معرفی کتاب زوال بشری اثر اوسامو دازایی مترجم قدرت الله ذاکری

زوال بشری

زوال بشری

اوسامو دازایی و 2 نفر دیگر
3.9
144 نفر |
37 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

32

خوانده‌ام

323

خواهم خواند

200

ناشر
وال
شابک
9786229977286
تعداد صفحات
168
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        دیگر نه شاد بودم نه ناشاد.این نیز بگذرد.این تنها عبارتی ست که در دوزخِ آدمیان به درستیِ آن رسیده ام.این نیز بگذرد.
      

لیست‌های مرتبط به زوال بشری

نمایش همه

پست‌های مرتبط به زوال بشری

یادداشت‌ها

ثنا

ثنا

1403/8/11

          اون موقع که تازه وارد دانشگاه شده بودم از کسایی که لیسانسشون زبان ژاپنی بو‌د زیاد در مورد نویسنده‌های ژاپن می‌پرسیدم. اسم‌های مشترک زیاد بود اما لحن «آخ آخ دازای اوسامو» چیزی بود که باعث شد یه سالی صبر کنم تا این ترجمه مستقیم از ژاپنی رو گیر بیارم:) دازای برای من خیلی عجیبه! عموما آدمی نیستم که به زندگی شخصی نویسنده‌ها گیر بدم اما یک نویسنده با سابقه شش بار خودکشی* در طول زندگی چهل‌سالش واقعا نیاز به کمی گیر دادن داره:) «اوسامو دازای با قلم تلخش شناخته می‌شود.» داستان این کتاب یک زندگی‌نامه تلخ و نسبتا کوتاهه. داستان پسری که در تمام زندگیش نقاب به صورت داره و یه جورایی انگار زندگیش فاصله بین چاله‌‌هایی که سعی می‌کنه ازشون بیرون بیاد. دلقک غمگین، نقاش، عشق، خودکشی، اعتیاد و در نهایت زوال بشری. می‌تونم بگم عنوان این کتاب کامل‌ترین توصیف داستانه؛ زوال یک فرد. حسی که موقع خوندن این کتاب داشتم رو با «حباب شیشه» و «سفر به انتهای شب» هم تجربه کرده بودم. شاید به خاطر نزدیکی زندگی راوی و شخصیت اصلی داستان و شاید هم به خاطر تجربه‌های عمیق و گاها نزدیک «انسان‌های واقعی» با شخصیت‌های این داستان‌ها باشه. آدمی نیستم که برام میزان محبوبیت و فروش کتاب مهم باشه اما این که یک کتاب با این مضمون و این نویسنده، دومین کتاب پرفروش یک کشور باشه خیلی جالبه! راستی باید بگم که تو این کتاب دازای از رباعیات خیام هم استفاده کرده که مترجم توضیح خوبی در این مورد توی مقدمه داده. اگه عموما مقدمه رو به عنوان برگه‌های الکی که ناشر برای بیشتر شدن حجم‌ کتاب اون اول گذاشته می‌شناسید، در مورد این کتاب اینجوری عمل نکنید و بخونیدش:))) * سه خودکشی از شش خودکشی دازای شینجو یا خودکشی دو نفره عاشق و معشوق هستش. اول؛ خود کتاب، دوم؛ وضعیت زندگی در اوایل یک آبان به همراه لورکا و بانو ماریا فارانتوری، سوم؛ یک کاسه انار بی‌هدف، چهارم؛ امید بقا این روزها، پنجم؛ براتون می‌خونم، ششم؛ کیف، آخر؛ مانگایی از این کتاب. شما با سوزاندن نامه‌های عاشقانتون چه چیزی رو می‌تونید گرم کنید؟ من؟ پس فکر کردید آب این امریکانوها چجوری گرم می‌شه هر روز؟
        

17

«نه آدمی»،
          «نه آدمی»، «زوال بشری»، «نه آدم نیست»، "No longer human"، فرقی نمی کند. تمام این عناوین به کتابی اشاره دارد با عنوان ژاپنی「人間失格」(بخوانید "ningen shikkakou") که در سال 1948 میلادی در ژاپن منتشر شد. 
«اوسامو دازای» (نام ادبی نویسنده)، «تسوشیما شوجی» (نام واقعی نویسنده)، «اوبا یوزو» (نام شخصیت اصلی کتاب)، در این مورد هم فرقی نمی کند. همه این شخصیت ها به یک نفر اشاره دارند. نقش اول داستان. شخصیتی که دارای یک داستان و پایان رو به زوال است. این کتاب روایتی اعتراف گونه و خود زندگی نامه ای از اوسامو دازای است. از آنجایی که این کتاب پس از مرگ نویسنده منتشر شد می توان آن را وصیت نامه وی دانست.
این کتاب روایت فردی است که خود را انسان نمی داند. از انسان ها فرار می کند و موجودات اهریمنی را به انسان ترجیح می دهد. هیچ گاه خود واقعی اش را برای انسانی آشکار نمی کند. همیشه ذات خودش را پشت نقابی از جنس ترسِ آشکار شدن پنهان می کند. در نهایت این کتاب روایتگر پیوستن وی به جامعه ای است که از آن مدت ها فرار کرده است و نشان می دهد که این شخصیت شکننده چطور به سمت هرز شدن چنان پیش می رود که به جنون می رسد و از سمت جامعه انسان ها طرد می شود.
به شخصه من آنچنان تحت تاثیر مسائل روانشناختی و فلسفی داستان یا حتی شیوه روایت جریان سیال ذهن آن نبودم. چیزی که بیشتر از همه من را تحت تاثیر قرار داد، شخصیت پردازی نقش اول داستان بود. من بارها چنین آدمی بودم. گاها هستم و بیشتر با چنین انسان هایی زیسته ام. با انسان هایی که به سمت زوال حرکت می کنند و در آن غرق می شوند. شاید آنها از این وضعیت ناراضی باشند اما گویی نوعی از غریزه آدمی به این سمت آنها را سوق می دهد. به سمت پوچی و تباهی.
این کتاب از لحاظ فرهنگی می تواند مهم قلمداد شود. زیرا در حال حاضر با فروش ۷/۱۳ میلیون نسخه از زمان انتشار، رتبه چهارم پرفروش ترین کتاب در تاریخ ژاپن را در اختیار دارد. (منبع در انتهای یادداشت می باشد.)
از لحاظ ترجمه کتاب دارای چندین ترجمه است. یک ترجمه از زبان اصلی که توسط آقای قدرت الله ذاکری انجام شده و نشر وال منتشر کرده است. من به این ترجمه دسترسی نداشتم ولی گویا آن طور که برخی خوانندگان می گویند ترجمه دقیق و وفادار نسبت به اثر است. الباقی ترجمه ها در اصل ترجمه نسخه انگلیسی کتاب یعنی "no longer human" است. در بین این ترجمه ها هم ترجمه آقای مرتضی صانع قوی تر است و البته کمی سخت خوان تر. الباقی ترجمه ها از یک سطح کیفی خیلی معمولی بهره می برند. (من جمله همین نسخه ای که من از نشر خودمونی و ترجمه خانم مینا امیری خواندم.)
در آخر برای مقایسه قسمتی نمونه از کتاب را با ترجمه های مختلف گذاشته ام.
ترجمه آقای مرتضی صانع «نه آدمی» : 
به گمانم هیچ کس از اینکه سرش داد بزنند یا ملامت شود خوشش نیاید ولی در مورد من قضیه فرق میکرد. من در چهره برانگیخته طرف روبه رویم ددی سرکش میدیدم. درنده خوتر از هر شیر، سوسمار یا اژدها. مردم بیشتر تلاش بر پنهان ساختن آن رویشان دارند ولی خدا نکند بیرون بزند و آنگاه خشم در چشم برهم زدنی درون آدمی را برملا می‌کند. همچون گاوی بی خیال که در چمنزار میچرد و به ناگاه دمش را تازیانه وار برای کشتن خرمگسی به پهلویش میکوبد دیدنش آسان نیست. دانستن اینکه این غریزه از پیش نیازهای آدمی برای بقاست از خود ناامیدم میکرد.
ترجمه‌ خانم سپیده‌سحر ساغروانیان (الف. آذر) «دیگر انسان نیست» : 
به نظرم درست است که هیچ کس از در معرض انتقاد قرار گرفتن یا فریاد شنیدن خوشش نمی‌آید. اما من در چهره‌ی انسانی که با من با خشم برخورد می‌کرد، جانوری درنده خو را در معنای تام کلمه می‌دیدم، جانوری وحشتناک‌تر از شیر، کروکودیل و یا اژدها. انسان‌ها معمولاً تلاش می‌کنند تا این طبیعت ذاتی را پنهان کنند اما بالاخره موقعیتی پیش خواهد آمد، زمانی که خشم آنها را وادار می‌کند تا ذات انسان را در کمال ترسناکی‌اش آشکار کنند (درست مانند زمانی که گاوی به آرامی در علفزار خودش را سرگرم می‌کند تا ناگهان با دمش به خرمگسی که پهلویش نشسته است حمله کند). دیدن این اتفاق چنان هراسی در من بر‌می‌انگیخت که مو بر تنم راست می‌شد و تصور اینکه این ذات ممکن است یکی از پیش شرط هاس انسان بودن باشد، باعث یأس و نا‌امیدی‌ام شده بود.
ترجمه خانم مینا امیری «نه آدمی» :
به گمانم این‌که کسی خوش ندارد سرزنشش کنند یا سرش داد بزنند؛ واقعیت دارد، اما من در چهره‌ی انسانی که نسبت به من خشمگین می‌شود، حیوانی وحشی می‌بینم که ذات واقعی‌اش را نشان می‌دهد، انسانی خوفناک، تر از یک شیر، تمساح یا اژدها. از قرار معلوم انسان‌ها معمولاً این ذات واقعی را پنهان می کنند، اما موقعیتی پیش می آید که خشم باعث می شود که ذات انسانی‌شان را با تمام آن هیبت وحشتناکش نشان دهند (مثل گاو نری که در دشتی پر علف لم داده است و ناگهان دمش را تکان می دهد تا خرمگسی را که روی بدنش نشسته بکشد). دیدن چنین صحنه‌ای همیشه چنان ترسی به جانم انداخته است که مو به تنم سیخ ایستاده. وقتی به این فکر می کنم که این ماهیت احتمالاً از ضروریات برای بقای انسان است تا مرز ناامیدی پیش می روم.
منبع میزان فروش کتاب در ژاپن : 
https://achikochi-data.com/book_circulation_japan_ranking_japan_general/

        

54

سنا

سنا

1403/10/19

          
زوال بشری نام کتابی از اوسامو‌ دازای ، نویسنده‌ی ژاپنیِ محبوب در ژاپن و مهجور در دنیا می‌باشد. داستان که توسط راوی اول شخص روایت می‌شود، حکایت سرگذشت پسری‌ست به نام یوزو که در خانواده‌ای متمول در یکی از روستاهای ژاپن متولد شده‌است.

یوزو نمونه‌ی بارزی از این دسته افراد است که علیرغم هوش زیادش در درس و هنر، از کودکی انسانی بسیار غمگین بوده و سعی می‌کرده خود واقعی‌اش را پشت چهره‌ای خندان که موجب خنده‌ی دیگران می‌شود پنهان کند. رفته رفته با تغییر اجتماع دور و برش، نقاب خندان را از چهره‌اش می‌اندازد و این بار می‌کوشد با الکل و سپس با مورفین از رنج درونش بکاهد. الکل و مورفین او را بیش از پیش از انسان‌ها دور کرده و به لبه‌ی پرتگاه نزدیکش می‌کنند؛ چنان‌که در انتها در درونش نه غروری می‌ماند نه غیرتی و نه هیچ ذوقی...تنها رنجی بی‌پایان که سقوط اطرافیانش را نیز موجب می‌شود و به عذاب‌های او، احساس گناه و عذاب وجدان را نیز می‌افزاید.
        

3

joiboy

joiboy

1403/12/22

زوال بشری
          زوال بشری یه جورایی زندگی خود دازایه. این کتاب شما رو به درک عجیبی از احساسات، افکار و اعمال دازای تو زندگیش می‌رسونه. البته اینم باید بگم دقیقا از رو زندگی خودش نیست و فرق داره ولی استخون بندی داستان از زندگی و تجربه خودشه. دازای تو یه خانواده ثروتمند و اصیل ژاپنی بدنیا اومد و درگیر تاریک ترین بخش های زندگی مردم عادی و شهر نشین شد. شخصی که تا پایان زندگیش هنوز درگیری های روحی و روانی داشت و داشت با مشکلات و اتفاقاتی که براش افتاده بود دست و پنجه نرم می‌کرد. که نتیجش شد خودکشی که با معشوقه اش داشته. به نظرم بهترین شروع برای کار های دازای با همین کتابه. چون زندگی و احساسات دازای رو خیلی خوب درک می‌کنید. جوری که آثار دیگه دازای براتون واضح تر میشه که این تفکرات داره از کجا نشأت می‌گیره. 

حالا بریم از خود کتاب بگیم:
🔺من همه نظرتان رو میگم و در آخر میگم که به چه افرادی پیشنهادش میدم. چون این کتاب واقعا کتابی نیست که بشه به همه توصیه کرد. چون ممکنه نتیجه مناسبی نداشته باشه و باعث افزایش احساسات و افکار نامناسب بشه.

1️⃣:اول باید به مهم ترین نکته کتاب اشاره کنم که میشه قلم دازای. واقعا جادویی و گیراست. به شدت جذابه و با روح و روانتون بازی می‌کنه. جمله هاش مثل یه خنجر قلبتون رو می دره. احساسات و عواطف بین تک تک جملات و کلمات حس میشه و یکی از دلایلی که سخت می‌کنه پیشنهاد دادن این کتاب رو همین قلمشه. چون دازای زندگی خوبی نداشته و افسردگی، مشکلات روحی و افکار منفیش کاملا تاثیر گذاشته رو داستان هاش و قلمش، سخته پیشنهاد دادنش. تنفر، خشم، ترس و غیره نسبت به زندگی و مردم، و مسائلی که مطرح می‌کنه از تمام ایراد هایی که وارده به زندگی و مردم از دید خودش، به شدت دارک و تکون دهندس.
این قلم راحت احساساتتون رو به بازی می‌گیره و تک تک درد هاتون رو تازه می‌کنه چون به جرعت میشه گفت دازای اتفاق یا تجربه بدی نمونده که براش اتفاق نیفتاده باشه. پس هر کس با هر زندگی حتما با بخشی از این داستان ارتباط برقرار می‌کنه و همون بخش مثل ضربه پتک، منگتون می‌کنه.


2️⃣:راوی داستان و شخصیت ها واقعا زنده بودن. درسته داستان کوتاهه ولی به سرعت شخصیت ها واقعی میشن تو ذهنتون. مخصوصا شخصیت اصلی که تا آخر کتاب باهاش عصبی می‌شید، ناراحت می شید، گریه می‌کنید، داد می‌زنید و بالاخره یه جوری احساساتتون رو خالی می‌کنید.😂
لعنت به دازای با این شخصیت هایی که آورده بود تو این کتاب. خیلی عجیب بودن.

3️⃣:مفاهیم کتاب و نگاه نویسنده. اصلا اسم کتاب زوال بشریه و داستان کلش درباره ایرادات و مشکلات انسان و زندگیشه. تک تک مشکلات و ایرادات رو، دونه به دونه به چشمتون میاره و می‌گه:«خب میخوای چیکار کنی جلوی اینا؟ آیا جوابی برای هر سوالی که میخوای هست؟»
و جوابی برای خیلی از این سوال ها نمی‌ده. و یا اگر هم می‌ده جواب درستی نیست و جوابیه که از تفکرات و عقیده پوچ گرا نویسنده میاد. نمی‌گم که چرت و پرته، این کتاب اتفاقا کتاب خیلی خوبیه. فقط این کتاب، کتابیه که زندگی گنگ و مبهم یه انسان رو نشون میده پر از مشکل. پر از ایراد. پر از اتفاقات بد. پر از درد و زجر. پر از تنفر و خشم. پر از ترس و ناامیدی. انسانی که تنها راه حل درست کردن مشکلات زندگی رو خودکشی میدونه. کسی که به نتیجه میرسه ما هیچ خوبی بین مردم پیدا نمی‌کنیم. و به ناامیدانه ترین افکار ممکن دست پیدا می‌کنه. 
من وقتی کتاب رو می‌خوندم با تمام وجودم همزاد پنداری می‌کردم با شخصیت(که البته خود دازایه). واقعا تک تک درد هاش رو درک می‌کردم. ولی از طرفی ناراحت بودم که نتیجه گیری که از این همه درد و رنج می‌کنه، کاری می‌کنه تو اوج، زمانی که دیگه کاراش داره میترکونه خودکشی کنه. پیش خودم می‌گفتم دازای با این همه استعداد، قدرت، هوش، توانایی چه قدر دردناکه که خودش رو حیف کرد. اگر واقعا میتونست اون بخش زیبا زندگی رو درک و حس کنه چه قدر تغییر می‌کرد زندگیش. چه قدر خوب می‌شد همه چیز‌. هر چه قدر که دازای شناخته شدست ده ها برابر بیشتر می‌شد. ولی خب چه میشه کرد. فقط دلم براش می‌سوزه و همین الانم با درد دارم دربارش می‌نویسم. چون به شدت میفهممش و درکش می‌کنم.

🔺و خب به چه کسایی پیشنهاد می‌کنم. اصلا تو دوره ایی که ناراحت یا افسرده اید سراغش نرید. مثل یه تیغ رو رگ هاتون عمل می‌کنه. اگر سنتون کمه و تجربیات کمی دارید اصلا خوشتون نمیاد، چون کتاب داستان خاصی رو دنبال نمی‌کنه و بیشتر حول محور احساسات و افکار و اتفاقات زندگی شخص می‌گرده. کتابیه که برای درک کردنش به تجربیات خیلی زیادی نیاز داره. 
و اگر این دو مورد رو ندارید برید سراغش. شاید باز لذت نبرید. نیاز به یه کتاب ناامیدانه نداشته باشید. نیاز به یه کتاب دردناک و غمگین نداشته باشید. ولی بخونید که برعکس تمام این اشتباهات تو زندگیتون پیش برید. و از زندگی آدم مهم و تاریخی مثل دازای درس بگیرید.

🔴🟥با نظراتم موافقی؟🟥🔴

        

56

          شخصیت اصلی، اوبا یوزو، نه یک قهرمان است و نه یک ضدقهرمان، بلکه روحی سرگردان در میان انسان‌ها، کسی که حتی از خود بیگانه شده است. او نقابی از شادی بر چهره دارد، اما در پشت آن، از فهمیدن و فهمیده‌شدن عاجز است. آیا این همان نفرینی نیست که بسیاری از ما در برهه‌هایی از زندگی تجربه می‌کنیم؟ این حس که با تمام نزدیکی به دیگران، در نهایت غریبه‌ایم، چون واژگانمان از جنس دیگری است؟
"شخصیتی که تبدیل به یک تماشاگر شد و درک نکرد و نشد."

او خود را نه یک فرد خطاکار، بلکه کسی می‌بیند که از ابتدا ناتوان از "بودن" بوده است. احساس انسان بودن نمی‌کند (در واقع احساس تعلق به انسان ها را تجربه نکرد)

********************************

دازای، که زندگی شخصی‌اش نیز آینه‌ای از این سرنوشت بود، در قالب اوبا صدای آن‌هایی است که در مرز میان بودن و نبودن ایستاده‌اند. او نه تنها از جامعه طرد شده، بلکه خود نیز از خویشتن روی برگردانده است. انگار انسان‌بودن، باری سنگین است که او از عهده‌اش برنمی‌آید.

دازای در این اثر، زندگی را نه همچون سرنوشتی باشکوه، بلکه همچون راهی پر از تردید و گمگشتگی به تصویر می‌کشد. او از زخم‌هایی سخن می‌گوید که شاید التیام نیابند، از انسانی که دیگر انسان نیست، اما شاید هرگز هم نبوده است.

********************************
پ.ن: اون نیم ستاره هم بخاطر سانسور بود که چند بار من رو گیج کرد ://
        

7