یادداشت محمد مهدی محکمی
1402/10/25
فایت کلاب آقای داستایوفسکی انگار فایت کلاب را از روی همین همزاد ساخته اند. هر دو یک روانپریشی یکسان دارند با تفاوت مختصری در سر و ته ماجرا. اما پرداخت یکی بود. داستایوفسکی در همزاد مثل قمارباز و شب های روشن و غیره نقطه کانونی داستان را گذاشته روی شخصیت. نه صرفا کنش های قهرمانانه یا ضد قهرمانی، که احوالات شخص. مثل اینکه آدمی جلوی دستش گذاشته بودند و او میخواست که ازش حرف بکشد. به ما نشان بدهد که در سر گالیادکین چه میگذرد. و اصلا دیوانه ای به این مرض چه زندگی ای دارد. به خاطر همین تلاش آنچنانی در ایجاد حوادث شگفت انگیز نداشت. حوادث معمولی بودند اما شخصیت کاملا غیر معمولی. به فایت کلاب که نگاه میکنی مضمون فیلم در فضا سازی و استفاده از شخصیت و ایده موج میزند. فضای تیره و شخصیتی که رسما علیه همه چیز تغیان میکند. رفیقی هم در آمد که همزاد در اعتراض به بوروکراسی و اینطور خزعبلات نوشته شده. شاید! ولی من نفهمیدم. اولا به ته ماجرا همچین قضیه ای میخورد. بله. دوما میانه ماجرا از این خبر ها نبود. آدم های درگیر با نظام بوروکراسی اجمالا شاد و شنگول میزدند. از چشم هایشان کار و فرسودگی بیرون نمیزد. اینقدر درگیر نبودند که به آن مرحله از، از خود بیگانگی برسند. سوما به اشاره مختصری که به دکتر، در اول ماجرا میشود میشود به بر مرضی دردی چیزی که آقای گالیادکین دارد پی برد. پس گمان نمیکنم قضیه به دیوانسالاری! ربط خاصی داشته باشد، چراه فرسودگی نداشت. اما مسئله جالب نوع شخصیت ابتدایی گالیادکین بود. چه غرور عجیبی داشت و چه حرکات سر حال و سرپایی. حتی تا جایی که به دکتر میرفت هم این غرور توی چشم میآمد. غرور از امنیت در جایگاهش به هر واسطه ای. ولی این غرور(به عنوان جلوه ای از شخصیتش) به شدت شکننده بود. جلوتر هرچه بلا بیشتر سرش میآمد خوار تر میشد. ضعیف و زبون تر میشد تا جایی که مضطر به حرف زدن (با چه خفتی) با رئیس شد. نکته عجیب تر اینکه گالیادکین انگار اول ماجرا ما با پوسته رویی و شکننده شخصیت گالیادکین مواجهیم. بعد از هر ضربه ما این پوسته کننده تر میشود و بیماری بیشتر بالا میآید. بعد از مهمانی با خودش مواجه میشود. بعد تا نزدیک پایان ماجرا در همان سطح دیوانگی میماند و فقط درگیری هایی دارد. اما در نهایت بعد از آنچه که به ظاهر مهمانی بود(بود یا نبود؟) به دیوانگی مطلق میرسد. از کنترل خارج میشود و رسما خِرش را میگیرند و میبرند تيمارستان.
(0/1000)
نظرات
1402/10/27
خیلی ممنون از این یاداشت شما اما یک پیشنهادی دارم و اینکه لطفاً یا در یاداشت های خودتون داستان را فاش نکنید و یا اگر هم قصد این کار را دارید گزینه یاداشت من داستان را فاش میکند را انتخاب کنید. زیرا من خودم در حال مطالعه کتاب هستم و الان که دیگه آخر کتاب را فهمیدم بنظرم دیگه انگیزه ای برای خواندن ادامه کتاب ندارم 😐 باتشکر از شما
2
0
1402/10/28
قطعا همینطور که شما میگید هست ولی خب روند و موضوع داستان هم بخش مهمی از کتاب را تشکیل میده حداقل برای من که اینجوری هست. ممنون از شما @mim_mahdy
1
محمد مهدی محکمی
1402/10/27
1