معرفی کتاب سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های سرگشتگی اثر مهدی غبرائی

سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های سرگشتگی

سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های سرگشتگی

مهدی غبرائی و 1 نفر دیگر
3.9
151 نفر |
40 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

13

خوانده‌ام

275

خواهم خواند

89

شابک
9786007567128
تعداد صفحات
304
تاریخ انتشار
1394/7/28

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
هیچ وقت اجازه نده ترس و غرور احمقانه کاری کند آدمی را که برایت عزیز است از دست بدهی.
سوکورو تازاکی ماه ها در چنبره مرگ گرفتار شده بود چون یک روز هر چهار دوست صمیمیش به او گفته بودند که دیگر نه می خواخند ببینندش نه با او حرف بزنندوهیچ وقت.
او حالا به سارا دل بسته است ولی رابطه اش با او هم به در بسته خورده است.
سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش رمانی است درباره عشق دوستی و سال های سال دل شکستگی.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های سرگشتگی

نمایش همه

یادداشت‌ها

          سوکورو تازاکی، در دوران دبیرستان عضو یک اکیپ 4 نفره دوستی است. او فکر می‌کند آن‌ها برای همیشه دوست خواهند ماند. با این حال پس از نقل مکان سوکورو به شهر توکیو، ناگهان همه دوستانش به صورت غیرمنتظره ای رابطه خود را با او تمام می‌کنند و سوکورو نزدیک به دودهه از سن خود را با این سوال می‌گذراند که چرا طرد شد؟ و همین سوال درنهایت او را پس از سال‌ها به دنبال کشف پاسخ می‌کشاند.
هرکتاب موراکامی خواننده را وارد دنیایی چنان عمیق و بزرگ می‌کند که بعد از تمام کردن کتاب، احساس غریب تمام شدن دنیای موراکامی ادامه دارد! دنیای عمیقی که موراکامی شکل می‌دهد، مخاطب را چنان در خود غرق می‌کند که بعد از مدتها از شروع کردن کتابی جدید امتناع می‌کند. نوعی حس انزجار از هر کتاب دیگری غیر از کتابی که تمامش کردیم! 
پایان هرکتاب موراکامی، شبیه پایان تمام کتاب‌های عالم است! پایان زندگیِ سرد و خسته‌ی قدیم....! میخواهی با همان یک کتاب، بنشینی روی صخره‌ای در آخر دنیا، جایی که دنیا تمام می‌شود، پشت به همه‌ی دنیا و فکر کنی.... فکر کنی.... به خودت، به زندگی، به آدم‌ها، به عشق، به کودکی، به دوستی، ....
در ما خاطره‌های زیادی‌است که ذره ذره روحمان را خورده و ما بی‌تفاوت گذشته‌ایم! به زندگی بدون روحمان ادامه دادیم.... بی آنکه دنبال گذشته برویم، دنبال خودمان بگردیم، روحمان را درمان کنیم، حفره‌های قلبمان را پر کنیم و به زندگی بازگردیم! ما خسته و مریض به زندگی ادامه می‌دهیم! تمام حرف موراکامی در این داستان این است "انگار در زندگی خوابگردی می‌کنیم، انگار مرده‌ایم و هنوز حالیمان نیست" و می‌نویسد: "گذشته سیخِ درازِ تیزی شد به تیزی تیغ و یک راست توی قلبش فرو رفت. سوکورو از خودش پرسید انتظار داشتی چی؟ ظرفِ اساساً خالی دوباره خالی شده. گله از کی داری؟ آدم‌ها می‌آیند سراغت، می‌فهمند چه‌قدر خالی است، بعد می‌گذارند می‌روند. چیزی که جا می‌ماند یک سوکوروِ خالی، و بلکه خالی‌تر است. تنهای تنها. جز این است؟"
هاروکی موراکامی، نویسنده‌ای است که آثارش بیش از آن که ژاپنی باشد، غربی است. از او فرد صحبت می‌کند. از انسان‌های تنها و جهان درونی همه‌ی ما می‌نویسد. سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش، مانند سایر داستان های موراکامی داستان همین تنهایی و خلا درونی است.

        

15

        هاروکی موراکامی داستان «سوکورو تازاکی بی رنگ و سال‌های زیارتش» را درباره مرگ و تنهایی در عصر مدرن نوشته است. سوکورو دوستانی داشته که شانزده سال پیش او را بدون دلیل رها کرده و رفته‌اند و حالا او به دنبال تک تک آنها می‌گردد تا دلیل کارشان را بپرسد.
_برگرفته از طاقچه
نام فامیل شخصیت‌های اصلی رمان (دوست‌های سوکورو) تصادفا نام رنگ‌ها است، آبی و قرمز و … و موراکامی با قراردادن شخصیتش در موقعیتی که تک تک دوستانش را از دست داده و به یاد مرگ افتاده، در جستجوی راهی است که آدمی بار دیگر می‌تواند از آن به رنگ‌های زندگی بازگردد.
این داستان ساختاری ساده و روان دارد و در واقع داستان سوکورو داستان زندگی امروزی انسان قرن ۲۱ است. انسانی که همه‌چیز دارد ولی باز هم احساس کمبود می‌کند. رنگ‌های زندگی‌اش شاد نیستند بی‌رنگند. احساس پوچی می‌کند، شبیه ظرفی خالی. ازخود ناامید می‌شود و دلیل هر اتفاقی را در درون خود می‌بیند، در صورتی که هر اتفاق می‌تواند ده‌ها دلیل خارجی دیگر داشته باشد و این ناتوانی او نیست.

اگر بخوام تمام آثاری که از موراکامی خوندم رو یه بار دیگه رتبه بندی کنم، سوکورو تازاکی بعد از جنگل نروژی در رتبه دوم قرار میگیره.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6

زخم عمیق ا
          زخم عمیق انزوا

دوستی آغوش است. آغوشی برای تجربه و کشف خود. دوستی بازتاب علاقه و توجه هر آدمی به خودش است. دوستی از ارتباط آدم با خودش نشأت می‌گیرد. و جمع دوستان، خالق فضایی باز است برای جستجوی جهانی مشترک تا هر شخص با آن به زندگی خود عمق بدهد و همه‌ بتوانند همدیگر را از زوال و انزوا خلاص کنند. آدم‌ها را دوستیِ پایدار و بی‌غش به درک مسئولیت متقابل می‌رساند؛ به درک اینکه این مسئولیت در قبال افکار و احساسات درونی خود و دیگری ابهام و سرکوب را برنمی‌تابد. حالا فرض کنید که به‌یکباره همه‌چیز رنگ عوض کند و انسان از دنیای رفاقت به برزخِ تنهاییِ اجباری پرتاب شود. طردی اجباری آن هم با ضربهٔ تهمت و افترا. این از دست دادن و تجربهٔ ناکامی می‌تواند او را مجبور کند به تحمل دردناک‌ترین شکل تنهایی که نتیجهٔ قطعی‌اش تردید است؛ تردید در ادامه دادن یا رها کردن، تردید در دل کندن یا دل دادن، و ابتلا به تردید، یعنی رنجِ مدام و مداوم. شاید تلاش برای رهایی از این رنج، به گریز از گذشته و خواستِ انزوا بینجامد؛ شاید هم رهایی در گروِ نفهمیدن ماجرا و فراموشی باشد، یا شاید در عادت کردن به سکوت گزنده‌ای که خاطرات را در خود می‌بلعد. هرچه هست، سایهٔ تنهایی و بلاتکلیفی در همه‌جا سنگینی می‌کند و مطرود را در کندوکاو وجودش و در مواجهه با خود و با اطرافیانش ناتوان می‌کند؛ شاید تا روزی که مطرود به این باور برسد که اصلاً فهمیدنِ درد است که انسان را به تفکر وادار می‌کند. تا روزی که به این باور برسد که باید بی‌پرده با گذشته مواجه شود و هزارتوی تنهایی خودش را بکاود، حفر کند، آن هم با چکش صداقتی بی‌رحمانه.
سوکورو تازاکی یکی از آن مطرودهاست در جایی از این جهان که توانسته‌ خاطراتش را زیر پوست روزمرگی دفن کند، احساساتش را هرگز.
        

15

          برای معرفی این کتاب میخوام اول از نامش شروع کنم . برای برخی از افراد شنیدن ترکیب نام کتاب و اسم نویسنده کمی عجیب و غریب به نظر میرسه(سوکورو تازاکی بی رنگ و سالهای زیارتش از هاروکی موراکامی).
اگر با سبک کتابهای موراکامی آشنا باشید می دونید که موراکامی نام کتابهاش رو از نام موزیک ها و کتابهای مورد علاقه اش انتخاب میکنه و نام این کتاب هم از"سوییت سالهای زیارت فرانتس" الهام گرفته شده و این موسیقی در قسمتهای مختلف این کتاب هم جاری ست.

نکته بعد درباره عنوان"بی رنگ" بعد از اسم سوکورو تازاکی(شخصیت اصلی کتاب) است.سوکورو که در تمام زندگی اش خودش رو آدمی معمولی،بدون داشتن خصوصیتی بارز و ویژگی منحصربه فرد میدونه در واقع عنوان بی رنگ را برای خود برگزیده،شخصی بدون رنگ و بدون هیچ امتیاز ویژه ای(در جمع دوستان و در زندگی).

داستان این کتاب درباره جوانی است به نام سوکورو تازاکی که سالها با فکر مرگ دست و پنجه نرم میکند چون یک روز هر چهار دوست صمیمی اش یکباره او را طرد و به عبارتی از گروه دوستی اخراج کردند و او بی هیچ توضیحی پذیرفت؛ اما سالها بعد تصمیم میگیرد دوستانش را ببیند و علت را جویا شود.

بعضی از مسائل همچنان در داستان گنگ و مبهم باقی موند اما به پیکره داستان خللی وارد نشد،مگر نه اینکه حتی در زندگی واقعی هم اتفاقات زیادی رخ میده و هرگز علت بروز آنها مشخص نمیشه و گاهی برخی مسائل همچنان مبهم می مانند.

سبک این کتاب رئال است و وقایع و اتفاقات موجود به شدت ملموس و قابل باور است بطوریکه به یاد می آوریم ما هم تجربه های زیادی در طرد شدن و طرد کردن داریم. ما هم ممکن است گاهی و یا در برهه خاصی از زمان خود را "بی رنگ" بدانیم اما آیا در واقعیت هم همینطور است؟

اگر تا به حال از موراکامی کتابی نخوندید با خوندن این کتاب ممکنه به سبک این نویسنده علاقمند بشید.

کیف کردم از خوندنش🌱
راستی ترجمه کتاب هم واقعاً عالی بود.👌🌱

شروع:۹۹/۱۰/۲۳
پایان:۹۹/۱۱/۲🌱
        

6

          شروع مطالعه ی  ادبیات ژاپن و هاروکی موراکامی برای من با این کتاب بود و احساس متفاوتی تجربه کردم.
دنبال این گشتم که سوکورو (شخصیت اصلی داستان) می‌تواند نماد چه باشد به افراد زیادی نزدیک بود.
سوکورو  فردی ریزبین، خیالپرداز اما واقع بین، شخصی که دنبال این بود که از مغزش برای ساختن( که در داستان ایستگاه های قطار بود!) استفاده کنند. وقتی فرد مناسبش را انتخاب کرد هم به دنبال ساخت آینده با او بود.
سوکورو از یه خانواده ی به ظاهر عادی و معمولی بود. همین او را به زندگی واقعی نزدیک تر میکرد چون در دنیای کتاب‌ها و فیلم ها همیشه شاهد شخصیت هایی که از خانه و خانواده فراری هستند هستیم و همیشه ابر قهرمان داستان در فضایی عجیب کودکی را می‌گذرانند . البته در دنیای واقعی هم فضاهای ناآرام کودکی بسیار زیاد است  اما احتمالا در مغز یک انسان بزرگ شده در خانه ی آرام هم کشمکش و دعوا های زیادی می‌بینیم و شاید کمتر به آن پرداخته شده بود.
 موراکامی عزیز در این داستان یک زندگی نسبتا معمولی را روایت می‌کند. این روایتگری ها که یک زندگی "عادی" میشود که "عجیب" باشد برای من تحسین برانگیز است.

موضوع غالب داستان رها شدن سوکورو بود. با یک تفاوت که اینجا زخم ها رشد نکردند بلکه تنها رویش سرپوش گذاشته شد و این به خوبی نشان می‌دهد که پیدا کردن زخم ها و یافتن مرهم اون ها رو به سمت رشد و رهایی می‌برد نه تنها وجود و حضور زخم. 
 اینجا مدت زیادی راه‌حل و رهایی ندیدیم،  فقط و فقط علامت سوال بود...

اما بی دلیل رفتن.یا رها کردن بدون توضیح از نظر من بی رحم ترین کاری است که یک موجود زنده (سالم از نظر فکری ) می‌تواند آگاهانه انجام دهد و شاید راحت ترین کار برای خداحافظی. خداحافظی بی دلیل و دردناک که یک انسان بی خبر را با کلی سوالِ بی پاسخ  تنها می‌گذارد.

و بخش بسیار هیجان انگیز برای من یافتن پاسخی که در اولین نگاهم به کتاب برایم ایجاد شد بود. یعنی عنوان کتاب . 

میترسم ادامه بدم  و داستان  آشکار شه😶‍🌫.
 در نهایت، خواندن کتاب توصیه می‌شود.
        

37

.ebrahim

.ebrahim

1403/10/6

          کتاب «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش» یکی از آثار برجسته و ماندگار هاروکی موراکامی است که بار دیگر توانایی‌های این نویسنده در خلق داستان‌های عمیق، پیچیده و انسانی را به نمایش می‌گذارد. این کتاب، مانند بسیاری از آثار موراکامی، مرزهای واقعیت و خیال را می‌شکند و خواننده را به سفری درونی برای کشف هویت، تنهایی و معنای زندگی می‌برد.

موراکامی در این رمان با دقت و ظرافت به روایت زندگی سوکورو می‌پردازد؛ شخصیتی که در ظاهر ساده و بی‌ادعاست، اما در لایه‌های زیرین وجودش انبوهی از احساسات و کشمکش‌های عاطفی نهفته است. توانایی او در خلق چنین شخصیت‌هایی که خواننده می‌تواند با آن‌ها همذات‌پنداری کند، یکی از نقاط قوت بی‌چون‌وچرای نویسندگی اوست.

زبان داستان در عین سادگی، به شدت شاعرانه و تأثیرگذار است. موراکامی با استفاده از جملات کوتاه و موجز، تصاویری عمیق و پر از احساس خلق می‌کند که در ذهن خواننده ماندگار می‌شود. در عین حال، او در پرداختن به موضوعات فلسفی و پیچیده همچنان رویکردی ملایم و انسانی دارد که از خشک و خسته‌کننده شدن متن جلوگیری می‌کند.

یکی دیگر از ویژگی‌های برجسته این کتاب، توانایی موراکامی در پرداختن به احساس تنهایی و انزوای انسانی است. او به شکلی هنرمندانه این احساسات را به تصویر می‌کشد، بدون آنکه به دام کلیشه‌ها بیفتد. همچنین، نقش موسیقی و هنر در این رمان، به زیبایی روایت افزوده و حس نوستالژیکی را در فضای داستان جاری کرده است.

«سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش» کتابی است که نه تنها از منظر داستان‌پردازی، بلکه از لحاظ روان‌شناختی و فلسفی نیز اثری ماندگار و پرمعنا به شمار می‌آید. موراکامی با این رمان نشان می‌دهد که چگونه می‌توان از دل یک روایت ساده، اثری جهانی خلق کرد که مخاطبان در سراسر دنیا را تحت تأثیر قرار دهد.
        

30

          خب باز هم سلام!
من از موراکامی فقط ۲تا کتاب از داستان های کوتاهش رو خونده بودم و این کتاب اولین داستان کامل بود!
برای کسایی که کتاب رو نخوندن بگم که این کتاب پایان باز داره :) من زیاد با داستان هایی که پایان باز دارن حال نمی‌کنم و شاید اگه می‌دونستم سمتش نمی‌رفتم.

خلاصه ی کوتاهی درباره ی ماجرای کتاب:
ماجرا درباره ی سوکورو تازاکی بی‌رنگ و دوستان رنگ‌و وارنگش بود.
راوی کتاب از دوران دبیرستان سوکورو شروع به تعریف زندگی سوکورو میکنه و اینکه چی‌شد وقتی به سنی رسید می‌خواست خودش رو بکشه!!

نظر من درباره ی این کتاب:
خب این کتاب مجبورم کرد به شلف های گودریدز یه شلف جدید اضافه کنم به نام «داستان های عجیب غریب»!
این داستان واقعا عجیب بود!!!
یه متنی توی کتاب بود که می‌گفت: “انگار شب روی عرشه ی کشتی باشم و یکهو پرتاب شدم وسط اقاینوس. تنهای تنها.”
راستش من هم وقتی خوندن رو شروع کردم همین حس فرق شدن و تنهایی عجیب غریب رو داشتم.
خیلی عجیب بود و من هنوز حس گنگی به داستان این کتاب دارم:|

حس گنگ اول بخاطر پایان باز کتاب!

حس گنگ دوم بخاطر دوست های رنگی تازاکی.
چرا بعد از اینکه تصمیم گرفتن همچین کاری با تازاکی بکنن، تازاکی همچین واکنشی نشون داد؟
چرا اون موضوع ناراحتش کرد؟چرا؟ ینی در این حد دوستی براش مهم بود؟
همه ی انسان ها توی زندگی‌هاشون، افرادی که براشون مهم بود رو ازدست دادن ولی خیلی ها اینقدر تحت تاثیر قرار نگرفتن!
چرا تازاکی انقدر تحت تاثیر قرار گرفت؟ تازه تازاکی هم خیلی با دوستانش صمیمی نبود. توی داستان جایی نبود که راوی بگه، تازاکی همچین رازی رو با فلانی درمیون گذاشت. یا می‌خواست فلان کار رو کنه از یکی از دوستاش نظر خواست!!!! حتی وقتی که دبیرستانش تموم شد، دوستاش تازه فهمیده بودن که تازاکی به کدوم دانشگاه درخواست داده!!!

حس گنگ سوم:
سارا!!
یه شخصیت عجیب بی‌رنگ!
یه زن قشنگ که سفر زیاد میکنه!
چرا برای همچین شخصی گذشته ی تازاکی مهم بود؟ چرا اون رو وادار کرد با دوستاش حرف بزنه؟ چرا تازاکی بهش نگفت به‌توچه؟:|

حس گنگ چهارم:
بازهم دوستای رنگی‌رنگی تازاکی!
اولاً راوی داستان تازاکی نبود، پس چرا هروقت می‌خواست از دوستای تازاکی حرف بزنه همش از خوبیاشون میگفت؟
مثلا فلانی ورزشکاره، فلانی پیانیسته، فلانی درس‌خونه، فلانی مهربونه. ولی وقتی به خودش می‌رسید شروع میکرد به نالیدن؛ که آی من زشتم، من ساکتم، من حرفی ندارم برای گفتن، من هیچ استعدادی ندارم، من بی‌رنگم و از این حرفا!!!!!!
و اینکه همه ی دوست‌های رنگی‌رنگی تازاکی بعذ از دبیرستان تغیر اساسی کردن و از اون شخصیت های خوب و دوست داشتنی‌شون زمین تا آسمون فاصله گرفته بودن!
جوری که صددرصد تازاکی هم نمی‌خواست بعد از مدت‌ها دیگه ببیندشون:)

حس گنگ چهارم:
شـــیــــرو!
وقتی بهش فکر میکنم مغزم جوابی نداره:|
و خیلی دارم سعی میکنم اسپویل نکنم:)
حس گنگ چهارم افتضاح من رو درگیر خودش کرده. شاید بعدا بتونم چیزی اضافه کنم ولی الان نه:(

این کتاب، داستان عجیبی داشت؛ نمیدونم الان چه حسی دارم، فک کنم بیشتر عصبی هستم بخاطر پایان باز کتاب، بخاطر زندگی بی‌رنگ سوکورو! تقریبا گنگ هم هستم بخاطر دوستای عجیب سوکورو. بخاطر عوض شدن یهوویی آدم ها. تازه هیجان زده هم هستم، چون این کتاب عجیب ترین داستانی داشت که من تاحالا خونده بودم!!

من نمیدونم از این کتاب خوشم اومد یا ازش متنفر شدم.
نمیدونم به هاروکی فحش بدم یا عاشقش باشم!
الان فقط یک «نمیدونم» گنده توی مغزم پیچ‌پیچ میخوره:)))

پ.ن:اولین ریویوی طولانی من. در تاریخ ۲۶اردی‌بهشت۹۹
        

0