hasan

hasan

@hasan.

57 دنبال شده

33 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
hasan

hasan

1403/10/1

        «تو برگزیده نبودی»
بوف کور روایت تکرار مکررات،تکرار مکرر زندگی زندگی زنی اثیری روایت روایتگرانی مالیخولیایی و نقش وهم و اوهامی تکراری  
اما چنانکه تصویر در آینه مقعر یا محدب یکی است و یکی نیست   
هر داستان 
هر راویت
هر راوی 
هر زن اثیری  
و هر مقصد و مقصودی 
 وجه مشخصی دارد 
اما در تمامیت داستان ، 

                           داستان پایان ناپذیری است 

حتی حالا هم در جایی حوالی شهر ری لابد اگر چه عمر واژه بوف به پایان رسیده  جغد شومی اگرنه جغد هایی بر شاخه ای یا شاخه هایی  همان نوحه شوم را سر میدهد
و کوزه گری در خواب چنین می بیند که

«یک درخت سرو کشیده شده که زیرش پیرمردی قوزکرده شبیه جوکیان هندوستان چنباتمه زده، عبا به خودش پیچیده و دور سرش شالمه بسته به حالت تعجب انگشت سبابه ی دست چپش رابه دهان گذاشته . روبروی او دختری با لباس سیاه بلند و با حالت غیر طبیعی ، شاید یک بوگام داسی است، جلوی او می رقصد ، یک گل نیلوفر هم به دستش گرفته و میان آنها یک جوی آب فاصله است» 

اما به راستی پایانی برای این مرثومه میتوان تصور کرد ، کوزه گری را توان در هم آمیزی با زن اثیری خواهد بود 
خواهد توانست کوزه گری از حدود ، حد رجاله ها گذر کردن ؟ 
یا 
عاقبت هر کوزه گری پیرمردی است پایه بساط خنزرپنزر هاش؟
مشخص نیست اما 
از کوز گر جز از کوزه گری بر نمی آید 
چه کوزه گر در خیال خام برگزیده بودن بیوفتد چه نه چه بوف کور چه سال بلوا کوز گر باید پنجه در پنجه این تکرار مکرر بیندازد 
نه برای امید
نه برای ترس و هراس 
تنها از آن رو که از کوز گر جز از کوزه گری بر نمی آید ؟








از مقاله آقای شاهی با عنوان آیینه دق تو فهم بهتر کتاب و ریویو استفاده کردم تعبیر آیینه برای تفسیر این اثر مال ایشونه
      

3

hasan

hasan

1403/9/23

        یه بار توی یه کافه ای نشسته بودم میز روبه روم چندتا دختر پسر جوان داشتن راجب این صحبت میکردم که کم مونده بیوفتن زندانی سیاسی بشن تو اوین نمی‌خوام قضاوتی بکنم 
بحث ام سر احساس خاص بودن و متفاوت بودنه 
قهرمان داستان سین سیناتوس سبک و سیاق این طوری از همون لحظه اول سعی میکنم اینطور نشون بده که تفاوت من در بهتر بودنه من بوده در حالی که هیچ وقت 
علت محکومیتش معلوم نمیشه 
این به بازی گرفتن شخصیت اصلی داستان رو میشه توی بوف کور و مسخ هم دید 
راوی بوف کور هم احساس برگزیده بودن و شایسته بودن برای هم آغوشی با زن اسیری  رو داره اما ناخالصی و عادی بودنش باعث مرگ زن میشه 
در اینجا هم سین سیناتوس در چند مرحله بازی میخوره و به چیز هایی و کسانی امید می‌بنده 
1 امی دختر مدیر زندان 
2صدای حفاری و تیشه از دیوار سلول 
3 امید به جعلی بودن جهان 
این  مورد رو شک دارم البته 
4میل به باقی گذاشتن چیزی برای آیندگان و ادامه زندگی در اندیشه نسل های آینده 
سین سیناتوس با این افکار سعی داره خودش رو آروم کنه 
و از پوچی و بی معنایی سر باز بزنه 
اما مسئله دیگه دوپارگی‌ شخصیت هم هست در متن داستان ص37 ص50 و...
برای سیناتوس سایه و همزادی ترسیم میشه که همراه و کنار اون به زندگی ادامه میده 
که من رو یاد چنین گفت زرتشت انداخت 
از این جهت که این دوپارگی‌ سین سیناتوس که در صفحات پایانی هم بهش اشاره میشه آخرص(207/همون دوپارگی‌ معروف جسم و‌ روحه 
سین سیناتوس خودش رو قرق کرده در چیز هایی که به زندگی ربطی ندارن و اهمیت حال و زندگی رو ازبین برده چه در سلولش چه در زندگی شخصیش وقتی
به خیانت های متعدد همسرش به عنوان یک مسئله بی اهمیت نگاه میکنه و واکنشی نشون نمی ده 
و از جهتی هم این دوپارگی‌ نشون میده بخشی 
از اون دنبال اینکه این خیالات رو بشوره سیفون رو بکشه لایه لایه ترس ها روبشکافه تا برسه به آخرین ترس 
ترس واقعی انسان ها مرگ
که تقریبا موفق هم میشه بسته به تفسیر پایان داستان داره البته که اون رو هم خیالی برای فرار بدونیم یا پوشالی در اومدن قوانین جامعه توتالیتر
      

1

hasan

hasan

1402/5/28

        همه ما میدونیم ، دیدیم ، متوجه ایم که توی یک کلاس سی نفره لااقل یکی دو نفر هستن که جدای بقیه ان مدل خودشونن و حتی اگه به زور بخوان قاطی بقیه بشن 
مثل روغن میان روی آب 
یجور پسماند های انسان های نخستینن که مدرن نشدن زباله اجتماعی 
هولدن کالیفیلد یکی از همین هاست ، وقتی دوره از بقیه نمیشه گفت بی استعداده یا کصخله یا مشکل خاصی داره حتی خیلی هم موجود خفنیه ولی وقتی قاطی بقیه بشه 
تو بگو قرص نعناس که افتاده تو نوشابه فاتحه همه چی رو میخونه ...فَساد ...گند قضیه رو در میاره 
نه این که عمدی در کار باشه نه 
بر عکس همش خیر خواهیه  آخه هولدن ها خونشون به جوش میاد وقتی ببینن مردم سال های سال توی مدرسه سخت تلاش میکنن تا برن توی یه اداره کاغذ بازی کنن
تا چوص مثقال پول گیرشون بیاد یه ماشین بخرن در حالی که باهاش هیچ جای دوری نمیرن 
امثال هولدن نمیخوان این چرخه فقط بخاطر اینکه تا حالا انسان رو به کندی و یواش  به سمت انقراض برده و کنارش کلی شکلات بهمون داده ادامه پیدا کنه 
اما خوب مسؤلین زحمت کش اجتماع مدیر های نمونه که این چرخه حکم ناموسشون رو داره خوب قاعدتا ترجیح میدن 
سر به تن این زباله های اجتماعی نباشه 
اینجوری میشه که یه هولدن قبل تولد هم آیندش مشخصه 
بیشتر از همه هم برای خودش
      

1

hasan

hasan

1402/5/28

        هیچ دوست ندارم  گزارش کارهای کثیف و احمقانه ، گزارش قتل ها رو بخونم وقتی میبینم همه لجن و استفراغ ها ، همه گوه و نجاستی که توی خودم حس میکنم ، همه دئانتی که انجام میدم  نه یک چیز فردی نه یه چیز شخصی نه شرارتتت یه ذهن جرثومه اسکیزوفرنی جوز که روال عادی ، اعصاره ی ،همه اعضای کصمغز   بشره اوووغم میگیره حالم بهم میخوره که همه همین طورن همه یه مشت گوه متحرک، گوه هایی در رنگ های مختلف سایز بندی ها ، هاهاها و هیچ دستمالی،اکیدا هیچ دستمالی،  آبی ،  سنگ صافی ، این وسط  پیدا نمیشه که بشوره که پاک کنه ، هیچ ترسای پیر پیرهن چرکینی که در رو باز کنه که در بیارتم در بیارمون از این مستراح یا لااقل سیفون رو بکشه که پاک بشیم کلا از بین بریم هیچ هیچ، هیچ های زیاد و پی در پی جهت تاکید  دستمالی ، نیست حتی  اون دختر خوشگلی که هر روز بخاطر دیدنش ساعت 1.46 روی نیمکت روی به روی سالن مطالعه میشینم چیزی جز یه گوه متحرک نیست حتی با وجود اینکه آهنگ قدم هاش وزن فعولن فعولن فعل رو یادم میاره حتی  موهای خرمایش که طناب داریه از سرش تا گرده هاش چیزی رو عوض نمیکنه جز اینکه بعضی گوه ها میتونن خوشگل و استریل شده باشن.                                                   احتمالا آدم های اگه نه عوضی تر مشکوک و مرموز تر بیخیال شدن تا اینجا صحبت دیگه ای که دارم اینکه چی میشه که آدم احساس میکنه میتونه شناخته بشه یا بدتر بشناسه و به دست بیار کسی رو چه اتفاقی باعث میشه آدم احساس کنه میشه با زور و دعوا کسی رو نگه داشت یا چی به آدم میرسه از کنجکاوی برای فهمیدن رابطه های چمیدونم  بسه تا همینجا ادامه ادامه دادن  فقط ملاله سوال بیخودی کسشر چیزی که مشخصه اینکه خوان پابلو کاستل رنج کشید که من رنج کشیدم ، همین توضیحی نمیشه داد ترس ترس ترس آخرش اینه ترسه بازیچه بودن مسخره بودن مدام احساس میکنم عده ای دارن بهم میخندن هر چقدر نزدیک تر خنده بیشتر هرچی بیشتر دهنم باز شده باشه طولانی تر




پ ن احتمالا صبح که بیدارشم پاکش کنم ولی فعلا فعلا دلم میخواد که حرف بزنم نه اینکه همه اما تا جایی که میشه صادقانه
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.