معرفی کتاب دالرگات ؛ فروشگاه بزرگ خواب و رویا اثر لی می یه مترجم حمیده جلیلی سهی

 	دالرگات ؛ فروشگاه بزرگ خواب و رویا

دالرگات ؛ فروشگاه بزرگ خواب و رویا

لی می یه و 1 نفر دیگر
3.8
12 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

19

خواهم خواند

29

شابک
9786228387079
تعداد صفحات
240
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        تصور کنید فروشگاهی در این دنیا وجود داشت که رویایی‌ترین رویایی که می‌توانستید تصور کنید را برای فروش در دسترس شما قرار می‌داد؛ آنوقت چه رویایی را انتخاب می‌کردید؟ در این داستان با فروشگاه دالرگات آشنا خواهید شد؛ جایی که تنها وقتی خواب هستید، می‌توانید به آن وارد شوید. مکانی محبوب و دوست‌داشتنی که هیچ محدودیتی در رویا دیدن نخواهد داشت. از تجدید دیدار با یک دوست خیلی قدیمی گرفته تا یک سفر رویایی به دور دنیا، یا خوردن یک غذای لذیذ و خوشمزه، همگی قابل لمس و در اختیار شما خواهند بود.

در ابتدای داستان ما با شخصیت پنی آشنا می‌شویم که برای مصاحبه‌ی شغلی به این فروشگاه دعوت شده است؛ فروشگاهی که به واسطه‌ی شهرت بالای خانواده دالرگات، کار کردن در آن نیز آرزوی همه جوانان می‌باشد. دستمزد بالا، معماری جذاب و پرزرق‌وبرق، پاداش‌های متنوع و ارائه رویاهای رایگان به کارمندان در مناسب‌های خاص، از مزایای کار کردن در آنجا به حساب می‌آید.

هر طبقه از فروشگاه دالرگات، رویای متفاوت و منحصربه‌فرد را با یک بسته‌بندی خاص ارائه می‌دهد و همه‌چیز در ابتدا برای پنی عالی به‌نظر می‌رسد؛ اما درست در هفته‌ی اول حضور پنی اتفاقی غیرقابل پیشبینی درانتظار او خواهد بود! اگر به دنبال کتابی سرگرم‌کننده با چاشنی رئالیسم جادویی هستید، کتاب دالرگات پیشنهاد ویژه هرخوان به شماست.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به دالرگات ؛ فروشگاه بزرگ خواب و رویا

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به دالرگات ؛ فروشگاه بزرگ خواب و رویا

یادداشت‌ها

          کتاب خیلی قشنگی بود خیلی دوسش داشتم.... راجب مغازه ای به اسم رویا فروشی دالرگات که پنی در اونجا برای صاحب فروشگاه دالرگات کار می‌کنه..... اونجا به مردم رویا میفروشن..... حتی برای حیوانات هم رویا دارن..... رویا جاییه که آدم می‌تونه چیز هایی که دوست داره ببینه،چیز هایی که ممکنه نتونه تو واقعیت ببینه...... چیز هایی که اون رو شاد یا ناراحت میکنن..... در واقع همون‌طور که تو کتاب گفت، نه بودن در آینده مطلق خوبه نه بودن در گذشته مطلق.... وقتی زیاد تو آینده باشی خاطرات خوشت فراموش میکنی..... وقتی زیاد تو گذشته باشی از حالت و آینده ت لذت نمی برید و در واقع بهتر بگم ناامید و بی هدف میشی..... یکی از چیز هایی که توجه م رو جلب کرد این جمله بود : برای کسایی که می‌خوان آینده رو ببینن، دیدن آینده ممکنه اصلا تحت تأثیر شون قرار نده یا حتی ناامیدشون کنه اما برای کسانی که نمیخوان آینده رو ببینن، دیدن آینده حتی یک ثانیه هم می‌تونه براشون الهام بخش و غافلگیرانه باشه..... مثلا مثل همون خواننده یا فیلم نامه نویس که با دیدن لحظه ای از آینده الهام گرفت و موفق شد.....  و در این حین پنی با رویا فروش های بزرگ دیگه مثل : واوا اسلیپلند ، کیک اسلونبر و یاسنوز اوترا و بانچو و .... آشنا میشه و چیز های جدیدی یاد میگیره مثل این که اگر رویا ها سرگرم کننده باشن، مردم خوابیدن رو به بیدار موندن و مثلا درس خوندن و تلویزیون و....ترجیح میدن.... یه چیز جالب دیگه برام ماکسیم و کابوس (رویای ترسناکش) بود.... اون رویا هایی رو می ساخت  که مردم با دیدنش یاد خاطرات تلخ گذشته شون میوفتادن و فکر میکردن ممکنه دوباره الان اتفاق بیوفته(البته تو خواب) و میترسیدن..... اما در واقع این غلبه بر تروما است... چیزی که باعث ترس میشه...... و وقتی ما دوباره با چیزی که میترسیدم ازش در گذشته، مواجه شدیم و دوباره تو خواب فکر میکنیم دوباره داره اتفاق میوفته، کافیه باورمون رو عوض کنیم... بگیم درسته این ترسناکه، اما این در گذشته من بوده و من اون رو با موفقیت پشت سر گذاشتم و الان تونستم موفق بشم.... و این حس شادی و قدرت و توانمندی میده.... و اینکه برای اینکه فکرمون رشد کنه نیازمند زمان هست ، همون‌طور که تو کتاب گفت..... ما میتونیم از رویا هامون هم درس بگیریم چون هر کدوم از این ها می‌خوان چیزی رو یادمون بدن 
در کل خیلی قشنگ بود من که عاشقش شدم خیلی قشنگ بود...،🥹❤️
پ.ن: ببخشید اگه زیاد گفتم😁🥹
        

29