معرفی کتاب نفرتی که تو می کاری اثر آنجی توماس مترجم محبوبه آقاجانی

نفرتی که تو می کاری

نفرتی که تو می کاری

آنجی توماس و 2 نفر دیگر
3.9
46 نفر |
16 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

87

خواهم خواند

28

شابک
9786006585697
تعداد صفحات
388
تاریخ انتشار
1398/12/12

توضیحات

        قصه ی استار دختر شانزده ساله ی سیاه پوست که بین دو جهان متفاوت معلق است: همسایه های فقیر در محله ای زاغه نشین که از امنیت بسیار پایینی برخوردار است و همکلاسی های پولدار و ثروتمند مدرسه ی بالاشهری. تضاد بین این دو جهان چنان است که برقراری تعادل بین این دو جهان برای او بسیار دشوار است و البته کار استار از این هم سخت تر می شود وقتی او برای دومین بار شاهد قتل دوست نزدیک خود توسط پلیس می باشد. خلیل نوجوان سیاه پوستی که مسلح نبود و نافرمانی مرتکب نشده بود به ضرب گلوله پلیس از پای در می آید. خطایی که پلیس مرتکب می شود و زمزمه هایی در مورد خلیل که آیا یک فروشنده مواد بوده یا عضو دارو دسته ی گانگستری می باشد یا خیر و حالا استار که تنها شاهد ماجرا بوده با این سوال مهم روبروست که اکنون وظیفه ی او چیست؟ سکوت کند یا برای حمایت از مرگ ناجوانمردانه خلیل دست به کاری بزند؟کتاب پیش رو تحسین تمام منتقدین را برانگیخت و در تمام جوایز معتبر ادبی سال نامزد شد و تعداد زیادی از آن ها را از آن خود کرد بی شک اثری که در دست دارید یکی از درخشان ترین آثار ادبی معاصر می باشد.
      

یادداشت‌ها

فهیمه

فهیمه

1400/10/24

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این کتاب با یک اتفاق شروع می‌شه. پلیس در یکی از محلات سیاه‌پوستا، به یک پسر شونزده ساله‌ی غیرمسلح شلیک می‌کنه و اون رو به قتل می‌رسونه، و وقایع داستان در مورد تبعات این اتفاقه. بیشتر نمی‌گم که اسپویل نشه. 
گویا این کتاب از زمان انتشار سروصدای زیادی به پا کرده، امتیاز بالایی هم در گودریدز گرفته و به عنوان یکی از بهترین کتاب‌های ۲۰۱۷ انتخاب شده. برای همین خیلی مشتاق بودم بخونمش و خیلی امیدوار بودم بهش. مخصوصا اینکه همیشه ادبیات اقلیت‌ها رو دوست داشتم، مثلا کارهای شرمن الکسی یا تونی موریسون، و نویسنده‌ی این کتاب هم سیاهپوسته. 
در کل از خوندن کتاب راضی بودم اما احساس می‌کنم بیشتر سروصداهای مربوط به کتاب، به خاطر موضوع جسورانه‌ش بوده و الزاما ارتباطی با قدرت قلم نویسنده نداشته. شخصیت‌ها بعضا کلیشه‌ای بودن. اما موضوعی که بیشتر آزارم می‌داد، سینمایی بودن کتاب بود. حالا یا چون نویسنده خیلی تحت تاثیر سینما بوده، یا چون مطمئن بوده فیلم کتابش حتما ساخته می‌شه، دوست داشته تمام دیالوگ‌ها رو خودش از قبل بنویسه. 
البته من با وجود این موارد، از خوندن کتاب لذت بردم و توصیه می‌کنم بخونیدش. ترجمه‌ی کتاب هم در کل خوب و روان بود. البته با سانسورهایی همراه بود که به نظرم اصلا مهم نبودن.
        

5

Soli

Soli

1404/4/14

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          همانا که به قول "کریستین ساینس مانیتور"، باید سر و صدایی که این کتاب به راه انداخته را باور کنید.
داستان کتاب، آن چیزی که من فکر می کردم نبود. فکر می کردم یک داستان عاشقانه معمولی، رو به خوب باشد، (و به همین خاطر یکی دو فصل اول را آهسته و با اکراه خواندم) اما عشق توی این داستان مثل همان قند کنار چای بود و فقط چاشنی. مثل زندگی های واقعی. من داستان عاشقانه کم نخوانده ام، اما به نظرم عشقی که نویسنده بین استار و کریس تصویر کرده بود، یکی از واقعی ترین و قشنگ ترین چیزهایی بود که من تا به حال خوانده ام.
احساسات نویسنده به خوبی قابل درک بود و از همه بیشتر، خشمی که به وجود خواننده هم رخنه می کرد و دلت می خواست یک بلیت مستقیم برای گاردن 
هایتس بگیری و بروی چند جا را آتش بزنی، یا چه می دانم، یک جوری اعتراض کنی دیگر.
خلاصه این که، فقط کتاب های کلاسیک مثل بی نوایان و بابا لنگ دراز نیستند که باید در لیست "تو رید" آدم ها باشند، (هرچند که آنها شاهکارهایی بودند که بعید می دانم دوباره تکرار شوند) "نفرتی که تو می کاری"، هم باید در کتابخانه دبیرستان ها و در دست بچه ها و بزرگسال ها باشد.
        

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          مامور به سمت ماشینش رفت. پدر و مادرم من را جوری بار نیاورده‌اند که از پلیس‌ها بترسم، بلکه یادم داده‌اند که در برخورد با آن‌ها باهوش باشم. به من گفته بودند وقتی پلیس پشتش به تو است هوشمندانه نیست تکان بخوری. خلیل این کار را انجام داد. به سمت در آمد.
هوشمندانه نیست حرکت ناگهانی انجام دهی. خلیل این کار را کرد. در راننده را باز کرد.
 تو حالت خوبه، استار…
بنگ! (نفرتی که تو می‌کاری – صفحه ۲۵)
این اتفاق برای یک دختر هفده ساله سیاه پوست می افتد وقتی در حال برگشت از مهمانی است. دوستش در جلوی چشمانش با گلوله پلیس کشته می شود.
استار در مراسم یادبود هریس متوجه می شود که کسی قصد بازداشت ماموری که هریس را به قتل رساند؛ ندارد. استار در کمال ناباوری مصاحبه میکند و درباره تمام دروغ هایی که درباره هریس گفته اند از ارتباطش با مواد مخدر و اینها می گوید و این آغاز ماجراست. آغاز شورش و درگیری. 
استار تا پیش از آن نمی دانست گاهی باید در مقابل یک چیز عظیم ایستاد. چیزی که ظلم است یا فساد یا دروغ. باید ایستاد به هر قیمتی که باشد
کتاب نفرتی که تو می‌کاری نوشته آنجلا توماس، نویسنده آمریکایی است که با موضوعات حساس اجتماعی و سیاسی، به‌ویژه مسائل مربوط به تبعیض نژادی و برخوردهای پلیس با اقلیت‌ها، در رمان خود به سراغ موضوعات دشوار و مهم می‌رود. این کتاب برای نوجوانان و جوانان نوشته شده، ولی موضوعات آن به‌قدری عمیق و مهم است که برای همه گروه‌های سنی جذاب است.
داستان کتاب حول زندگی استار کارتر، یک دختر سیاه‌پوست 16 ساله در آمریکا، می‌چرخد که در محله‌ای فقیرنشین زندگی می‌کند. استار بین دو دنیای متفاوت زندگی می‌کند: دنیای خانه و خانواده‌اش در محله‌ای پرخطر و دنیای مدرسه‌ای که در یک منطقه مرفه سفیدپوست‌ها تحصیل می‌کند. زندگی استار زمانی تغییر می‌کند که شاهد قتل بهترین دوستش، خالد، توسط یک افسر پلیس سفیدپوست می‌شود.
خالد بدون هیچ دلیلی توسط پلیس کشته می‌شود، در حالی که او تنها سوار بر ماشین خود بوده است و دست‌خالی بوده. این حادثه، استار را به مرکز توجهات عمومی قرار می‌دهد و او با فشارهای زیادی از جمله تهدیدات جانی، دخالت رسانه‌ها و فشارهای پلیس مواجه می‌شود. استار باید تصمیم بگیرد که آیا باید در برابر ظلم و نابرابری سکوت کند یا صدای خود را بلند کرده و مبارزه کند. او باید یاد بگیرد که چگونه با ترس، شجاعت و مسئولیت‌های اجتماعی خود روبه‌رو شود.
نفرتی که تو می‌کاری علاوه بر اینکه یک رمان نوجوانانه جذاب است، یک بیانیه اجتماعی قوی نیز محسوب می‌شود. این کتاب نه‌تنها به مسائل نژادی و نابرابری‌های اجتماعی پرداخته، بلکه به‌طور کلی پیام‌هایی درباره عدالت، شجاعت، و مسئولیت‌پذیری در برابر ظلم را به مخاطب منتقل می‌کند
یکی از مهم‌ترین محورهای داستان، برخوردهای ناعادلانه و خشونت‌آمیز پلیس با سیاه‌پوستان است که یک موضوع بسیار حساس در ایالات متحده است. آنجلا توماس با استفاده از داستان استار، به‌طور مؤثری مشکلات مربوط به سیستم نژادپرستی و تبعیض پلیسی را نشان می‌دهد. قتل خالد، یک جوان بی‌گناه، توسط پلیس، نمونه‌ای واقعی از مشکلات سیستماتیک در برخورد با اقلیت‌های نژادی است که در جامعه آمریکا و بسیاری از کشورها وجود دارد.
استار که شاهد قتل دوستش است، با دشواری‌های زیادی روبه‌رو می‌شود. او باید تصمیم بگیرد که آیا باید سکوت کند یا صدای خود را بلند کند و در برابر ناعادلای‌ها بایستد. این کشمکش درونی استار، از یک سو ترس از انتقام‌جویی و تهدیدات جانی، و از سوی دیگر احساس مسئولیت اجتماعی و عدالت‌خواهی، یک درگیری عاطفی پیچیده را به تصویر می‌کشد که هر خواننده‌ای می‌تواند آن را درک کند.
یکی دیگر از جنبه‌های مهم کتاب، نقد رسانه‌ها و نحوه برخورد آن‌ها با مسائل نژادی است. رسانه‌ها در این داستان اغلب به جای تمرکز بر حقیقت و عدالت، به تحریف واقعیت‌ها و تغییر تصویر افراد می‌پردازند. داستان به‌طور غیرمستقیم به این نکته اشاره دارد که چگونه رسانه‌ها می‌توانند در مواردی نژادپرستی و خشونت پلیس را طبیعی جلوه دهند.
در این کتاب، خانواده استار، به‌ویژه پدرش که خودش یک افسر پلیس است، نقش بسیار مهمی دارد. او شخصیتی است که به استار آموزش می‌دهد چطور با مشکلات جامعه روبه‌رو شود، اما هم‌زمان دلایلی برای احتیاط و محافظت از خود دارد. این تضاد در شخصیت‌پردازی‌ها، به‌ویژه در خانواده استار، به کتاب عمق بیشتری می‌بخشد و نشان می‌دهد که نژادپرستی و تبعیض در همه سطوح جامعه وجود دارد.
استار به‌عنوان شخصیت اصلی داستان، در حالی که یک نوجوان است، به‌شدت واقعی و پیچیده به نظر می‌رسد. مشکلات او و احساسات درونی‌اش در مواجهه با تبعیض، غم و اندوه، و ترس از ناعادلای‌ها، به‌طور مؤثر و قابل درک به تصویر کشیده شده است. این کتاب به‌خوبی توانسته است توجه‌ها را به مسئله تبعیض نژادی و مشکلات اجتماعی معطوف کند و بحث‌های مهمی درباره عدالت اجتماعی و نقش فرد در تغییر جامعه ایجاد کند.
        

4

محدثه ز

محدثه ز

1404/4/11

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          "شجاعت به این معنا نیست که نباید بترسی، شجاعت یعنی در حالی‌که می‌ترسی ادامه بدی"
نفرتی که تو میکاری میتونه سرآغاز یک انقلاب باشه، دعوت به مبارزه علیه نژاد پرستی و تبعیض نژادی.
داستان استار دختر ۱۶ ساله‌‌ی سیاه‌پوستی که مرگ ناحق دوستش رو جلو چشماش می‌بینه و صداهایی که هر چند بلند به جایی نمیرسه، چون یک پلیس سفید پوست حتی اگه اشتباه کنه حق زندگی داره، همینقدر منفور!!

این کتاب درباره‌ی صدا هاست، صداهایی که هر چند بلند به گوش کسی نمی‌رسد و یا صدای کسانی که سکوت می‌کنند و این اشتباه آن‌هاست. تو کتاب یه جمله داره که میگه "صدای هر کس سلاح اوست" و به نظر من این جمله قابل تامله! آیا از این سلاح به حق استفاده می‌کنیم یا برای حاشا کردن و ناحقی؟!

قبل از شروع خواندن کتاب یا صحبت در موردش باید دوتا نکته رو در نظر بگیریم، اول اینکه این کتاب اولین اثر انجی توماس هست، به عنوان اولین اثر کتاب تمیز و خوش خوانیه هر چند جا داشت روی توصیف فضا و زمان کار کنه و دوم الهام گرفته از ماجرایی واقعی است که به خوبی تونسته داستان رو پیاده کنه و خواننده رو با خودش همراه کنه، البته به نظر من داستان‌هایی واقعی! که این باعث میشه کتاب دردناک‌تر بشه...
چیزی که تو این کتاب خیلی برام جذاب بود، نقش پر رنگ خانواده استار به عنوان حامی و پشتیبان بود. والدینی که با وجود گذشته‌ای سخت و اشتباهات‌شون در تلاش بودند زندگی بهتر و متفاوت‌تری برای بچه‌هاشون فراهم کنند و این آرامش خانوادگی در دل هیاهو و اتفاقات داستان برای شخص من بسی دوست داشتنی بود.
باید اعتراف کنم دلم می‌خواست کتاب هیجانی‌تر و خشن‌تر باشه، نیمه دوم کتاب کمی افت میکنه و به نظرم اتفاقات خیلی تند‌تند رخ میده، اما با این وجود دوستش داشتم و شاید واقعا جایزه‌هایی که گرفته حقش باشه. ترجمه‌ کتاب هم به نظر من قابل فهم و روان بود.

فیلم سینمایی که از روی این کتاب ساخته شده هم طبق معمول از کتاب ضعیف‌تره و به نظرم کلا یه داستان دیگس :))

راستی! برای کتاب تخفیف گروهی ۳۰٪ با امضا مترجمین گرفتیم، اگه خواستید اطلاع بدید :دی
پ.ن۱: کاش استار رو استارر مینوشتن

پ.ن۲: تقابل استار ویلیامسون و گاردن هایتس برام یادآور کتاب خاطرات صد در صد واقعی یک سرخ‌پوست پاره وقت بود که بسی دوسش دارم
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

           یه جاهاییش خیلی کلیشه‌ای بود و باعث میشد چشمام رو بچرخونم که فکر میکنم احتمالا دلیلش این باشه که راوی داستان یه دختر نوجوانه، البته اونقدر هم زیاد نبود که کتاب رو کسل‌کننده کنه و بخوام بیخیالش بشم.  
درکل کتاب نسبتا خوبی بود تقریبا تونست نشون بده نژادپرستی چقدر مزخرفه.
اما یک جای کتاب که یکی از شخصیت‌ها اعتراض کرد به تیراندازی پلیس توی محلشون و گفت: 
(( عوضیا انگار اینجا عراقه)) 
 این حس بهم دست داد که حتی همین دوستان که به نژادپرستی اعتراض دارن خودشون هم نژادپرستن و بنظرشون مشکلی نداره اگه توی خاور میانه کشت و کشتار توسط نیروهای آمریکایی انجام بشه، درواقع انگار خون مردم خاور میانه اهمیتی نداره! حس بدی از این قسمت گرفتم   حسی شبیه به اینکه شاید اگه مسئله نژادپرستی جور دیگه ای بود همینا که معترضن نسبت به باقی نژادها همین رفتاری رو میکردن که سفیدپوستا میکنن.

ترجمه کتاب سرشاااار از اشتباهات تایپی و نگارشی بود و این مسئله دیگه واقعا داره منو دیوونه میکنه، انگار حتی یک دفعه هم قبل از اینکه بفرستن برای چاپ، متن رو نمیخونن. چطور میشه یه کتاب به چاپ ششم برسه و این همه اشتباه داشته باشه؟؟؟؟ 
        

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

درون مایه
          درون مایه ی اصلی این کتاب نژاد پرستی در جامعه ی آمریکا، ناعدالتی و احساس تعلق خاطر است. نژادپرستی در کشور آمریکا تاریخ دیرینه ای دارد و همیشه یکی از اصلی ترین موضوعات داستان های نویسندگان آمریکایی مانند تونی ماریسون و ارنست همینگوی بوده است.مبحث ناعدالتی زمانی در کتاب نفرتی که تو می کاری وارد می شود که یک پلیس سفید پوست خلیل را بدون هیچ دلیل موجهی به قتل می رساند. سیاه پوست بودن خلیل آن هم در قرن بیست و یکم به هیچ وجه دلیل موجهی برای کشتن او نبوده و نیست. بنابراین می توان متهم شدن تنها به دلیل رنگ پوست متفاوت را یک ناعدالتی بزرگ دانست.آخرین موضوعی که آنجی توماس در کتابش به آن اشاره کرده است عدم احساس تعلق خاطر به یک جامعه است. یک جامعه فارغ از اندازه اش باید به تک تک اعضایش احساس تعلق خاطر بدهد اما جامعه ی سیاه پوستان آمریکا بعد از گذشتن حدود صد سال هنوزهم این احساس را از کشورشان دریافت نمی کنند و این اتفاق بیش از هرچیزی به آن ها آسیب می زند.
        

1