معرفی کتاب 1984 اثر جورج اورول مترجم زهره زندیه

در حال خواندن
119
خواندهام
1,734
خواهم خواند
639
نسخههای دیگر
نمایش همهتوضیحات
افسر دوباره تکرار کرد: «اتاق 101.»چهره ی مرد لاغر که تا به حال به زردی می گرایید، یک دفعه رنگی به خود گرفت که وینستون اصلاً تصورش را هم نمی کرد. چهره ی او به طور کامل و دقیق به رنگ سبز کمرنگ در آمده بود، فریادزنان گفت: «هر کاری دلتان می خواهد با من بکنید. هفته ها مرا در گرسنگی نگه داشته اید. دیگر تمامش کنید و مرا راحت کنید. تیربارانم کنید، دارم بزنید. بیست و پنج سال زندانی ام کنید. آیا کس دیگری هم هست که باید لو بدهم؟ فقط بگویید او چه کسی است. هر چه دوست داشته باشید، می گویم. چون برایم مهم نیست آنها چه کسانی هستند و چه بلایی قرار است سرشان بیاورید. من یک زن و سه بچه دارم. بچه بزرگم فقط شش سال دارد. همه را به اینجا بیاورید و جلوی خودم همه را خفه کنید.من هم همین جا می ایستم و آنها را می بینم. ولی مرا به اتاق 101 نبرید.»
بریدۀ کتابهای مرتبط به 1984
نمایش همهپستهای مرتبط به 1984
یادداشتها
1400/4/31
1401/3/10
1401/4/11
1400/9/26
1400/8/26
1402/5/4
1401/7/8
1402/12/22
جنگ صلح است، آزادی بردگی است، نادانی توانایی است. برادر بزرگ همیشه شما را زیر نظر دارد، نه تنها تمام رفتار ها و حرکات شما مورد توجه است؛ بلکه فکر و عقیده ی شما به راحتی قابل تشخیص است و جرم به حساب میآید. گذشته ای وجود ندارد، انسانها وجود ندارند، همه با هم برابر و برادرند و اعضای حزب هستند. رابطه ی جنسی جرم است، اعضای حزب فقط برای انجام وظیفه ی خویش به عنوان نیروی تازه برای حزب با هم آمیزش میکنند تا فرزند بیاورند. پدر و مادر به فرزندان و فرزندان به پدر و مادر و همچنین خواهر و برادر خود رحم نمیکنند. کوچک ترین حرکتی از جانب نزدیکان و دیگران مورد توجه است و به پلیس گزارش داده میشود. کسی که مرتکب جرمی بشود از او به جرم خیانت به حزب اعتراف اجباری و خیالی میگیرند، شکنجه میشود و باور میکند که به حزب خیانت کرده و بعد دود میشود، حذف میشود، از بین میرود و هیچ نام و نشانی از او باقی نمیماند گویی هیچ وقت وجود نداشته! انسانها از هویت خالی هستند، چیزی نمیدانند.. اگر حزب بگوید دو به علاوه دو میشود ۵، یعنی همان است که آنها میگویند.. اگر بگوید قانون جاذبه زمین وجود ندارد و زمین صاف است و ستارگان به دور زمین میچرخند حتما همین است. همیشه زمانی برای نفرت پراکنی برای دشمنان خیالی وجود دارد.. و همینطور زمانی برای افتخار به دستاورد های کشور که این اخبار همیشه و در هر زمان و در هرجا قابل پخش است. کسی راه فرار ندارد. حتی در جنگل ها و بیابان ها شنود وجود دارد و اکران دور برد شما را میپاید. اخبار، کتابها، روزنامه ها، افراد حقیقی و خیالی، بارها و بارها اصلاح میشوند و بعد خبرشان منتشر میشوند. شخصیت اصلی داستان به اسم وینستون که بیشتر فکر میکند، میداند چیزی این وسط درست نیست.. به آینده امید دارد و به دنبال گذشته است! عشق را میابد ولی میداند این عشق روزی گریبانش را خواهد گرفت چون در این مملکت عشق جرم است. آنها در قلب تو نفوذ خواهند کرد و تو خیانت خواهی کرد، او تو را میفروشد و تو او را!... و در آخر نویسنده خیلی قشنگ، حکومت کمونیستی رو توصیف کرده و به ما نشون داده که آرمانگرایی چه بلایی سر یه حکومت و مردمش میاره! من خیلی از کتاب لذت بردم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/2/17
دیروز