معرفی کتاب منجنیق: سومین دفتر غزل ها 1393 تا 1395 اثر حسین صفا

منجنیق: سومین دفتر غزل ها 1393 تا 1395

منجنیق: سومین دفتر غزل ها 1393 تا 1395

4.1
48 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

101

خواهم خواند

13

ناشر
نیماژ
شابک
9786003673168
تعداد صفحات
108
تاریخ انتشار
1399/6/3

توضیحات

کتاب منجنیق: سومین دفتر غزل ها 1393 تا 1395، شاعر حسین صفا.

لیست‌های مرتبط به منجنیق: سومین دفتر غزل ها 1393 تا 1395

نمایش همه

یادداشت‌ها

          آری! جهانم جهنم غمگینی‌ست
بی‌هم‌قفس شدن غمِ غمگینی‌ست
چون از شما هزار جهان دورم
غمگین‌تر از جهان شما هستم

اندوه‌تان به شکلِ جفاهاتان
طوری عبور می‌کند از من که
حس می‌کنم شما شب بارانی
من نیز ناودان شما هستم

گنجشک‌های ساده‌ی خوشحالی!
من با هوای آبی و نمناکم
با ارتفاع روشن و غمناکم
عمری‌ست آسمان شما هستم

پایان شاهنامه‌ی ناخوش من
خاکستر غرور سیاوُش من
من سربه‌دار و سوخته‌پر، گویا
من نیز قهرمان شما هستم...

شعرهای صفا رو دوست دارم و واقعیت اینه که بخشی از این پسندیدن شعرهاش، به خاطر آهنگ‌های محسن چاوشیه. این قضیه چیزیه که حسین صفا دلِ خوشی ازش نداره و ردپای این مدل از دلخوری تو شعرهاش هم هست. به هر حال، یکی از ستاره‌ی من به این کتاب هم در واقع به خاطر آلبوم ابراهیمه. 
در کنار این دوست داشتن، یه نکته‌ای هست که باعث میشه خوندن شعرهاش برای من اونقدری که باید دل‌پذیر نباشه. اینکه تمایل به فراتر رفتن از شعرهایی که عامه‌پسند هستن، گاهی می‌رسه به تکلّف بیش‌ازحد؛ یعنی پیچیدگیِ شیرینی نیست که آدم لذت ببره از کشف بُعد پنهانش، بلکه باعث میشه خواننده خسته بشه از تلاش برای فهم منظور شاعر.
اما در کل، صفا جزو اون عده‌ی کمی از شاعرای زمانه‌ی ماست که حداقل عمیق فکر کردن رو بلده و این به نظر من انقدری ارزشمند هست که شعرهاش خونده بشه و برای تأمل روی اون‌ها وقت گذاشته بشه.
        

1

negarin

negarin

1404/5/8

          آلبوم "ابراهیم" محسن چاوشی برایم فراتر از یک آلبوم موسیقی است. انگاری تک تک ترک‌های لعنتی ابراهیم را زندگی‌ کرده‌ام. 

 با "لطفا به بند اول سبابه‌ات بگو" بغض کردم، اشک ریختم، سیگار کشیدم و «هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم»

با "ببر به نام خداوندت" به دیوار زل زدم و ساعت‌ها فکر کردم به اینکه:«چه حکمتی‌ست در این مُردن؟» و زمزمه کردم:«ببین چقدر اسیرم من! چنان بکش که پس از مُردن، هزار بار بمیرم من»

با "تو در مسافت بارانی" در هوای بارانی قدم زدم و لبم به یاد کسی که نبود بی اختیار زمزمه کرد:«منم که لک‌لک غمگینی، به روی دودکشت هستم» و با خودم اندیشیدم که قطعا عاشقانه‌ترین قطعه‌ای که می‌توانم تقدیم کسی کنم کنم این است: 

«منم شکار شکارم کن
سپس ببوس و بچرخانم
سپس بچرخ و ببوسانم 
سپس «چه‌کار» «چه‌کار»م کن 
«چه‌کار» هر چه تو می‌خواهی‌ست
بخواه آن‌چه که می‌خواهی»

با "در آستانه‌ی پیری" «به احترام دیازپام، بدون قصه و بوسه تلاش کردم که بخوابم»؛ به آدم‌ها نگاه کردم و از خودم پرسیدم:«از این دوندگی آخر، چه می‌رسد به جماعت؟»

با "همراه خاک ارّه" از نردبان بودن غمگین شدم، دیوار بودن را تمرین کردم و  سربار بودن را تحمل.

با "ای ماه مهر" تنفرم از نظام آموزشی، کلاس‌های رفوزه و کتاب‌های عجوزه را فریاد کشیدم و هلاهلِ ماه مهر زبانم را گزید. 

با "ما بزرگ و نادانیم" تمامم پر شد از طغیان و با: 
«شب که می‌شود خوابیم
صبح و ظهر هم خوابیم
عصر هم که تا شب خواب
 شب دوباره تا شب خواب
توی خواب می‌بینیم
روز آفتابی را»
حس کردم که چیزی درونم از خواب بیدار می‌شود. 

با "جهان فاسد مردم را" رقصیدم و میان رقصیدنم آنقدر چرخیدم که مثل تا خرخره‌ مست‌ها تلو تلو خوردم و روی زمین افتادم.

درست نمی‌دانم هر قطعه را تا به حال چند بار گوش داده‌ام، اما جالبش اینجاست که همه‌شان هر دفعه جذاب‌تر می‌شوند. پیچیدگی ظریف شعرهای حسین صفا اشعارش را به نوعی ماجراجویی پر رمز و راز تشبیه می‌کند. هر بار که آهنگ‌ها را گوش می‌کنم یا شعرهایش را می‌خوانم به نکته جدیدی برمی‌خورم که تا به حال درنیافته بودمش. دفتر شعر "منجنیق" را سلول‌های تنم از بر شده‌اند.
خدای من! 
میزان علاقه‌ام در ظرف کلمات نمی‌گنجد.
        

0