد، تمرین منت‌کشی، عدم مقاومت و گریه کردن‌های ساکت شبانه زیر لحاف ... واقعاً حق شما نبود!» در این گروه علاوه بر نمونه‌های قدیمی‌تر مثل مارک تواین و کورت ونه‌گات که معروف هستند، نویسندگان جدید و به‌روز هم داریم. مثلاً رومن پوئرتولاس فرانسوی که حتی تلخ‌ترین اتفاقات را هم با لحنی سرخوش روایت می‌کند. رمان «دختری که ابری به بزرگیِ برج ایفل را بلعیده بود» از پوئرتولاس یکی از غم‌انگیز‌ترین سوژه‌های ممکن را دارد: دختربچه‌ای مریض که مبتلا به یک بیماری صعب‌العلاج است و مادرخوانده‌اش هم به خاطر بسته شدن فرودگاه‌ها نمی‌تواند پیش او برود. اما پوئرتولاس همین وضعیت رقت‌انگیز را با سرخوشی برای ما تعریف می‌کند. پرستارهای بیمارستان محل بستری کودک به او می‌گویند خلطهای خونی که با سرفه بالا می‌آورد، نوعی مربا هستند و هزار ترفند دیگر. (چیزی شبیه فیلم «زندگی زیباست» روبرتو بنینی.) طنز پوئرتولاس البته خواننده را به قاه‌قاه نمی‌اندازد، ولی مدام روی لبتان لبخند می‌کارد. از او چند رمان به فارسی ترجمه شده، که به ترتیب علاقه شخصی خودم اینها هستند: «همۀ تابستان بدون فیسبوک»، «مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود»، «ناپلئون به جنگ داعش می‌رود» و «دختری ...» (همگی با ترجمه ابوالفضل الله‌دادی). یک نمونۀ دیگر، یوناس یوناسن سوئدی است. او با کتاب «پیرمرد صدساله‌ای که از پنجره پرید و ناپدید شد» معروف شد. روایتی از ماجراجویی‌های مردی که به خاطر عمر صدساله‌اش، تاریخ قرن بیستم را هم مرور می‌کرد. ادامه ماجراهای پیرمرد هم با عنوان «باز هم ماجراجویی‌های تصادفی پیرمرد صدساله» که دیگر صدویک‌ساله است منتشر شده. بجز این دو اثر، یوناسن در «دختر بیسوادی که حساب و کتاب بلد بود» نگرانی‌اش از بمب اتم را بیان کرده. (هر سه اینها را با ترجمۀ شادی حامدی خوانده‌ام.) برای اینکه بدانید یوناسن چطور همه چیز را به شوخی می‌گیرد، داشته باشید که او در رمان دیگرش «قاتلی که در آرزوی جایی در بهشت بود» (ترجمۀ ابوالفضل الله‌دادی) شخصیتی به اسم پر پرسون خلق کرده و با همین شخصیت که شبیه اسم خودش است، شوخی می‌کند. اما فقط لحن طنز نویسنده نیست که می‌تواند ما را شاد کند. دستۀ دوم از کتابهای باعث شادی و امیدواری، آنهایی هستند که بینش و نگرش جدیدی برای تحمل سختی‌ها به خواننده می‌دهند. معروفترین نمونه، رمان کوتاه اما بسیار تحسین‌شدۀ «پیرمرد و دریا» ارنست همینگوی است (حتماً با ترجمۀ استاد نجف دریابندری بخوانید). این رمان می‎گوید که نکتۀ مهم در زندگی، دنبال کردن رویاهایمان است حتی اگر نتوانیم آن رویا را مال خود کنیم اما همان تلاش برای به دست آوردنش، ارزشمند است. ماجرای رمان، پیرمردی است که برای شکار بزرگترین ماهی دریا به آب می‌زند و شکارش هم می‌کند اما در حین برگشت کوسه‌ها ماهی را می‌خورند. یک نمونۀ دیگر، رمان «انجمن شاعران مرده» نوشتۀ ان. اچ. کلاین‎‌بام است. از این رمان فیلم معروفی هم با بازی رابین ویلیامز ساخته شده. ماجرای بچه‌های یک مدرسه شبانه‌روزی سخت‌گیر که معلم ادبیات جدید به آنها یاد می‌دهد دنیا را طور دیگری ببینند. این نگاه متفاوت، در نسخۀ سینمایی در صحنۀ بالای میز رفتن دانش‌آموزها به خوبی تصویر شده. یک نمونۀ دیگر از این آثار «رهایی از شاوشنگ» است. باز هم روایت ماجرایی در دل سختی و مشکلات (اینجا: یک حبس طولانی‌مدت) که از همان دل مصایب، مفهوم جدیدی از امیدواری ساخته می‌شود. از این رمان استیفن کینگ فیلم معروفی هم ساخته شده. هم فیلمنامۀ این اثر ترجمه شده (ترجمۀ حمیدرضا گرشاسبی) و هم رمان استیفن کینگ (ترجمۀ علی کاوسی). اتفاقاً مقایسه اصل اثر و فیلمنامه‌اش هم می‌تواند جذاب باشد. اما دستۀ سوم از آثاری که خواندنشان موجب امیدواری است و تا حدی شبیه گروه بالا هستند، آثار مربوط به یک ژانر هستند. ژانر فانتزی، یعنی دسته‌ای از آثار ادبی که در آنها قواعد و قوانینی غیر از زندگی معمول جریان دارد (از دیو و غول تا تخیل‌های دیگر). این گونۀ ادبی، چند زیرشاخه دارد که مهمترینش، ژانر فانتزی حماسه یا فانتزی شمشیر است (بعضی منتقدها به آن High fantasy هم می‌گویند). فرمول اصلی این آثار، تبدیل یک فرد ضعیف، معمولی یا نوجوان به قهرمان و انجام کاری بزرگ به دست اوست. نمونۀ عالی این آثار، «ارباب حلقه‌ها» جی. آر. آر. تالکین و مجموعه «نارنیا» از سی. اس. لوییس است. احتمالاً نسخه سینمایی این دو اثر را بارها پخش کرده، دیده‌اید. هر دو روایتی دیگر از مبارزۀ دایمی خیر و شر هستند که جبهۀ نیروهای خیر به شدت ضعیف است، اما تسلیم نشدن و تلاش آنها در نهایت باعث پیروزی می‌شود. یک نویسندۀ دیگر اژانر فانتزی حماسه که آثار خوب و خواندنی دارد، دیوید گِمِل است. برای شروع گمل «شوالیه‌‎های بدنام» (ترجمۀ طاهره صدیقیان) و «اسطوره» (ترجمۀ سهیلا فرزین‌نژاد) را پیشنهاد می‌کنم. در «اسطوره» یک ارتش بزرگ دارد به شهری بی دفاع حمله می‌کند، ولی یک پیرمرد، مردی که روزگاری قهرمانشان بوده پا پس نمی‌کشد، می‌آید و سپاهی از کشاورزها و کارگرها می‌سازد و جلوی یک ارتش تا بن دندان مسلح ایستادگی می‌کنند. در «شوالیه‌های بدنام» وضع از این هم خرابتر است. همۀ شوالیه‌های قهرمان یک سرزمین از بین رفته‌اند و حالا قرار است چند ضدقهرمان، یعنی چند دزد و آدم بدنام، جایشان را بگیرند و برای مردم امنیت و امید بیاورند. اما نکته همانی است که گفتیم: ناامید نشدن.

64

پست‌های مرتبط به سرگذشت هکلبری فین

یادداشت‌ها

فاطمه

فاطمه

1402/5/15

          نوشتهٔ زیر یادداشتی است که وقتی ۱۶ساله بودم و کتاب را خواندم در آخرین صفحه‌اش نوشتم.

به نام خدا
هکلبری‌فین تمام شد. این دو سال و اندی که در گوشهٔ کتابخانه‌ام جا خوش کرده بود هرگز فکر نمی‌کردم چنین دنیای دوست‌داشتنی و جذابی آن گوشه آرام گرفته باشد.
دوستی گفته بود «هکلبری یه طور غریبی خوبه». راست گفته بود و دقیق. جوری خوب است که نمی‌شود گفت و نمی‌شود از خوبی‌اش برای کسی تعریف کرد. باید باهاش همراه شد تا آرام‌آرام دنیای جذاب هکلبری خودش را نشان دهد و بشود طعمش را -که نمی‌شود گفت شیرین است یا ترش یا شور و تلخ- روی زبان و زیر دندان حس کرد. به گمانم این بریده‌هایی که نوشته‌ام گواهی بدهند. البته که تمام داستان همینقدر جذاب و دوست‌داشتنی و ویژه بود؛ فقط باید صبر کنی. باید بلد باشی روی کلک با هک همراه شوی و با جریان آب‌، گاه تند و گاه آرام، پیش بروی. بعد از مدتی می‌بینی دنیای کتاب تو را با خودش برده. البته من طبعاً این کناره‌گیری و تنهایی و جمع‌کردن و رفتن را دوست دارم و لذتش برایم مضاعف بوده است.
نجف دریابندری استاد ترجمه است. انصافاً به بهترین صورت این داستان را ترجمه کرده، عالی. حتی به نظرم این اثر مارک تواین با ترجمهٔ نجف دریابندری -برای منِ فارسی‌زبان- شیرین‌تر است و بخشی از جذابیت کتاب مدیون این ترجمه است.
در پایان، بین جلد سبز این کتاب دنیایی عجیب، جذاب و به‌طرز غریبی خوب جریان داشت.

۱۳۹۴.۰۱.۲۹
        

2