ساحل عابدی

ساحل عابدی

@sahelabedi
عضویت

خرداد 1404

22 دنبال شده

15 دنبال کننده

                هرچه پول درآوردم کتاب خریدم...
کسی  هست که بگوید : دنبال چه میگردی؟!
              
sahelabedi
sahelabedi_

یادداشت‌ها

نمایش همه
ساحل عابدی

ساحل عابدی

4 روز پیش

        (هکتور اولین عشق آلساندرا چون باهاش به هم میزنه هتکور و میزنه میکشه و تو جنگل دفنش میکنه) داخل پارنتز بمونه این درمورد جمله اوله کتابه.
داستان حول محور شخصیت آلساندرا می‌چرخد که دختری جاه‌طلب و مصمم است و از نادیده گرفته شدن خسته شده است(بسیار مضحک). او نقشه‌ای سه‌مرحله‌ای دارد:
1.ابراز علاقه به پادشاه سایه‌ها
2.ازدواج با او.
3 کشتن او و تصاحب پادشاهی.
آلساندرا میره به یه جشن که مخصوص پادشاهه که قرار بود دختران بسیاری به ایشون یعنی پادشاه معرفی بشه ولی ایشون کسی نمیپسندیده بعد دختر قصه ما لا یک لباس متفاوت میره به جشن و به پادشاه بی‌توجه‌ی میکنه و ایشون جذب دختره میشه.(کل داستان شبیه دهن کجی میمونه)
آلساندرا بانو متوجه میشه که پادشاه فقیه و ملکه‌اش یعنی پدر و مادر پادشاه فعلی کشته شدن و کسایی هم هستن که میخوان پادشاه فعلی رو بکشن و پادشاه کمک میکنه تا از دسیسه ها رهایی یابد بعد از اینکه دست وزیر ارشد(فک کنم شواری انجمن بود) رو میکنن پادشاه پی‌ می‌بره که الساندرا قرار بود ایشونه بکشه و آلساندرا رو از قصر بیرون میکنه و در این بین الساندرا(چون مثلا باهوشه دیگه) متوجه میشه دوست بچگی پادشاه همون برادرشه که فکر میکردن مرده. بعد آلساندرا متوجه میشه که همه دسیسه ها زیر سر اون بوده و میره به پادشاه میگه و جلویه مردن پادشاه و میگیره.
و بعد یک هفته یا چند روز نمیدونم پادشاه میاد میگه پاشو برگرد قصر مثلا میاد منت کشی

باور بفرمایید اینقد حرص خوردم که چرا خوندمش
وقتم تلف شد.

*چون قرار بود یه خلاصه درمورد به یک شخص بگم که بتونه از وایبی که میگیره نقاشی بکشه خوندم.
نمیدونم‌شاید چون ژانر مورد علاقه‌م نیست.
فانتزی عاشقانه/:
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

         کتاب جهانی  پادآرمانشهری رو به تصویر میکشه که در اون، به دلیل شیوع یک ویروس مرگبار، گوشت حیوانات آلوده شده و خوردن اون برای انسانها ممنوع اعلام میشه. در نتیجه، دولتها برای تامین پروتئین مورد نیاز جامعه، آدمخواری  رو قانونی میکنن و انسانها به عنوان «گوشت مخصوص» پرورش، سلاخی و مصرف میشن.
داستان حول محور شخصیت مارکوس میچرخه که مدیریت یک کارخانهی پردازش  گوشت مخصوص رو بر عهده داره. او هر روز شاهد فرآیند وحشتناک کشتار انسانهاست، اما سعی میکنه با تمرکز بر اعداد و جزئیات فنی، خودش رو از فاجعهی اخلاقی اطرافش دور نگه داره. زندگی شخصی مارکوس هم آشفته‌است: همسرش او رو ترک کرده، پدرش درگیر زوال عقله و مرگ پسرش هم بار عذاب وجدانش رو سنگینتر کرده. اما نقطه‌ی عطف داستان زمانی رخ میده که یک نمونه‌ی زن» با کیفیت عالی به عنوان هدیه به مارکوس داده میشه. به تدریج، او با این زن که اسمش رو جاسمین میذاره به عنوان یک انسان رفتار میکنه، با او رابطه‌ی عاطفی و جنسی برقرار میکنه و حتی باعث باردار شدنش میشه. درنهایت، پس از به دنیا اومدن نوزاد، مارکوس جاسمین رو سلاخی میکنه تا فرزندش رو با همسر سابقش بزرگ کنه.

شوک بزرگی بود. کتابیه که میتونم روزها درموردش فکر کنم.

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8

0

        یه کتاب خیلی خاص و تأثیرگذاره. وقتی خوندمش، واقعاً به این فکر کردم که چقدر زندگی ایوان ایلیچ، قاضی داستان، شبیه به زندگی خیلی از آدم‌های اطرافمونه. اون فقط دنبال موفقیت، پول و موقعیت اجتماعی بود، بدون اینکه واقعاً به معنای زندگی یا روابطش با بقیه اهمیت بده.

نحوه توصیف تولستوی از بیماری و ترس از مرگ ایوان واقعاً تکان‌دهنده‌ست. وقتی ایوان به این واقعیت نزدیک می‌شه که داره می‌میره، تازه می‌فهمه که چقدر زندگیش اشتباه بوده. این حس پشیمونی و تنهایی خیلی واقعی به تصویر کشیده شده. تنها کسی که واقعاً باهاش همدردی می‌کنه، گراسیم، خدمتکارش بود. این نشون می‌ده که گاهی اوقات کسانی که کمتر انتظارش رو داریم، بیشتر بهمون نزدیک هستن.

در کل، "مرگ ایوان ایلیچ" یه کتاب عالیه که باعث می‌شه عمیقاً به زندگیت فکر کنی. به من یاد داد که موفقیت‌های بیرونی و قانونی بودن همیشه به معنای خوشبختی و زندگی با معنا نیست.


تلاش کنیم که خوب زندگی کنیم؛)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

29

        دنیایی که در آن به وسیله پیک مرگ مطلع میشوی که ظرف۲۴ ساعته آینده باید با دنیا وداع کنی 
روفس و متیو دو پسر جوانی هستند که از طریق پیک مرگ مطلع می‌شوند که قرار است بمیرند و از طریق اپلیکشن دوست آخری با یکدیگر آشنا میشوند و روز اخر خود را باهم دیگر سپری میکنند
ایده اصلی کتاب بسیار زیباست و نویسنده به خوبی توانسته حس فوریت و اهمیت لحظه را به مخاطب منتقل کند و شخصیت پردازی های موفقی دارد و به خوبی توانسته شخصیت های متیو و روفس را روایت کند.
با این حال کتاب داستانی ثابت و کسل کننده‌ای دارد و کمی قابل پیش‌بینی است. 
قسمت‌های آخر کتاب یعنی پایانی کتاب دارای هیجان بالایی است
یعنی از آن دسته از کتاب هایی است که ۲۰ _۳۰ صفحه‌ی آخرش جالب میشود
کتابی است که یاداوری میکند زندگی کوتاه است و باید از هر لحظه‌ی زندگی نهایت استفاده را برد.
《زندگی کردن نادرترین اتفاق در دنیاست. بیشتر ادم‌ها فقط وجود دارند، همین و بس.》


شخصیت روفس و دوس داشتم شخصیتی جالب داشت.^-^
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.