معرفی کتاب دید و بازدید اثر جلال آل احمد

دید و بازدید

دید و بازدید

جلال آل احمد و 1 نفر دیگر
3.5
74 نفر |
24 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

146

خواهم خواند

30

ناشر
فردوس
شابک
9645509556
تعداد صفحات
160
تاریخ انتشار
1382/5/14

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        در "دید و بازدید"، راوی، جوان شاعری است که در اولین دیدار سال نو به دیدن یک استاد ادبیات می رود. این استاد ادبیات که همیشه وانمود می کند در میان انبوهی از کارهای ادبی و هنری غرق است، مهمانانی از شخصیت های برجسته ی حکومتی دارد و خود نیز آدم بی دردی است که تنها دردهای اجتماعی خود را شنیده و آن ها را در شعرهایش منعکس کرده است. راوی پس از فرار از این اجتماع کسل کننده به دیدن مادربزرگش می رود؛ شخصی که مرتب حرف می زند و راوی فرصتی می یابد تا در خانه ی بی ریای او دلی از عزا درآورد. خانه ی بعدی، خانه ی رئیس اداره ی دوست راوی است. وقتی راوی در خانه ی رئیس را می زند، کلفت خانه به دروغ می گوید که آقا به مسافرت رفته است. این بار راوی به دیدار روحانی محل می رود. اما درمی یابد که روحانی و مهمانش آدم های ظاهرنمایی هستند که از خدا و پیغمبر تنها جملات غلیظ عربی را آموخته اند. سرانجام، جوان راوی یک رنگی و صداقت را در میان مردم ساده و بی آلایش پایین شهر می بیند که لباس های نوی ساده ای پوشیده و با اتوبوس شرکت واحد، با شادی و خوش حالی واقعی به دید و بازدید عید می روند. مجموعه ی حاضر حاوی دوازده داستان کوتاه از جلال آل احمد است که عنوان یکی از آن ها "دید و بازدید" نام دارد. دیگر داستان های این مجموعه عبارت است از: گنج؛ زیارت؛ اخطاری به موقع؛ گلدان چینی؛ تابوت؛ شمع قدی؛ تجهیز ملت؛ پست چی؛ معرکه؛ ای لامس سبا؛ و دو مرده.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به دید و بازدید

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به دید و بازدید

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          «آفرین جلال! برای شروع خوب بود.»

جمله‌ی بالا را شاید یکی که از داستان سردرمی‌آورده به جلال گفته. او هم دست‌پاچه شده و رفته داستان‌ها را پشت هم زده و چاپ کرده، شده «مجموعه داستان دید و یازدید.»
سال 1324، وقتی این کتابِ جلال زیرِ چاپ رفته، او فقط 22 سال سن داشته. در واقع اولین کتابِ داستانیِ جلال است. جالب است که او در 20 سالگی عزمِ نجف می‌کند تا درسِ طلبگی بیاموزد. اما چند ماه بعد برمی‌گردد و کتاب عزاداری‌های نامشروع را منتشر می‌کند. (سالِ 94 که عزاداری‌های نامشروع را خواندم، به نظرم جالب آمد. اما کتاب، نوشته‌ی خودِ جلال نیست. ترجمه است.)
یک سالِ بعد او رسما به حزب توده می‌پیوندد و می‌شود جلالِ آلِ احمدِ توده‌ای. یک سال بعد از توده‌ای شدنش، اولین داستانِ کوتاهش به نام زیارت، که در مجموعه‌ی دید و بازدید هم آمده، در مجله سخن چاپ می‌شود. همان زمان‌ها بوده که با صادق هدایت هم آشنا می‌شود و کتاب «دید و بازدید» را هم چاپ می‌کند. همه‌ی این‌ تاریخ‌ها که ورق زدم، اولِ کتاب‌های جلال آمده. حرفِ جدیدی نیست. و اما نگاهِ من:
جلال نویسنده‌ی محبوبِ من است، اما همه‌ی داستان‌هایش محبوبِ من نیست. شاید باید این‌طور بگویم که شخصیتِ جلال را بیشتر می‌پسندم تا داستان‌هایش. گرچه داستان‌هایش را هم خوانده‌ام و در جایِ خود حظ هم برده‌ام. داستان اول و دوم را که خواندم، گفتم این قلم، قلمِ جلالی نیست که من قبل‌تر از او خوانده‌ بودم. خبری از جملات کوتاه و تیز نیست. اغراق نکرده باشم، نصف صفحه بدونِ نقطه هم در بعضی داستان‌ها دیده می‌شد. تا اینکه صفحاتِ اول را ورق زدم و فهمیدم این کتاب، کتابِ اولش است. آن‌وقت بود که دیگر داستان‌ها را از جلالِ آل‌احمد، 22 ساله از تهران خواندم.
ولی، داستان‌ها شاید پیرنگ و طرح فوق‌العاده نداشت. یعنی منِ خواننده را وا نمی‌داشت که از خودم بپرسم «حالا بعدش چه می‌شود؟». ولی داستان جان‌دار بود. داستانی جان‌دار است که وقتی نقطه‌ی آخرِ داستان را دیدی، سریع پرش نکنی داستانِ بعد. یک لحظه انگشت را لایِ کتاب بگذاری و به مقابلت خیره شوی و بگویی «عجب.» و این کار از آل‌احمدِ 22 ساله هم برمی‌آید.
البته از 12 داستان، شاید 10 داستانش صبغه‌ی مذهبی داشت ولی نه در دفاع از مذهب. این شاید برگرفته از سفرش به نجف و حال و هوایِ آن روزهایش باشد. چون واضح بود که نویسنده، کتبِ مذهبی را خوب می‌شناسد و به باورهای مذهبی مردمِ آن زمان شناخت دارد. دیدگاهِ انتقادی‌اش به باورهایِ مذهبی و شاید گاها خرافیِ مردمِ آن زمان هم شاید از سرِ آشنایی با هدایت باشد. چون در داستان‌های هدایت، از این مدل داستان‌ها زیاد خوانده‌ام. اما منی که خسی در میقات جلال را خوانده‌ام، یعنی 21 سال بعد از انتشارِ دید و بازدید، داستان‌های این کتاب را متعلق به همان جلالِ 22 ساله می‌بینم، نه جلالِ آلِ احمد بزرگ. 
و باید «نفرین زمین» را هم از جلال بخوانم چون آخرین قصه‌ی اوست و شاید بتوان گفت پخته‌ترین نثر و قصه‌ی او.
        

6

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          مجموعه‌ای از ۱۲ داستانِ کوتاه که نقطه اشتراکشان، شخصیت‌هایی از قشر پایین جامعه و رگه‌هایی از مذهب است. به گفتهٔ جلال مذهبی بودن این اثر ریشه در خانواده‌اش دارد که عموماً در مسند روحانیت بوده‌اند. این کتاب در سال ۱۳۲۴ به چاپ رسیده است.
داستان‌ها نسبت به کتاب "پنج داستان"، "سه تار" و "زن زیادی" از کیفیت پایین‌تری در فُرم و زبان‌ برخوردارند. جلال این کتاب را در سال‌هایی که در حزب توده بوده، چاپ کرده است.

۱_ دید و بازدید عید: در این داستان، شخصیت اصلی به قصد دیدوبازدید عید به دیدار افراد مختلف می‌رود و شرح ماوقع می‌کند.
۲_ گنج: دومین داستان به نقل از یک پیرزن است که حکایت رو آوردن بخت و اقبال به زن تنگدستی را نقل می‌کند و از آخر و عاقبتش می‌گوید.
۳_ زیارت: حال و احوال شخصیتی است که به زیارت می‌رود.
۴_ افطار بی‌موقع: زبان این داستان خیلی قصه‌گوتر بود و تِم طنز داشت. راوی قضاوت‌گر است، با تعریف کردن، داستان را پیش می‌برد و کشمکش یک روزه‌دار را بازگو می‌کند.
۵_ گلدان چینی: داستان خیلی خوب شروع شد ولی پایانش ... 🤐
۶_ تابوت: جلال در این داستان، با خودگویی به کشمکش‌های ذهنی پس از مرگ‌ می‌پردازد.
۷_ شمع قدی: این داستان به ممانعت از برپایی مراسم آیینی در زمان رضاخان اشاره دارد.
۸_ تجهیز ملّت: داستانی است که اوضاع‌واحوال آشفته اجتماع را در دهه ۲۰ شمسی نقل می‌کند.
۹_ پستچی: این داستان دربارهٔ وضعیت نابه‌سامان یک پستچیِ بیچاره است.
۱۰_ معرکه: معرکه‌گیری دو شخصیت دعانویس و مارگیر در این داستان آمده است و اتفاق چشمگیر و تحولی ندارد.
۱۱_ ای لامس‌سبا: در اینجا راوی یک واعظ را نقد می‌کند.
۱۲_ دو مُرده: داستان کوتاهی که به مقایسهٔ وضعیت دو مُردهٔ فقیر و ثروتمند می‌پردازد.
        

25

          «دید و بازدید» جلال آل احمد
قلم جلال را که میخوانی گویا قند در دهانت اب کرده ای و کم کم می مکی حتی اگر چنان روی مرز باریک توهین و انتقاد از مناسبات اجتماعی و دینی حرکت کند باز با لطایف الحیلی بهره خودش را از صحنه ی چیده شده می برد و حرف دلش را با صریح ترین وجه ممکن می زند.
تسلط کامل جلال بر اصطلاحات دینی، تفکرات عامیه، خرافات متداول بین قشرهای پایین،تن پروری های مدیران وقت و توجیه های خشکه  مقدس های زمانش، آدمی را به حیرت وا می دارد.
او بهتر از و جلوتر از هرکسی از هم صنف هایش ما ایرانی ها را شناخت و از همه مهمتر همت کرد تا با هنر خود و لسان طنز خود عیوب مان را به ما هدیه کند. در دوره ای که بسیاری از هنرمندان و به اصطلاح منورالفکرهای مملکت ما سعی در جار زدن عیوب و نقاط ضعف ما در مجامع عمومی و تبلیغ آن به نام آزادی بیان هستند، جلال در صحنه ی عمل نشان داد روشنفکر کیست و دلسوزانه رسالت خود را به وسیله سلاح قدرتمند اش یعنی قلم انجام داد.
هرچند ستایش ما از آل احمد باعث نمی شود که خرده گیری های هرچند اندک از تطبیقات و نتیجه گیری ها و تحلیل های او در قسمت نقد اعتقادات مردم نداشته باشیم لکن چون مطمئن به طینت خوب و نداشتن غرض ان بزرگوار هستیم فعلا مصلحت به تذکر آن نکات نمی بینیم.
روحش شاد.
        

2

          مواجهه با آثار آل‌احمد این جذابیت را دارد که این کلیشه‌ را که «وقتی کتاب می‌خوانید نویسنده با شما صحبت می‌کند» تقویت می‌کند. «دید و بازدید» از این حیث نسبت به دیگر داستان‌هایی که تاکنون از جلال خوانده‌ام (مدیر مدرسه، سرگذشت کندوها، از رنجی که می‌بریم، سنگی بر گوری) برتری دارد. شاید وجه برتری‌اش حجمی بیشتر با داستان‌های بیشتر است. داستان‌هایی که بیشتراش از عینک نقادِ نویسنده روایت می‌شود. این را نیز در نظر داشته باشید که وقتی آثار او را می‌خوانیم کم مانده است عقاید سیاسی، اجتماعی، مذهبی و فرهنگی‌اش به ما سیلی بزند. دید و بازدید از اولین‌های جلال است؛ حین خواندن به این می‌اندیشیدم که هنوز او بچه‌آخوندی است که هر چه قدر هم سعی می‌کند خودش را از سنتِ خرافیِ پیرامون‌اش بکند باز نمی‌تواند به اصلْ خدشه وارد کند. [نمونه جایی که به زندگی پس از مرگ خرده می‌گیرد اما فوراً تعبداً می‌پذیرد گویی سنتی می‌شناسد که این خرافه‌ها لایه‌ی روییِ آن‌اند؛ گرچه برداشت‌ام این بود که از عینکِ نویسنده این خرافات نه لایه‌ی رو بلکه کلِ پیکر را در برگرفته‌اند.
اما چیزی که در دید و بازدید قابل توجه بود «مرگ‌اندیشی» آل‌احمد است. مرگ‌اندیشی‌ای که خود را اجتماعی می‌نمایاند. و به نظر صورت ساده‌ای دارد: با مرگِ شخص مردم همچنان درگیر تعارفاتِ زمانِ حیات متوفی هستند؛ حال آنکه توجه ندارند که مرگ برای همه یکسان است. شاید خرده بگیرید که این چه برداشتی است؛ چه بسا به علت احوالاتِ شخصی این برداشت اولویت دارد اما با اشاراتی که جلال به مرگ می‌کند –چه از حیث تعداد چه از حیث پرداخت- شک دارم که «مرگ» مساله‌ی اولِ جلالِ آن زمان نبوده باشد. جالب است که داستان دوازدهم –داستان که نه، تکه‌ی آخرِ این داستان‌ها- مرگ است.
زبانِ آل‌احمد به تندیِ مدیر مدرسه یا سنگی بر گوری نیست، گرچه توصیف‌هایش همچنان خوانا و در بعضی موارد جذاب است. شاید «زیاد تند نبودنِ زبان‎اش» به علتِ این است که خرافه را از اصل بازشناخته؛ و هوشیار است که عوام قدرتِ تشخیص خرافه از اصل را ندارد.
        

0

dream.m

dream.m

6 روز پیش

          دید و بازدید اولین مجموعه داستان های کوتاه به قلم جلال آل احمد  هستش که سال ۱۳۲۴ نوشته و منتشر شده. 
داستان های این کتاب همگی مضمون ضد خرافی و انتقادی دارن.
من کتاب و اغلب داستان هاش رو دوست داشتم. بنظرم جلال قلم محکمی داره. داستان ها با اینکه بوی کهنگی میدن و الان ممکنه خیلی ساده و سطحی به نظر بیان ولی از اونجایی که آینه جامعه زمان زندگی نویسنده اش هستن، خیلی مهم و باارزشن. مگه ما وقتی میریم موزه آثار قدیمی رو به خاطر قدمتشون و به خاطر اینکه اطلاعاتی از دوران تاریخی ساختشون میدن تحسین نمیکنیم؟ چیزایی که ممکنه خیلی ابتدایی و بد ساخته شده باشن، شکسته باشن یا چیز زیادی ازشون باقی نمونده باشه.
 پس چرا نمیتونیم اغلب داستان های قدیمی ایرانی رو تحمل کنیم و از زاویه تاریخی و جامعه شناسی بهشون نگاه کنیم؟ بنظرم خوبه سعی کنیم یکم عمیق تر به این آثار  نگاه کنیم. و خوبه بخونیم و معرفی شون کنیم.

خب بسه بچه بیا پایین!
مرسی از آرمان که کتابو معرفی کرد، و ممنونم از سام و بازم آرمان که همخوانی باهاشون یکی از بهترین تجربه های زندگی منه ♡♡♡♡
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          مواجهه با آثار آل‌احمد این جذابیت را دارد که این کلیشه‌ را که «وقتی کتاب می‌خوانید نویسنده با شما صحبت می‌کند» تقویت می‌کند. «دید و بازدید» از این حیث نسبت به دیگر داستان‌هایی که تاکنون از جلال خوانده‌ام (مدیر مدرسه، سرگذشت کندوها، از رنجی که می‌بریم، سنگی بر گوری) برتری دارد. شاید وجه برتری‌اش حجمی بیشتر با داستان‌های بیشتر است. داستان‌هایی که بیشتراش از عینک نقادِ نویسنده روایت می‌شود. این را نیز در نظر داشته باشید که وقتی آثار او را می‌خوانیم کم مانده است عقاید سیاسی، اجتماعی، مذهبی و فرهنگی‌اش به ما سیلی بزند. دید و بازدید از اولین‌های جلال است؛ حین خواندن به این می‌اندیشیدم که هنوز او بچه‌آخوندی است که هر چه قدر هم سعی می‌کند خودش را از سنتِ خرافیِ پیرامون‌اش بکند باز نمی‌تواند به اصلْ خدشه وارد کند. [نمونه جایی که به زندگی پس از مرگ خرده می‌گیرد اما فوراً تعبداً می‌پذیرد] گویی سنتی می‌شناسد که این خرافه‌ها لایه‌ی روییِ آن‌اند؛ گرچه برداشت‌ام این بود که از عینکِ نویسنده این خرافات نه لایه‌ی رو بلکه کلِ پیکر را در برگرفته‌اند.
اما چیزی که در دید و بازدید قابل توجه بود «مرگ‌اندیشی» آل‌احمد است. مرگ‌اندیشی‌ای که خود را اجتماعی می‌نمایاند. و به نظر صورت ساده‌ای دارد: با مرگِ شخص مردم همچنان درگیر تعارفاتِ زمانِ حیات متوفی هستند؛ حال آنکه توجه ندارند که مرگ برای همه یکسان است. شاید خرده بگیرید که این چه برداشتی است؛ چه بسا به علت احوالاتِ شخصی این برداشت اولویت دارد اما با اشاراتی که جلال به مرگ می‌کند –چه از حیث تعداد چه از حیث پرداخت- شک دارم که «مرگ» مساله‌ی اولِ جلالِ آن زمان نبوده باشد. جالب است که داستان دوازدهم –داستان که نه، تکه‌ی آخرِ این داستان‌ها- مرگ است.

زبانِ آل‌احمد به تندیِ مدیر مدرسه یا سنگی بر گوری نیست، گرچه توصیف‌هایش همچنان خوانا و در بعضی موارد جذاب است. شاید «زیاد تند نبودنِ زبان‎اش» به علتِ این است که خرافه را از اصل بازشناخته؛ و هوشیار است که عوام قدرتِ تشخیص خرافه از اصل را ندارد.
        

0