تصویر دوریان گری
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
3
خواندهام
48
خواهم خواند
15
توضیحات
اسکار وایلد شاعر نمایشنامه نویس و داستان نویس ایرلندی در سال 1854 در دوبلین متولد شد.او تحصیلاتش در رشته ادب و هنر را در انگلستان به پایان رساند و با نوشتن داستان نمایشنامه و شعر در سراسر اروپا به شهرت رسید تصویر دوریان گری معروف ترین اثر اوست. اسکار وایلد عمر کوتاهی داشت و در سال 1900 در چهل و شش سالگی در گذشت. این رمان با نگاهی تازه به زشتی و زیبایی می پردازد. دوست نقاش دوریان گری بازیل از او تصویر زیبایی می کشد و این تصویر اورا دچار غم و اندوه می کند.این تابلوی نقاشی ارتباط عجیبی با زندگی دوریان گری پیدا می کند.
بریدۀ کتابهای مرتبط به تصویر دوریان گری
لیستهای مرتبط به تصویر دوریان گری
یادداشتها
1401/3/27
19
1400/11/10
9
1403/8/4
بسم الله الرحمن الرحیم با خوندن این یادداشت داستان براتون لو میره:(🚫 تصویر دوریان گری، کتابی بود که به شدت دلم میخواست بخونمش. تعریفش رو شنیده بودم و حس میکردم با سلیقه ی کتابی من جور درمیاد. یه روزی هم بالاخره خریدمش( نسخه ی انتشارات افق) و خب، باید بگم که زیاد مطابق با تصورات من نبود. اول از همه اینکه ترجمه ی نشر افق خلاصه شده و من نمیدونستم. اگه نسخه ی کامل رو میخواید بخونید این نسخه رو نخونید. جالب اینجاست که کتاب پر از توصیفات زیاده حتی با وجود خلاصه شدنش! اگه حوصله ی اضافه گویی های نویسنده رو ندارید همین نسخه ی نشر افق رو بخونین. خب از کجا شروع کنم؟ وقتی کتاب رو باز کردم با رگبار گفت و گو های فلسفی مواجه شدم. دو تا شخصیت که ما هیچ آشنایی ای باهاشون نداریم راجع به هنر و و ... صحبت میکنن و این به نظرم شروع خوبی نبود. چون امکان داره خواننده کتاب رو تق ببنده و واسه ی همیشه بذارتش کنار. البته رمان کلاسیکه و شاید واسه همین اینطوری شروع میشه. در کل شروعش چندان دلچسب نبود. اما ادامه ش جالب و جالب تر میشه. دوریان گری شخصیتی نبود که من فکر میکردم. اول از همه ظاهرش رو مثل فیلمش تصور میکردم. من فیلم رو ندیدم، غیر پنج دقیقه اول( سر همون پنج دقیقه کل داستان کتاب واسه م لو رفت) و تصورم از دوریان گری همون ظاهرش توی فیلم بود. و از لحاظ شخصیتی هم... صادقانه بگم فکر نمیکردم انقدر... چه جوری بگم؛ فکر نمی کردم انقدر ظالم باشه😂 لرد هنری هم یکم زیادی حرف میزد. البته همین پرت و پلا و زیاده گویی هاش باعث شد شخصیت دوریان گری کلا عوض بشه. در مورد بازیل هم، اصلا این شخصیت رو دوست نداشتم. حس میکنم اسکار وایلد از گرایش خودش الهام گرفته توی داستان. چون توی این کتاب ما میبینیم که عشق بازیل به دوریان یه عشق الهی و ... توصیف شده، اما علاقه ی دوریان به سیبیل وین و دوشس و... از سر هوا و هوسه. یکی از دلایلی که این کتاب همون کتابی نبود که فکر میکردم و تصوراتم خراب شد یه جورایی، همین مسئله ی همجنس گرایی نویسنده و یکی از شخصیت هاشه. اما از اون بگذریم، کتاب شخصیت پردازی خیلی خوبی داره. پیچش های داستانی کم اما جذاب هستند، و اینکه پایان داستان قابل پیش بینی نیست. ولی باز هم حس میکردم این صحبتهای فلسفی شخصیت ها راجع به هنر و... میتونست کم کم توی داستان بیاد نه اینکه نویسنده توی گفت و گوی اول داستان این حرف هارو بزنه. وای، و داشت یادم میرفت، جیمز وین! جیمز وین رسما از دوریان هم بدبخت تر بود. اما پایان داستان مناسب بود. حتی شاید کمی بد بود و دوریان تقاص کارهاش رو نداد. یه شخصیت خیلی عوضی که با زندگی کلی آدم بازی کرد و گناهانش رو به گردن نگرفت. از همون اول داستان که باعث شد اون اتفاق برای سیبیل وین بیفته، حالم ازش بهم خورد. اما جدا از اون ها، این کتاب درس های خوبی به خواننده ش میده. در کل، حس میکنم این کتاب واسه ی اینه که بخونیدش و بعد سه ساعت زل بزنید به دیوار و وقتی از زل زدن به دیوار دست کشیدید، کلا یه آدم دیگه شده باشید! ختم کلام این که کتاب خوبی بود. آموزنده و جالب. راستی اگه کسی میدونه فیلمش رو کجا میشه دید ممنون میشم زیر این یادداشت یه نظر بذاره بهم بگه. عجیبه ولی هیچ جا پیداش نمیکنم...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
11
1402/7/5
23
1403/7/30
سلام آقای دوریان گری عزیز، هرچند که نباید به شما بگویم عزیز، البته که در صفحات ابتدایی کتاب عزیز بودید، اما بعد خود را خراب کردید. آقای گری اولین چیزی که در داستان رعبانگیز و نفرتانگیز زندگیتان نظر مرا به خود جلب کرد، دوستی شما با لرد هنری بود، واقعا که چقدر انسانهایی که با آنها انس میگیریم، میتوانند در سعادت و شقاوت ما اثرگذار باشند، هرچند که نمیتوانم این موضوع را کتمان کنم که به سبب تمجیدهای پیاپیای که از شما میشد، خود را گم کرده و غرور و تکبر سرمستتان کرد و(بخاطر گفتن این حرف پوزش مرا پذیرا باشید!) به راستی که پایان شما، درخور و چون ضربه ای مهلک بر روح خواننده و شخص غیرشخیص شما بود! هرچندتا به آخر داستان به راهیابی شما امید داشتم، اما متاسفانه فساد چنان در وجودتان ریشه دوانده بود که انگشت حیرت به دهان گزیدم و مدتی در کار و رفتار خود، اندیشیدم. در عین حال مشتاق بودم جناب وایلد، بیشتر در احوالات درونی شما ورود میکرد، که البته نیمه پایانی کتاب، زوایای تاریک شخصیت شما خیلی بهتر از پیش نمایان شد. در آخر از شما سپاسگزارم که به سبب داستان پرفراز و نشیبتان، مرا به فکر فرو برده و قدری جهانبینی مرا دچار لرزش نمودید تا استوارتر از قبل شکل گیرد. مخاطب شما Elmira🌱
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0