شهر گربه ها

شهر گربه ها

شهر گربه ها

هاروکی موراکامی و 1 نفر دیگر
3.4
31 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

50

خواهم خواند

27

ناشر
سولار
شابک
9786009461745
تعداد صفحات
60
تاریخ انتشار
1394/2/19

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        خاطره ها شما را سر شوق می آورند، اما همین طور شما را از درون می درند.
      

یادداشت‌ها

          شهر گربه‌ها داستانی کوتاه نوشته‌ی هاروکی موراکامی نویسنده‌ی مشهور ژاپنی در مورد زندگیِ پسریست به نام تنگو.
تنگو تصمیم به سفر با قطار جهت دیدن پدرش گرفته که بعد بازنشستگی به دلایلِ افسردگی و... در خانه‌ی سالمندان زندگی میکنه.
در سالن انتظار ایستگاه راه‌آهن به کودکیِ خودش فکر میکنه و اینکه از وقتی یادشه با پدرش تنهاست و پدرش هم بهش گفته مادرت بلافاصله بعد تولدت مرده اما تنگو خوب یادشه که وقتی یکسال و نیمه بود مادرش رو در حال سکس‌ با مردی غریبه دیده و...
برای همین با توجه به اینکه هیچ شباهت، علاقه و احساسی نسبت به پدرش نداره تو این فکره که آیا واقعا اون پدرشا یا اون مردی که با مادرش دیده بود پدر واقعیشه؟
سوار‌ قطار که میشه، برای گذشتِ زمانِ سفر، شروع به خواندن یک کتاب(مجموعه‌‌ای از داستان‌های کوتاه) میکنه که یکی از حکایت‌هاش در مورد شهر گربه‌هاست نوشته‌ی یک نویسنده‌ی آلمانی. بالاخره سفر به پایان می‌رسه و به خانه‌ی سالمندان میره. پدرش رو میبینه و ...

پ.ن: اولا تو برخی رویو‌ها دیدم برخی از دوستان نوشتن این کتاب مجموعه‌ای از ۵ داستان‌ کوتاهه و چندنفر هم گفتن چه ربطی به گربه داشت و...، توجه کنید که این کتاب همین داستانه که رویوشو دارم می‌نویسم، اما گویا در ایران برخی ناشرها اومدن چندتا از داستان‌های کوتاه موراکامی رو با همین عنوان منتشر کردن که قطعا این داستان یکی از داستان‌های درون اون کتابه، اما نهایتا این کتاب با این نشری که زیرش رویو مینویسم با این مترجم و شابک یک داستان کوتاهه به نام شهر گربه‌ها. اما در مورد کتاب باید بگم با یک‌ روایتِ ملایم از زندگیِ روزمره شروع شد و کم کم اوج گرفت، نویسنده همونطور که انتظار داشتم معمایی در ذهن ایجاد کرد و چندتا کلید هم باز داخل کتاب گذاشت و در نهایت با باز گذاشتنِ انتهای کتاب، نتیجه‌گیری رو پای خلاقیت و ذهن خواننده گذاشت.
من طبق عادت بعد خواندن یک رمان چند داستان کوتاه میخونم که کم کم از فضای اون رمان خارج بشم، اینبار قبل این داستان شاهکار خود موراکامی یعنی کافکا در ساحل رو‌ خوانده بودم، به هیچوجه نمی‌تونم و نمی‌خوام یه داستان کوتاه رو با رمان اونهم یک شاهکار یا بهتره بگم بهترین رمانی که تا به امروز خوندم مقایسه کنم اما به عنوان یک داستان کوتاه دوستش داشتم و همونطوری‌ بود که فکرشو می‌کردم اما نه در حدی که بهش ۵ ستاره بدم.
        

1

          شهر گربه‌ها داستانی کوتاه نوشته‌ی هاروکی موراکامی نویسنده‌ی مشهور ژاپنی در مورد زندگیِ پسریست به نام تنگو. 
تنگو تصمیم به سفر با قطار جهت دیدن پدرش گرفته که بعد بازنشستگی به دلایلِ افسردگی و... در خانه‌ی سالمندان زندگی میکنه. 
در سالن انتظار ایستگاه راه‌آهن به کودکیِ خودش فکر میکنه و اینکه از وقتی یادشه با پدرش تنهاست و پدرش هم بهش گفته مادرت بلافاصله بعد تولدت مرده اما تنگو خوب یادشه که وقتی یکسال و نیمه بود مادرش رو در حال سکس‌ با مردی غریبه دیده و... 
برای همین با توجه به اینکه هیچ شباهت، علاقه و احساسی نسبت به پدرش نداره تو این فکره که آیا واقعا اون پدرشا یا اون مردی که با مادرش دیده بود پدر واقعیشه؟ 
سوار‌ قطار که میشه، برای گذشتِ زمانِ سفر، شروع به خواندن یک کتاب(مجموعه‌‌ای از داستان‌های کوتاه) میکنه که یکی از حکایت‌هاش در مورد شهر گربه‌هاست نوشته‌ی یک نویسنده‌ی آلمانی. بالاخره سفر به پایان می‌رسه و به خانه‌ی سالمندان میره. پدرش رو میبینه و ...

پ.ن: اولا تو برخی رویو‌ها دیدم برخی از دوستان نوشتن این کتاب مجموعه‌ای از ۵ داستان‌ کوتاهه و چندنفر هم گفتن چه ربطی به گربه داشت و...، توجه کنید که این کتاب همین داستانه که رویوشو دارم می‌نویسم، اما گویا در ایران برخی ناشرها اومدن چندتا از داستان‌های کوتاه موراکامی رو با همین عنوان منتشر کردن که قطعا این داستان یکی از داستان‌های درون اون کتابه، اما نهایتا این کتاب با این نشری که زیرش رویو مینویسم با این مترجم و شابک یک داستان کوتاهه به نام شهر گربه‌ها. اما در مورد کتاب باید بگم با یک‌ روایتِ ملایم از زندگیِ روزمره شروع شد و کم کم اوج گرفت، نویسنده همونطور که انتظار داشتم معمایی در ذهن ایجاد کرد و چندتا کلید هم باز داخل کتاب گذاشت و در نهایت با باز گذاشتنِ انتهای کتاب، نتیجه‌گیری رو پای خلاقیت و ذهن خواننده گذاشت. 
من طبق عادت بعد خواندن یک رمان چند داستان کوتاه میخونم که کم کم از فضای اون رمان خارج بشم، اینبار قبل این داستان شاهکار خود موراکامی یعنی کافکا در ساحل رو‌ خوانده بودم، به هیچوجه نمی‌تونم و نمی‌خوام یه داستان کوتاه رو با رمان اونهم یک شاهکار یا بهتره بگم بهترین رمانی که تا به امروز خوندم مقایسه کنم اما به عنوان یک داستان کوتاه دوستش داشتم و همونطوری‌ بود که فکرشو می‌کردم اما نه در حدی که بهش ۵ ستاره بدم.
        

0