یادداشت محدثه ز
1404/4/11
"شجاعت به این معنا نیست که نباید بترسی، شجاعت یعنی در حالیکه میترسی ادامه بدی" نفرتی که تو میکاری میتونه سرآغاز یک انقلاب باشه، دعوت به مبارزه علیه نژاد پرستی و تبعیض نژادی. داستان استار دختر ۱۶ سالهی سیاهپوستی که مرگ ناحق دوستش رو جلو چشماش میبینه و صداهایی که هر چند بلند به جایی نمیرسه، چون یک پلیس سفید پوست حتی اگه اشتباه کنه حق زندگی داره، همینقدر منفور!! این کتاب دربارهی صدا هاست، صداهایی که هر چند بلند به گوش کسی نمیرسد و یا صدای کسانی که سکوت میکنند و این اشتباه آنهاست. تو کتاب یه جمله داره که میگه "صدای هر کس سلاح اوست" و به نظر من این جمله قابل تامله! آیا از این سلاح به حق استفاده میکنیم یا برای حاشا کردن و ناحقی؟! قبل از شروع خواندن کتاب یا صحبت در موردش باید دوتا نکته رو در نظر بگیریم، اول اینکه این کتاب اولین اثر انجی توماس هست، به عنوان اولین اثر کتاب تمیز و خوش خوانیه هر چند جا داشت روی توصیف فضا و زمان کار کنه و دوم الهام گرفته از ماجرایی واقعی است که به خوبی تونسته داستان رو پیاده کنه و خواننده رو با خودش همراه کنه، البته به نظر من داستانهایی واقعی! که این باعث میشه کتاب دردناکتر بشه... چیزی که تو این کتاب خیلی برام جذاب بود، نقش پر رنگ خانواده استار به عنوان حامی و پشتیبان بود. والدینی که با وجود گذشتهای سخت و اشتباهاتشون در تلاش بودند زندگی بهتر و متفاوتتری برای بچههاشون فراهم کنند و این آرامش خانوادگی در دل هیاهو و اتفاقات داستان برای شخص من بسی دوست داشتنی بود. باید اعتراف کنم دلم میخواست کتاب هیجانیتر و خشنتر باشه، نیمه دوم کتاب کمی افت میکنه و به نظرم اتفاقات خیلی تندتند رخ میده، اما با این وجود دوستش داشتم و شاید واقعا جایزههایی که گرفته حقش باشه. ترجمه کتاب هم به نظر من قابل فهم و روان بود. فیلم سینمایی که از روی این کتاب ساخته شده هم طبق معمول از کتاب ضعیفتره و به نظرم کلا یه داستان دیگس :)) راستی! برای کتاب تخفیف گروهی ۳۰٪ با امضا مترجمین گرفتیم، اگه خواستید اطلاع بدید :دی پ.ن۱: کاش استار رو استارر مینوشتن پ.ن۲: تقابل استار ویلیامسون و گاردن هایتس برام یادآور کتاب خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پاره وقت بود که بسی دوسش دارم
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.