معرفی کتاب شهر گربه ها اثر هاروکی موراکامی مترجم محمدصادق رئیسی

شهر گربه ها

شهر گربه ها

هاروکی موراکامی و 1 نفر دیگر
3.5
48 نفر |
18 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

80

خواهم خواند

45

ناشر
سولار
شابک
9786009461745
تعداد صفحات
60
تاریخ انتشار
1394/2/19

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        خاطره ها شما را سر شوق می آورند، اما همین طور شما را از درون می درند.
      

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          هر یک از داستان های این مجموعه به تنهایی توی دل خودشون دنیای بزرگی رو جا داده بودند. بیشتر داستان های این کتاب چند ویژگی مشترک داشتند که برای من خیلی جذاب بود:

۱. با شروع هر داستان احساس میکردم تا الان خواب بودم و تازه بیدار شدم. با اینکه داستان ها کوتاه بودند و معمولا بیشتر از ۳۰ صفحه طول نمیکشیدن؛ ولی شروعی داشتن که باعث میشد احساس کنی این داستان خیلی وقته که در جریانه و تو چشمات رو بسته بودی.

۲. پایان هایی داشت که به اندازه شروع داستان ناگهانی بودن. همانطوری که گفتم احساس میکردم تو وسط یک جهان یا داستان عجیب افتادم؛ و بر خلاف بیشتر کتاب ها، پایان داستان بعد از به اوج رسیدنش نبود بلکه هر لحظه ممکن بود تموم بشه. و همین باعث میشد سعی کنم تا جایی که میشه از فرصتم استفاده کنم. انگار که فقط برای چند لحظه بهم اجازه دادن داستان رو تجربه کنم.

۳. شخصیت های داستان... نمیدونم چطور توصیفشون کنم. بطرز دلنشین و جذابی واقعی بودن و مرموز. تقریبا همه داستان هاش بدون این شخصیت پردازی ها ضعیف و کم ارزش میشدن؛ هرکدوم از شخصیت ها نقص های ظاهری یا اخلاقی داشتن که باعث میشد خیلی احساس واقعی تری به داستان ببخشن و راحت تر بشه باهاشون ارتباط گرفت. چیزی که متوجه شدم اینه که بیشتر از اینکه دنبال کشف اتفاقات داستان باشم، دنبال شناخت شخصیت ها بودم و دقیقا همین شروع و پایانشون رو جذاب میکرد.

اما! چرا یک و نیم ستاره کم دادم؟
دوتا داستان آخر نسبت به داستان های اول یکم افت داشتن و به خوبی قبلیا نبودن. ولی بازم از خوندنش خیلی لذت بردم!
        

33

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          شهر گربه‌ها داستانی کوتاه نوشته‌ی هاروکی موراکامی نویسنده‌ی مشهور ژاپنی در مورد زندگیِ پسریست به نام تنگو.
تنگو تصمیم به سفر با قطار جهت دیدن پدرش گرفته که بعد بازنشستگی به دلایلِ افسردگی و... در خانه‌ی سالمندان زندگی میکنه.
در سالن انتظار ایستگاه راه‌آهن به کودکیِ خودش فکر میکنه و اینکه از وقتی یادشه با پدرش تنهاست و پدرش هم بهش گفته مادرت بلافاصله بعد تولدت مرده اما تنگو خوب یادشه که وقتی یکسال و نیمه بود مادرش رو در حال سکس‌ با مردی غریبه دیده و...
برای همین با توجه به اینکه هیچ شباهت، علاقه و احساسی نسبت به پدرش نداره تو این فکره که آیا واقعا اون پدرشا یا اون مردی که با مادرش دیده بود پدر واقعیشه؟
سوار‌ قطار که میشه، برای گذشتِ زمانِ سفر، شروع به خواندن یک کتاب(مجموعه‌‌ای از داستان‌های کوتاه) میکنه که یکی از حکایت‌هاش در مورد شهر گربه‌هاست نوشته‌ی یک نویسنده‌ی آلمانی. بالاخره سفر به پایان می‌رسه و به خانه‌ی سالمندان میره. پدرش رو میبینه و ...

پ.ن: اولا تو برخی رویو‌ها دیدم برخی از دوستان نوشتن این کتاب مجموعه‌ای از ۵ داستان‌ کوتاهه و چندنفر هم گفتن چه ربطی به گربه داشت و...، توجه کنید که این کتاب همین داستانه که رویوشو دارم می‌نویسم، اما گویا در ایران برخی ناشرها اومدن چندتا از داستان‌های کوتاه موراکامی رو با همین عنوان منتشر کردن که قطعا این داستان یکی از داستان‌های درون اون کتابه، اما نهایتا این کتاب با این نشری که زیرش رویو مینویسم با این مترجم و شابک یک داستان کوتاهه به نام شهر گربه‌ها. اما در مورد کتاب باید بگم با یک‌ روایتِ ملایم از زندگیِ روزمره شروع شد و کم کم اوج گرفت، نویسنده همونطور که انتظار داشتم معمایی در ذهن ایجاد کرد و چندتا کلید هم باز داخل کتاب گذاشت و در نهایت با باز گذاشتنِ انتهای کتاب، نتیجه‌گیری رو پای خلاقیت و ذهن خواننده گذاشت.
من طبق عادت بعد خواندن یک رمان چند داستان کوتاه میخونم که کم کم از فضای اون رمان خارج بشم، اینبار قبل این داستان شاهکار خود موراکامی یعنی کافکا در ساحل رو‌ خوانده بودم، به هیچوجه نمی‌تونم و نمی‌خوام یه داستان کوتاه رو با رمان اونهم یک شاهکار یا بهتره بگم بهترین رمانی که تا به امروز خوندم مقایسه کنم اما به عنوان یک داستان کوتاه دوستش داشتم و همونطوری‌ بود که فکرشو می‌کردم اما نه در حدی که بهش ۵ ستاره بدم.
        

4

          شهر گربه‌ها داستانی کوتاه نوشته‌ی هاروکی موراکامی نویسنده‌ی مشهور ژاپنی در مورد زندگیِ پسریست به نام تنگو. 
تنگو تصمیم به سفر با قطار جهت دیدن پدرش گرفته که بعد بازنشستگی به دلایلِ افسردگی و... در خانه‌ی سالمندان زندگی میکنه. 
در سالن انتظار ایستگاه راه‌آهن به کودکیِ خودش فکر میکنه و اینکه از وقتی یادشه با پدرش تنهاست و پدرش هم بهش گفته مادرت بلافاصله بعد تولدت مرده اما تنگو خوب یادشه که وقتی یکسال و نیمه بود مادرش رو در حال سکس‌ با مردی غریبه دیده و... 
برای همین با توجه به اینکه هیچ شباهت، علاقه و احساسی نسبت به پدرش نداره تو این فکره که آیا واقعا اون پدرشا یا اون مردی که با مادرش دیده بود پدر واقعیشه؟ 
سوار‌ قطار که میشه، برای گذشتِ زمانِ سفر، شروع به خواندن یک کتاب(مجموعه‌‌ای از داستان‌های کوتاه) میکنه که یکی از حکایت‌هاش در مورد شهر گربه‌هاست نوشته‌ی یک نویسنده‌ی آلمانی. بالاخره سفر به پایان می‌رسه و به خانه‌ی سالمندان میره. پدرش رو میبینه و ...

پ.ن: اولا تو برخی رویو‌ها دیدم برخی از دوستان نوشتن این کتاب مجموعه‌ای از ۵ داستان‌ کوتاهه و چندنفر هم گفتن چه ربطی به گربه داشت و...، توجه کنید که این کتاب همین داستانه که رویوشو دارم می‌نویسم، اما گویا در ایران برخی ناشرها اومدن چندتا از داستان‌های کوتاه موراکامی رو با همین عنوان منتشر کردن که قطعا این داستان یکی از داستان‌های درون اون کتابه، اما نهایتا این کتاب با این نشری که زیرش رویو مینویسم با این مترجم و شابک یک داستان کوتاهه به نام شهر گربه‌ها. اما در مورد کتاب باید بگم با یک‌ روایتِ ملایم از زندگیِ روزمره شروع شد و کم کم اوج گرفت، نویسنده همونطور که انتظار داشتم معمایی در ذهن ایجاد کرد و چندتا کلید هم باز داخل کتاب گذاشت و در نهایت با باز گذاشتنِ انتهای کتاب، نتیجه‌گیری رو پای خلاقیت و ذهن خواننده گذاشت. 
من طبق عادت بعد خواندن یک رمان چند داستان کوتاه میخونم که کم کم از فضای اون رمان خارج بشم، اینبار قبل این داستان شاهکار خود موراکامی یعنی کافکا در ساحل رو‌ خوانده بودم، به هیچوجه نمی‌تونم و نمی‌خوام یه داستان کوتاه رو با رمان اونهم یک شاهکار یا بهتره بگم بهترین رمانی که تا به امروز خوندم مقایسه کنم اما به عنوان یک داستان کوتاه دوستش داشتم و همونطوری‌ بود که فکرشو می‌کردم اما نه در حدی که بهش ۵ ستاره بدم.
        

0

زینب

زینب

1404/2/15

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        این کتاب مجموعه داستانهای کوتاه از هاروکی موراکامیه، که احتمالا با خودتون فکر میکنید که براساس اسم کتاب قراره راجع به گربه ها باشه ، ولییی مثل من سخت در اشتباهید . باید بگم عنوان کتاب برگرفته از عنوان داستان اول هستش که من خودم زیاد جذبش نشدم.
ایده داستان سوم فوق‌العاده بود . موراکامی  خواسته ادامه داستان مسخ از کافکا رو بنویسه .  گریگور سامسا  دوباره به پیکر انسانیش برمیگرده ولی روانش هنوز در مرحله عبوره و بنظر من به همین علته که عاشق دختر تعمیرکار میشه ( خود گریگور اونو به سوسک مرداب تشبیه میکنه)  درحقیقت مجذوب موجودی میشه که ناخودآگاهش اون رو آشنا و نزدیک میدونه.
داستان چهارم هم با عنوان کینو خیلی خیلی قشنگ بود:))

درکل بخونیدش خیلی خوبه.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

45

سعید بیگی

سعید بیگی

4 روز پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این کتاب از پنج داستان تشکیل شده است؛ به این شرح:

1ـ شهر گربه‌ها : ماجرای زندگی تِنگو است که یک روز بی‌هدف از خانه خارج می‌شود و ناخودآگاه تصمیم می‌گیرد که به ساحل دریا برود و در آنجا پدرش را که در یک آسایشگاه زندگی می‌کند، ببیند و برگردد... .

2ـ شهرزاد : زنی که شوهر و دو فرزند دارد و برای کمک به هابارا به دیدن او می‌آید و هفته‌ای دو بار، مواد غذایی مورد نیازِ او را که نمی‌تواند از منزل خارج شود، می‌آورد و مدتی نزد او می‌ماند و برایش از خود و قصه‌هایش می‌گوید و می‌رود... .

3ـ سامسای عاشق : ماجرای گریگور سامسا، در کتاب مسخ کافکا است که اینجا برعکس از یک سوسک به یک انسان مسخ می‌شود؛ آن هم در یک اتاق دربسته و روی یک تخت با تشکی مُندَرِس و توان حرکت ندارد و به زحمت حرکت می‌کند و سعی دارد، حرکات یک سوسک را انجام دهد... .

4ـ کینو : یک مرد فروشنده است که در شرکتی کار می‌کند و به دورترین نقاط ژاپن سفر می‌کند و هر ماه چند روزی به خانه می‌آید و باز سفری تازه و روز از نو و روزی از نو... .

5ـ دیروز : ماجرای یک پسر ژاپنی از ناحیۀ کانسای به اسم تانیمورا است که می‌کوشد لهجۀ توکیویی را بیاموزد و مانند آنها حرف بزند و دوستی به نام کیتارو دارد که اهل توکیو است و می‌کوشد مانند اهالی کانسای حرف بزند و علاقه‌ای هم به دانشگاه رفتن ندارد... .


این نخستین کتاب از هاروکی موراکامی است که به توصیۀ دوستی می‌خوانم و هنوز با زبان، بیان، استعاره‌ها و مفاهیم داستان‌هایش خوب اُخت نشده‌ام و برخی مسائل و نکات آن برایم روشن نیست. 

همۀ داستان‌ها خوب بودند، اما هر کدام به گونه‌ای، به مسائل جنسی اشاراتی داشتند و این مسئله را که البته در زندگی بسیار هم مهم است؛ با تمام چالش‌ها و مشکلاتش مطرح می‌کردند.

به نظرم موراکامی در توصیف شخصیت‌های داستان‌هایش، دقت‌نظر بالایی دارد و آنها را باور پذیر خلق می‌کند و ما به سادگی این رفتارها را هر چند عجیب و غریب به نظر برسند، از آنها می‌پذیریم و بدیهی می‌دانیم.

نکتۀ دیگر اینکه؛ نویسنده به سراغ شخصیت‌هایی از متن جامعه رفته که بسیاری از ما حتی به آنها توجه هم نمی‌کنیم؛ اما پس از خواندن و دانستن ماجرای زندگی‌شان با تعجب سری تکان می‌دهیم و می‌گوییم: «عجب! فکر نمی‌کردم زندگی این آدم این شکلی باشه!...»
        

22