یادداشت ریحانه شهبازی

        آری! جهانم جهنم غمگینی‌ست
بی‌هم‌قفس شدن غمِ غمگینی‌ست
چون از شما هزار جهان دورم
غمگین‌تر از جهان شما هستم

اندوه‌تان به شکلِ جفاهاتان
طوری عبور می‌کند از من که
حس می‌کنم شما شب بارانی
من نیز ناودان شما هستم

گنجشک‌های ساده‌ی خوشحالی!
من با هوای آبی و نمناکم
با ارتفاع روشن و غمناکم
عمری‌ست آسمان شما هستم

پایان شاهنامه‌ی ناخوش من
خاکستر غرور سیاوُش من
من سربه‌دار و سوخته‌پر، گویا
من نیز قهرمان شما هستم...

شعرهای صفا رو دوست دارم و واقعیت اینه که بخشی از این پسندیدن شعرهاش، به خاطر آهنگ‌های محسن چاوشیه. این قضیه چیزیه که حسین صفا دلِ خوشی ازش نداره و ردپای این مدل از دلخوری تو شعرهاش هم هست. به هر حال، یکی از ستاره‌ی من به این کتاب هم در واقع به خاطر آلبوم ابراهیمه. 
در کنار این دوست داشتن، یه نکته‌ای هست که باعث میشه خوندن شعرهاش برای من اونقدری که باید دل‌پذیر نباشه. اینکه تمایل به فراتر رفتن از شعرهایی که عامه‌پسند هستن، گاهی می‌رسه به تکلّف بیش‌ازحد؛ یعنی پیچیدگیِ شیرینی نیست که آدم لذت ببره از کشف بُعد پنهانش، بلکه باعث میشه خواننده خسته بشه از تلاش برای فهم منظور شاعر.
اما در کل، صفا جزو اون عده‌ی کمی از شاعرای زمانه‌ی ماست که حداقل عمیق فکر کردن رو بلده و این به نظر من انقدری ارزشمند هست که شعرهاش خونده بشه و برای تأمل روی اون‌ها وقت گذاشته بشه.
      
3

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.