در انتظار گودو

در انتظار گودو

در انتظار گودو

ساموئل بکت و 1 نفر دیگر
4.0
120 نفر |
38 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

215

خواهم خواند

93

ناشر
کلیدر
شابک
9649250662
تعداد صفحات
350
تاریخ انتشار
1380/12/8

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
این داستانی است بی داستان.مکانش ناکجا آبادی است خشک و بی بر، که فقط یک درخت در آن است و بس. زمانش وقتِ زوالِ خورشید، و آدمهایش دو آواره ی خانه به دوشِ منتظر که گودویی از راه برسد وآنها را از آن وضع فلاکت بار (که همانا انتظار است) در بیاورد. وعده ی دیدارشان امروز است دم غروب زیر همان درخت. دو رهگذر هم، که یکی اربابی است بی رحم و دیگری غلامی است دیوانه، می آیند و چندی  می مانند و می روند...

      

یادداشت‌ها

          «در انتظار گودو» نمایشی از پوچی، معناباختگی و ملال است. تمام آنچه که حادث می‌شود، گفت وگوی میان ولادیمیر و استراگون، دو شخصیت اصلی داستان، است که در پای درختی در ناکجاآباد در انتظاری بی‌پایان برای ملاقات با گودو به سر می‌برند. این سیر تنها با دو بار سررسیدن افرادی به نام‌های پوزو و برده‌اش، لاکی، شکسته می‌شود. اما گودو نمی‌آید. نه در آن روز و نه روز بعد (پرده‌ی دوم نمایشنامه). 
ملال و پوچی که بکت در خلال گفت‌وگوی میان شخصیت‌ها بیان می‌کند و خلأ حادثه همان‌چیزی است که این اثر را به نمونه‌ای بی‌بدیل در ادبیات پوچی تبدیل می‌کند. [عادت] تمام آن‌چیزی است که شخصیت‌ها را نگه داشته است و آنان را وادار به ادامه دادن می‌کند. یک نتوانستن آموخته شده که تمام آن‌ها را از شکستن خط خالی، عذاب‌آور و یکنواخت زندگی باز می‌دارد. مردمانی که به رنج عادت کرده‌اند و مفری را نمی‌جویند. 
زمان نمی‌گذرد. در این کتاب نیز، همچو دیگر آثار بکت، وقایع تا ابدیتی کشدار و چسبنده ادامه پیدا می‌کنند. گذاری مدام میان امید و ناامیدی. هیچ پایانی در کار نیست. هیچ امیدی برای رهایی.
بخشی از کتاب:
[-از نفس کشیدن خسته شدم.
+حق داری...
...
-اون‌ها بالای قبر به دنیات می‌آرن، لحظه‌ای نوری سوسو می‌زنه، بعدش بازم شبه.]

        

7

          این نمایشنامه سرشار از ابهام است. درواقع حفره های خالی بزرگی که کنار مفهوم انتظار یک ترکیب تفسیر پذیر میسازند. خوانندگان مختلف تعبیر خودشان را بر میدارند و طبیعتا راضی میشوند.
تمجید به اوج میرسد و شاهکارش میخوانند که در واقع خودشان را شاهکار میخوانند!
مشکل از جایی بیرون میزند که سایر هنرمندان دست به تکرار و ادامه راه بزنند. غافل از اینکه بخش بزرگی از توجه به این کار به دلیل "اثر بکت بودن" است. به این دلیل است می نشینند و تفسیر میکنند گودو خداست یا سوپر ایگو؟ دو شخصیت همان دو دزد انجیل اند یا یک نفرند اصلا؟ و انبوهی از نشانه شناسی ها.
تفاسیری که برای اثار مشابه بعدی فقط یک خط اند:"نقص و ضعف و ابهام و ..."
اما انتظار؛ مفهوم بزرگ و عمیقی سرشته در انسان. و بکت کاملا آگاهانه ضعف حفره ها را با انتظار جایگزین کرده است. انتظار همان زیربنای همذات پنداری مخاطب با این اثر است. و البته یاسی که بسیاری از مخاطبان منفعل دوستش دارند. شبیه شخصیت های اثر.
در مجموع اثری تلخ و فریبنده است. البته شاهکار نیست اما گزندگی ظریفی دارد و در زمان و مکان درستی زاده شده.
        

1

          .

«در انتظار گودو» یک اثر هنری است، اما همین مسأله باعث می‌شود کمتر به ماهیت هنری بودن آن توجه شود، یا حداقل زبان‌های گویا و فضل‌فروشی، در بیان به سمتی دیگر بلغزند. یعنی چه که در انتظار گودو اثری هنری است؟ مگر کسانی که این همه در باب آن سخن می‌گویند، نظری غیر از این دارند؟ نه، همگان می‌دانند که این نمایشنامه اثری هنری است، اما به وجوه سایه مانند آن کمتر توجه می‌کنند. هنر همان قدر که آشکارکننده است، پنهان‌دارنده امور نیز هست. 

در انتظار گودو اثری هنری است، چون برای «نمایش» نوشته شده است. آن قدر که نمایشِ وضعیت انسان در آن مهم است، جملاتی که بر زبان بازیگران ساری می‌شود مهم نیست. این اثر می‌تواند مخاطب را به فکر فرو ببرد: «ما در چه وضعیتی به سر می‌بریم؟» که البته کشیدن این سر نخ به «ما که هستیم؟» و ادامه ان هم منجر خواهد شد. رفت و برگشت های متعدد گفتگوی شخصیت ها در این اثر نمایشی، بیننده را آن قدر بازی می‌دهد تا او هم به همان وضعیتی دچار شود که بازیگران دارند؛ یعنی بلاتکلیفی. یک سوال مهم درباره این اثر این است که «این دیالوگ‌ها تا کجا ادامه خواهند داشت؟» نوع سخنان به گونه ای است که آدم هوس می‌کند بگوید «تا ابد». هرچند تا ابد کش پیدا نخواهند کرد، همچونان که انتظار تا ابد هم ناممکن است، اما واقعا می شود این نمایشنامه را همین طور ادامه داد، یا کمش کرد. ما در برابر آن بلاتکلیفیم. و این حالت، دقیقاً همان چیزی است که اثر درباره زمان درصدد بیان آن است؛ «نه مبدأیی وجود ندارد و نه انتظار مقصد تمام می‌شود. انسان با زمان می‌رود، یعنی برده می‌شود.» همه چیز سر جای خودش قرار گرفته تا بکت حرفش را به تمامه نمایش بدهد. 

در انتظار گودو اثری هنری است چون در میانه ایستاده است. در میانه انتظار و گودو، شاملِ انتظار و گودو، و همزمان خالی از انتظاری واقعی در غیبت گودو. گودو در غیب قرار دارد، و هیچ گاه از آن خارج نخواهد شد. گودو امر الهی است که نه می‌شود به آن رسید، و نه می‌شود منتظرش نماند. چاره‌ای از امر الهی نیست، از گودو. اما این اثر حضوری هم دارد، که همانا «نمایش» انتظار است. انتظار در لحظه‌لحظه‌اش انسانی است با همه دردها و رنج‌هایش. انتظار مخصوص انسان است که به داشته‌ها راضی نیست و پی «چیزی» می‌گردد، یا «کسی«. تمام گفتگوهای این نمایشنامه، نمایش انسان منتظر است، انسان منتظر سعادت، انسان منتظر منجی، انسان منتظر گودو. و این اثر هنری، در میانه انتظار و گودو ایستاده است؛ هم انسانی است هم الوهی. نه انسانی است نه الوهی. بلاتکلیف است این وسط. دعوتی است معنوی، که در چنگال محدودیت‌های انسانی گیر افتاده است. آن فضای خالی بین «انتظار» و «گودو»، دقیقا در مرکز آن «خط فاصله»، اثر هنری متولد شده است و به حیات خود ادامه می‌دهد. بکت روی خط فاصله نشسته است.
        

3

          آیا تا به حال شده که در مورد تکراری بودن اتفاقات دنیا و زندان بودنش فکر کنید این کتاب اشاره می‌کند بزرگترین زندان، زندان تفکر ماست زندان اعتقادات و دلبستگی های بدون منطق ماست تا زمانی که فکر شما محدود به وظیفه فکر انتظار و... است شما زندانی اید و آزاد شدن از بند این زندان فقط به دست خودتونه نه ناجی دیگه ای گاهی نمی‌دانید چرا منتظر کسی هستید ولی می‌مانید و می‌مانید و می‌مانید
این نمایشنامه شاهکاری پر از نماد و معناست زیستن زندگی و آزاد بودن ذهن گمشده این داستان است و نویسنده به زیبایی هر چه تمام تر در غالب معنا به آن اشاره کرده است که اکثرا از انجیل الهام گرفته شده است
برای مثال Godot به معنی God و خدا 
پسرک که پیام Godot را می آورد مسیح 
درخت خشک و تنها نماد سلیب و درختی که آدم و حوا از ان سیب خوردند 
استراگون در بخشی خود را Adam می‌نامد که نماد آدم می‌تواند باشد که به واسطه خوردن میوه درخت به جریمه کار خود به زمین آماده است 
اطلاعات بالا رو از مقاله ای که نماد های این نمایشنامه رو بررسی کرده بود گزارش کردم 
من ترجمه نجف دریابندری رو خوندم که عالی بود از نظر من
و سوال جذابی که پس از اتمام مطالعه این نمایشنامه به ذهن شما خطور میکنه اینه که
آیا منم شباهتی به افراد این داستان دارم؟
آیا منم منتظر هیچ گودویی هستم؟
        

1