یادداشت پرستو خلیلی
1402/8/5
همهچیز توی این کتاب زیادی پیچیده و قاطیپاتی ولی در عین حال سادهست. گالیادکن کارمند اداری مرتب و منظمیست که عاشق دختر ریسش شده، پولدار نیست، ادای پولدارهارو درمیاره، میره بازار مثل اشراف خرید میکنه و چک میکشه، با روانپزشکش صحبت میکنه.، برای مهمونیای که من نفهمیدم بهش دعوت شده یا نه لباس خوب میپوشه، کالسکهی خوب میگیره، میره مهمونی ولی از اونجا میندازنش بیرون. همهی ما یک گالیادکن درون داریم، همونی که توی سرمون حرف میزنه، داد میکشه، قربون صدقهمون میره، تصمیم میگیره، انتخاب میکنه، دل میکشونه، دل به دست میاره و… گالیادکن یک انسان ساده بود، با زندگی سخت، اطرافیان سختتر. او هم مثل ما دوست داشت از دیگران تاییدیه بگیره، که بهش بگن چنین و چنان رو خوب انجام دادی، کارت درسته. ما هم انسانهای سادهای هستیم، با زندگیهای سخت. ما هم دوست داریم تایید بشیم، دوست داریم بهمون اهمیت داده بشه، انتخاب اطافیانمون هستش که ما رو رشد میده یا باعث میشه یر از تیمارستان دربیاریم تا زندگی خودشون راحت بگذره. چون انسان در جامعه به خویش خویشتن میرسه یا کیلومترها ازش دور میشه. ما همه گالیادکنی هستیم که در اطرافیانمون همزادمون رو دیدیم و بعدش اونارو انتخاب کردیم، وارد زندگیمون کردیم و بهشون اجازه میدیم که روی ما تاثیر بگذراند. ولی بهشون اجازه خواهیم داد که مارو به تیمارستان منتقل کنند؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.