همزاد

همزاد

همزاد

3.6
80 نفر |
28 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

11

خوانده‌ام

151

خواهم خواند

125

ناشر
نگاه
شابک
9786003763999
تعداد صفحات
216
تاریخ انتشار
1399/7/14

توضیحات

        آثار داستایوسکی، داستان مردمی ست روان پریش و عصیان زده که همچون شخصیت خود نویسنده از تضاد و درگیری با محیط اجتماعی رنج می برند و آن را در قالب تزویر، بزهکاری و در نهایت خشونت از خود بروز می دهند. «همزاد» به عنوان دومین رمان کوتاه داستایوسکی نیز از این قاعده پیروی می کند. گولیاد کین کارمندی ست متوسط که تحت تأثیر عوامل محیطی و تعارضات کاری، دچار سوءظن شدیدی نسبت به اطرافیان خود می شود. بیماری روحی او تا آنجا پیش می رود که تصویری از شخصیت خودش را به عنوان همزاد در ذهن خود به وجود می آورد، موجودی که نقطه مقابل گولیاد کین است. قهرمان داستان اخلاق گراست ولی همزاد او مزور، حیله گر و برای پیشبرد موقعیت و مقام خود قائل به هیچ گونه پرنسیب اخلاقی نیست و با سرعت هم ترقی می کند. «همزاد» داستانی ست روان شناسانه از دورانی که داستایوسکی در آن می زیسته و به طرز شگفت آوری نقد جامه ای ست که در آن تملق و شرارت، تنها مسیر برای رسیدن به موفقیت قلمداد می شود.
      

یادداشت‌ها

          📔درباره همزاد داستایفسکی


رمان کوتاه همزاد دومین اثر داستایفسکی، که بلافاصله پس از بیچارگان منتشر شد، نمونه‌ای کامل (اگرچه نه چندان موفق)‌ از توجه رمان مدرن است به شخصیت و درونیات او به جای ماجراهای بیرونی و جذابیت‌های داستانی. اثری که اگرچه پیش‌نمونه‌ی بسیاری از ویژگی‌های آثار بعدی و قابل توجه داستایفسکی را (همچون درون‌نگری‌های طولانی و عمیق، نگاه روانشناسانه به شخصیت، همراه شدن با شخصیت بر سر بزنگاه‌های داستانی) در خود دارد اما البته از اطناب رنج می‌برد. اگرچه حجم رمان نسبت به آثار زمانه‌ی خود و نسبت به اغلب آثار داستایفسکی کوتاه است اما حجم متن/روایت نسبت به وقایع بسیار بالاست و سرشار است از تکرار مدام (چه در سطح زبان و چه ساختار) که تعمدا اثر را به ابهام بیشتر سوق می‌دهد.

در همزاد با شخصیتی به نام گالیادکین (کارمندی اداری در پترزبورگ سده نوزدهم)‌ همراه می‌شویم و با خودخوری‌ها و خود‌درگیری‌های مدامش (Overthinking) که با جملاتی مبهم و نصفه و نیمه، تمام ذهن او (و متن کتاب) را اشغال کرده‌اند و لحظه به لحظه مبهم‌تر، بی‌دلیل‌تر، بی‌معناتر و پارانوییدتر می‌شود اگرچه بهانه‌هایی از جنس عشق، تعهد کاری، نگرانی در بد فهمیده شدن، تلاش برای ارائه تصویر مناسب از خود و … نیز برایش دست و پا شده باشد. شخصیتی که حتی خودش هم معنا و دلیل رفتارها و گفته‌هایش را نمی‌داند و به محض آن که حرفی می‌زند یا کاری می‌کند پشیمان می‌شود و روزبه‌روز در درگیری‌های ذهنی و توهماتش اسیرتر و غرق‌تر می‌شود. گو آنکه جملات بریده بریده‌اش هم تصویر مردی را به ذهن می‌آورد که غرق شده و گاه به سطح آب می‌آید.

نابوکوف (که داستایفسکی را دوست نداشت)‌ همزاد را بهترین اثر داستایفسکی می‌داند که خود «تقلیدی بدیهی و بی‌شرمانه از دماغ گوگول» است. همزاد روند نابودی و غرق شدن مردی در منجلاب بوروکراسی را به تصویر می‌کشد که البته مضمون بسیاری از آثار مهم آغازین ادبیات مدرن (همچون بارتلبی محرر) است. اثری که صدالبته اگر کافکای آن زمان سیزده ساله آن را می‌نوشت قطعا شاهکاری دیگر به دنیای ادبیات افزوده می‌شد، با جذابیت داستانی و فضایی زنده از هراس و وهم و وحشت که خواننده را در کابوس گالیادکین همراه می‌کرد. اما همزاد در بهترین حالت (اگر خواننده کتاب را در میانه یا همان اوایل کنار نگذاشته باشد) پوزخندی دلسوزانه را بر لب خواننده می‌نشاند که «چنین… و چنان…»
        

16

م

1401/3/24

        اولین کتابم از داستایوفسکی... بخش روانکاوانه اش رو خیلی دوست داشتم آدم رو به فکر میبره و دست روی موضوعات مهمی میذاره ولی کلا داستانهایی که قهرمان داستان به انحطاط  و زوال میره بدجوری منو مضطرب میکنه واسه همین من بهش 3 ستاره می دم
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

          این کتاب را سال پیش خواندم و یادم است که وقتی تمام شده بود آنقدر از قلم داستایفسکی متاثر و هیجان‌زده بودم که همان موقع رفتم روی سایت طاقچه احساسم را بنویسم و نظرات سایر کاربران را بخوانم (ان موقع‌ها بهخوان نبودم). اما متوجه شدم خیلی از کاربران اندازه من از خواندنش لذت نبرده‌اند!🤷‍♀️

به نظرم یکی از نکات مهم لذت بردن از این داستان نخواندن خلاصه آن است. منظورم فقط پایان ماجرا نیست. بلکه به نظرم اگر  هیچ چیز از دلیل حالات آقای گالیادکین از قبل نخوانده باشید و قدم به قدم با کتاب همراه شوید، از کتاب لذت بیشتری خواهید برد.
 
من این کتاب را از بهترین آثار داستایفسکی می‌دانم.

شخصیت پردازی آقای گالیادکین، روایت ذهنی، دیالوگ‌ها و ...همه عالی بود و همه در خدمت درون‌مایه‌ی داستان.

اگرچه می‌گویند داستایفسکی همزاد را در رقابت با استاد خود گوگول نوشته و تشابهی میان این اثر و داستان‌های «یادداشت‌های یک دیوانه»، «شنل» و «دماغ» از گوگول وجود دارد اما من اگرچه علاقه‌ام به گو گول هم بسیار زیاد است اما به نظرم می‌رسد این صرفاً در حد همان شباهت مضمون است و کاملاً جنس شخصیت‌پردازی‌های خاص داستایفسکی را در این کتاب هم می‌توان مشاهده کرد.

جذابیت و کشش داستان هم برای من تا صفحه آخر باقی ماند، به همان دلیلی که بالاتر نوشتم.

 یادم است آن دو سه روز که کتاب را می‌خواندم آقای گالیادکین برایم مثل یک آدم واقعی یک جایی در این دنیا بود که نگرانش بود و نمی‌دانستم چطور می‌تواند از پس مشکلاتش برآید.

خلاصه کتاب را دوست داشتم🙂 و امیدوارم شما هم اگر خواندید دوستش داشته باشید☘
        

20

          سلام
لحظه‌ای از دنیایتان جدا می‌شوید، جاده‌ای سپید را پیش می‌گیرید که تنها هزاران قوطی رنگ دارید، آنان را به دست می‌گیرید، رقصان در سپیدی می‌غلتید، می‌غرید و میلرزید و شکوفا می‌شوید، رنگ‌ها میریزند و شما همچنان بی‌وقفه میروید آسمانتان سرخ ایرانی‌است و تنتان آبی فیروزه‌ای، برگی سپید که با جهیدنتان آن را نگاره می‌کنید.
لحظه‌‌ای می‌ایستید اثر رنگین خود را می‌نگرید که بر روی آن ایستاده‌اید، و واهمه‌ای از پای گذاشتن بر آن ندارید؛ شاهکار خود را نظاره می‌کنید و قند در دلتان آب می‌شود.
ناگهان خودتان از رنگ‌ها برمی‌خیزید، تکانی میخورید خودتان را می‌بینید که در رنگ غرق شده‌اید در حالی که سیاه و سپیدی بیش نیستید، ترکیب را آفریدید اما خود چنگی به دل نمی‌زنید، رنگانتان در آغوشتان می‌گیرند  اما پسش می‌زنید و گمان می‌کند از اون متنفرید و تنفرش را به رخ شما می‌کشد، حال سیاه و سپیدی مانده‌اید در انتظار رنگ‌هایتان که آنان به هر دری می‌زنند تا شما را که ذره‌ای سپیدی دارید همانند خود رنگین کنند، و در نهایت سیاه تمام میمانید چون دگر جای رنگی غلیظ تر از سیاه بر دو وجه خود ندارید.
کالیادگین قهرمان همزاد نوشته داستایفسکی  شما در سیاه و سفید می‌آراید و در ترکیب رنگ حفظ میدارد و در سیاهی افکارتان رهایتان می‌کند‌. 
که خودتان تصمیم بگیرید که می‌خواهید رنگ پس دهید و باری دیگر سپید شوید یا ادامه می‌دهید.
        

26

          گفتار اندر معرفی کتاب
همزاد، دومین داستانی‌ست که داستایفسکی نویسنده‌ی توانا، هوشمند و خلاقِ روسی نوشته و در سال ۱۸۴۶میلادی آن‌را منتشر کرده و در ایران توسط چند مترجم ترجمه و چاپ گردیده است اما من آن‌را با ترجمه‌ی آقای «سروش حبیبی» و چاپ «نشر ماهی» مطالعه نمودم.
پیش از هر موردی عرض کنم که من از ترجمه‌ی آقای سروش حبیبی همانند گذشته راضی بودم.
راضی بودن من تنها به این دلیل نیست که ایشان کتاب‌هایی که به زبان روسی نوشته شده‌اند را مستقیما از زبان روسی به فارسی برگردان می‌کنند بلکه اولا در ترجمه حقیقتا مهارت دارند، دوما قبل از ترجمه به زبان خودمان یعنی فارسی تسلط دارند، سوما همانند برخی مترجم‌ها اقدام به ترجمه‌ی ماشینی نمی‌کنند و چهارما متن را فارسی سازی نیز نمی‌کنند که وقتی کتابی از ادبیات روس را می‌خوانیم حس کنیم در حال خواندنِ کتابی از مرحوم جمال‌زاده هستیم.

گفتار اندر داستان کتاب
داستان این کتاب در مورد یک مشاور رسمی(درجه‌ای اداری از سلسله مراتب کارکنان ادارات دولتیِ وقت روسیه) به نامِ «یاکوف پتروویچ گالیادکین» است که در آن دوران سعی می‌کند کارمندی وظیفه‌شناس، حرف‌گوش‌کن و صادق باشد.
قهرمان داستان ما فقط یک کارمند نیست، بلکه عاشق هم هست، عاشق دختری به نام «کلارا آلسوفیونا»، دختر آلسوفی ایوانوویچ(یکی از کارمندان عالی‌رتبه و البته بازنشسته‌ی اداره) که دست برقضا برای او رقیبی پیدا شده است، رقیبی به نام «ولادیمیر سمیونوویچ» (خواهر زاده‌ی رئیس کنونی اداره) که شانس بیشتر و دست بالا را به نسبت قهرمان داستان ما دارد.
در این کتاب دوران فراز و نشیب بیماریِ روانی او را خواهیم خواند، البته در ابتدای کتاب ما با بیماری او آشنا نمی‌شویم اما نویسنده با معرفی و اشاره به دکتری به نام ِ «کریستین ایوانوویچ روتن‌اشپیتز» کلید معما را در داستان قرار می‌دهد و به داستان سقوط شخصیت کتاب می‌پردازد تا به گونه‌ای که در کتاب می‌خوانیم شخصیت داستان احساس می‌کند شخصی دیگری دقیقا هم‌چهره، هم‌لباس و هم‌نام خود او در کنارش نفس می‌کشد، زندگی می‌کند، کار می‌کند ولی با اعمالش سعی در تخریب شخصیتِ او دارد و به نوعی احساس توطئه‌ی عالم و آدم علیه خود را دارد تا اینکه... .

نقل‌قول نامه
"دکتر حکمِ کشیش را دارد و از حماقت است که آدم بخواهد چیزی را از او پنهان کند."

"نمی‌دانید برای نابود کردن آدم، چه دروغ‌هایی اختراع می‌کنند!"

"اگر شکست خوردی، بردبار باش! موفق که شدی، به کوشش ادامه بده."

"صبر تلخ است، ولیکن برِ شیرین دارد."

"هیچ دری نیست که روی آدم جسور باز نشود."

"آدم ممکن است صورت زیبا نداشته باشد، اما با روح و خردمندی وقدرتِ احساس و ظرافتِ رفتارش، دل‌ها را شیفته‌ی خود سازد."

"قدرتِ مردِ بی‌گناه از همان بی‌گناهی اوست."

"کج‌تابی‌های روزگار برای همه هست، کاخ‌نشین هم که باشی از آن معاف نیستی"

"بعضی وقت‌هاست که می‌بینی پول، اشک و غصه را دوا نمی‌کند."

کارنامه
پیش از هر حرفی در این بخش عرض می‌کنم که اگر «همزاد» را یک رمان در نظر بگیرم برایش ۲ستاره کافی می‌دانم، اما اگر آن را یک نوول در نظر بگیرم ۳ستاره.
به این دلیل که اولا، داستایفسکی یکی از نویسندگان مورد علاقه‌ی من است که در فضاسازی، توصیف شخصیت‌ها و محیط‌ آن‌قدر تواناست که من هر بار کتابی از او خواندم از جمله: «جنایت و مکافات»، «قمارباز»، «برادران کارامازوف» و «شب‌های روشن» این ویژگی در تمام کتاب‌های نام‌برده وجود داشت اما در این کتاب داستایفسکی با اینکه به اندازه‌ی کتاب‌های فوق به شخصیت داستان نپرداخت بلکه در فضاسازی و توصیف محیط‌ها هم ضعیف عمل کرد و به همین دلیل یک ستاره از کتاب کم می‌کنم، یک ستاره‌ی دیگر بابت اینکه اگر آقای «سروش حبیبی» مترجم توانای کتاب موخره‌ای برای این کتاب نمی‌نوشت از تمام زوایا منظور نویسنده را دریافت نمی‌کردم و این کاملا عکس کتاب‌های دیگری بود که از این نویسنده توانا، هوشمند و خلاق می‌خواندم و نهایتا باتوجه به حجم کتاب به نسبت رمان‌های حجیم داستایفسکی تصمیم گرفتم این کتاب را در دسته‌ی نوول‌ها قرار دهم و سه ستاره برایش منظور کنم.

دوم تیرماه یک‌هزار و چهارصد
        

2

زینب

1399/11/28

          این کتاب روایت تحول، تکون و جنون گالیادکینِ کارمند است و همزادِ او تجسد بدی‌های اوست. کتابِ حاضر از نخستین آثار داستایفسکی‌ است و شباهت بسیاری با داستان " دماغ" گوگول دارد. از بخشی از داستان گالیادکین قصد می‌کند خود را شخص دیگری جلوه دهد و درست در این نقطه‌ است که همزاد او زاده می‌شود. زبان گالیادکین از کیفیتی خاص برخوردار است. شیوه‌ی گفتار و جمله‌بندی های او به گونه‌ای است که مخاطب حس می‌کند خود او به روشنی نمی‌داند سعی در بیان چه موضوعی دارد. حرف‌هایش یک مشت جمله‌ی ناتمام مثل رشته‌هایی درهم‌رفته و بی‌سروته و پر از عبارات مبهم‌اند. پریش‌افکاری او موجب می‌شود نتواند دنباله‌ی حرفش را بیابد.
واقع‌گرایی روان‌شناختی داستایفسکی در همزاد، جلوه‌های نیرومندی از ترس و ترحم را بازنمایی می‌کند. حالت‌های روحی گالیادکین به شکل بی‌رحمانه‌ای زیر ذره بین داستایفسکی قرار گرفته و تحلیل می‌شوند. رویه‌های آسیب‌شناختی دوگانگی در شخصیت های داستان‌های او در همزاد از بقیه‌ی آثار پررنگ تر است و پرداخت موشکافانه تری دارد.
پینوشت:
رنج‌ها، ضعف ها، پلیدی‌ها، وحشت های بشری را هزارباره در کتاب‌های داستایفسکی بازیافته ام. گالیادکین، پرنس میشکین، بوبوک، ستاوروگین، شاتوف، آلیوشا، ایوان، ناستازیا، روگوژین، راسکولنیکف، ایشان جملگی، بلکه بیش از اینها در من زندگی می‌کنند. من تمامیِ ایشان هستم و داستایفسکی خوب میداند چگونه راه به جنون بگشاید اما بی نفرت سخن بگوید. می‌داند چطور زخم‌های پنهانت را پیدا کند. و میداند چگونه در خلأ و پوچی، می‌شود ایمان داشت. 


        

4